فلسفه و اسرار حج

مشخصات كتاب

سرشناسه : امامي خوانساري، محمد

عنوان و نام پديدآور : فلسفه و اسرار حج / محمد امامي خوانساري.

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1385.

مشخصات ظاهري : 196ص.؛ 12 × 20 س م.

شابك : 9000 ريال : 964-540-006-6 ؛ 10000 ريال : چاپ دوم : 978-964-540-006-2 ؛ 12000 ريال(چاپ چهارم) ؛ 12000 ريال(چاپ پنجم)

وضعيت فهرست نويسي : فاپا

يادداشت : پشت جلد به انگليسي: .Mohammad Emami Khunsari.The philosophy and secrets of Haj

يادداشت : چاپ دوم: بهار 1386.

يادداشت : چاپ چهارم و پنجم: 1389.

يادداشت : كتابنامه به صورت زيرنويس.

موضوع : حج

رده بندي كنگره : BP188/9/الف8ف8 1385

رده بندي ديويي : 297/357

شماره كتابشناسي ملي : م 85-11037

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

شرح مختصرى از زندگى نامه مؤلّف

اشاره

ص: 7

زندگى نامه

مرحوم آية اللَّه آقاى حاج شيخ محمّد امامى نجفى خوانسارى رحمه الله در شب جمعه ماه رجب 1312 قمرى در نجف اشرف و در خاندان علم و فضيلت و تقوا ديده به جهان گشود.

پدرش مرحوم آية اللَّه ملّا محمّد على نجفى خوانسارى، از علماى بزرگ روزگار بود كه در شب جمعه، ليلة الرغائب، سوم رجب 1332 قمرى وفات يافت و در صحن مطهر امير مؤمنان عليه السلام مدفون گرديد. والده ايشان نيز زنى پارسا، عالمه و عابده بود كه هاجر خاتون نام داشت و در صحن شريف امير مؤمنان عليه السلام، زير ناودان طلا مدفون است.

جدّ مادرى وى، علّامه ميرزا احمد كاشانى، معروف «فيضى» بود كه در فقه و اصول تأليفاتى داشت و به سال 1286 قمرى در نجف اشرف رحلت كرد. او از نوادگان محقّق شهير ملا محسن فيض كاشانى رحمه الله بود و به افتخار شاگردى علّامه شيخ مرتضى انصارى رحمه الله نيز نائل آمد. جدّه مادرى مؤلّف، صبيه عالم جليل القدر

ص: 8

سيّد حسين لاجوردى بود كه از علماى اهل فضل كاشان به شمار آمد.

دوران تحصيل

پس از فراگيرى مقدمات، به منظور احاطه بر علوم عقلى و نقلى در محضر اساتيد نامدارى حضور يافت، وى بخشى از جلد پنجم كتاب شرح لمعه و اندكى از «رسائل» مرحوم شيخ انصارى را در محضر پدر بزرگوارش فراگرفت و بخشى از كتاب قوانين را نيز در محضر عالم وارسته، حاج شيخ على قمى آموخت. همچنين براى فراگيرى كتاب جامع السعادات مرحوم نراقى، صبح ها پس از اداى فريضه دقايقى را به حضور ايشان مشرف مى شد و از علم وافر و انفاس قدسيه آن بزرگوار بهره مى گرفت. از ديگر اساتيد ايشان آيةاللَّه سيد حسين اشكورى (متوفاى 1349 قمرى) بود كه وى مكاسب را نزد آن مرحوم فرا گرفت.

او با بهره مندى از ذهن خلاق، هوش سرشار و درك عميق خود توانست مراتب ترقى علمى را به سرعت طى كند و به مقام استادى نائل گردد، چندان كه در سنّ 16 سالگى تدريس شرح لمعه را آغاز كرد، حال آن كه خود در مقام آموختن، تنها صفحاتى معدود از آن را نزد استاد فراگرفته بود. در ادامه، رسائل، مكاسب و كفاية را نيز در روزگار جوانى به نحو احسن تدريس نمود و در وادى حكمت و كلام نيز بى آنكه در محضر استادى زانو زده باشد،

ص: 9

اسفار و شرح منظومه مرحوم سبزوارى و شرح تجريد را تدريس مى كرد. مدت دو سال نيز دروس خارج فقه و اصول را در محضر آيةاللَّه ميرزا محمّد نائينى رحمه الله فرا گرفت و از جانب ايشان به كسب اجازه اجتهاد نائل گشت.

عزيمت به ايران

در تابستان 1343 قمرى، به دنبال كسالت و بيمارى مزمن و تب شديد، به سفارش اطبا از نجف اشرف به ايران آمد و در شهر اراك رحل اقامت افكند و تدريس علوم دينى را در حوزه علميه اين شهر ادامه داد. در ايام ماه مبارك رمضان نيز پس از اقامه نماز جماعت، مجلس وعظ و خطابه برپا مى كرد و مشتاقان بى شمارى از انفاس قدسيه او بهره مند مى شدند. در سال هاى اقامت در سلطان آباد اراك، چندين بار به زيارت عتبات عاليات مشرف شد و در ذى حجه 1383 قمرى نيز براى اداى فريضه حج و زيارت مرقد مطهر نبى اعظم صلى الله عليه و آله، به سرزمين وحى رهسپار شد.

آن عالم ربانى از مظاهر بزرگ علم و معرفت و كمال بود كه در مهد تقوى و فقاهت و در دامان ادب و فضيلت پرورش يافت. از روزگار جوانى، زهد و پرهيز و انقطاع از ماديات را پيشه خود ساخت و هر اندازه بر دانش و منزلت علمى او افزوده مى شد، تواضع و فروتنى اش فزونى مى يافت. آنان كه افتخار معاشرت و همنشينى با وى را يافته اند، از پرهيزكارى، قناعت و ساده زيستى او

ص: 10

خاطره ها دارند.

آن فقيه عارف سرانجام در سال 1400 قمرى و در سن 88 سالگى، پس از عمرى تلاش و مجاهدت علمى و معنوى، نداى حق را لبيك گفت و در جوار رحمت پروردگار سكنى گزيد. با وجود موانع بسيارى كه بر اثر كثرت مراجعات به ايشان پديد مى آمد، آثار گرانبهايى از وى به جا مانده كه برخى از آنها عبارتند از:

1- منهاج الإحرام در احكام حج.

2- تسديد القواعد حاشيه مبسوط بر رسائل مرحوم شيخ مرتضى انصارى رحمه الله.

3- المواهب حاشيه متوسّط بر مكاسب شيخ انصارى رحمه الله.

4- بغية الطّالب حاشيه مبسوط بر مكاسب

5- شرح دعاء صباح منسوب به حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به فارسى

6- فلسفه و اسرار حج فارسى

7- الكلم النابغة كلمات قصار.

8- الرّحمة السّائغة در معارف دينى و نصايح

9- رساله مبسوط در انفعال ماء قليل

10- علل اختلاف الحديث

11- رساله مبسوطه در تعادل و تراجيح

12- رساله در مسائل اصالة الصحّة وقرعه

13- رساله در جمع بين حكم ظاهرى و واقعى

ص: 11

14- رساله در جمع بين امارات و اصول

15- رسالة في انّ صيغة الامر موضوعة لمطلق الطّلب

16- حاشيه نجات العباد

17- حاشيه عروة الوثقى

18- حاشيه بر رسائل پنج گانه: كه هر يك مشتمل بر فروع بسيارى است ارث، نفقات، قبله، رضاعيّه و ربائيّه كه مرحوم حاج ملّا هاشم خراسانى مؤلّف منتخب التّواريخ به فارسى جمع آورى نموده.

19- حاشيه بر توضيح المسائل مرحوم آقاى حاج آقا حسين بروجردى

20- حاشيه بر مناسك حجّ مرحوم شيخ مرتضى انصارى رحمه الله

21- ديوان شعر.

و امّا مشايخ اجازه روايتى ايشان عبارتند از:

1- آيةاللَّه ميرزا محمدحسين نائينى

2- آيةاللَّه شيخ محمد على خوانسارى نجفى

3- آيةاللَّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى

4- علامه شيخ على كاشف الغطاء

5 علامه سيد حسن صدرالدين كاظمينى

6- علامه ضياء الدين خوانسارى

7- حاج شيخ على نجفى قمى

8- حاج شيخ عباس قمى

ص: 12

9- حاج شيخ مرتضى آشتيانى

10- ميرزا محمد طهرانى

11- شيخ ميرزا ابراهيم سلماسى

12- علامه سيد محمد على هبة الدين شهرستانى

13- حاج شيخ هادى حائرى اصفهانى

14- سيد ياسين بن سيد طه مفتى عامه نجف اشرف در زمان حكومت عثمانى

ص: 13

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

پيشگفتار

ستايش و سپاس بيرون از اندازه و قياس سزاوار خداوندى است غائب از انديشه و حواس، آن خداوندى كه ابتداى فطرت از اوست و انتهاى نشأت به او، تذكار نعمت ها و عطايش در دايره حصر نگنجد، و كنگره قصر كبرياى جلالش بلندتر از آن است كه اوهام بندگان بتواند بدانجا رسد، يكتا و بى همتا، دانا و توانا، به شوق جمالش همگى در طواف و سرگشته.

زواهر تحيّات و جواهر صلوات بر مرقد مطهر و مضجع منوّر نخستين پاسخ دهنده به «بلى» و دارنده تشريف

«ثم دنى فتدلَّى»، (1)

فاتح درهاى رحمت وخير ورشاد، خاتم رسولان پاك نهاد، خورشيد تابان در زمين و آسمان، آنكه لواى حمد به اسم ساميش مرشح (2)


1- سوره نجم، آيه 8
2- مزيّن و تربيت يافته. در مختار الصحاح، ذيل واژه «رشح» آمده است: «فلان يرشح للوزارة أى يربىَّ لها».

ص: 14

است و پرچم تكميل به نام ناميش موشّح، (1) معلم معالم فروع و اصول، صاحب فرمان:

وَما مُحَمَّدٌ إِلّا رَسُولٌ. (2)

و بر سرور اوليا و سيد اوصيا پسر عم و داماد او، و بر پاكان و پاكيزگان از اولاد امجاد او، ائمه دين و پيشوايان معصومين، كه همگى مصابيح مشكوة ولايت و وصايت و اقمار آسمان امامت و هدايتند-

صلوات الله و سلامه عليه و عليهم اجمعين

-

و بعد؛ اين احقر انام در خاتمه كتاب منهاج الاحرام به نوشتن صحيفه اى در بيان پاره اى از مصالح و اسرار تشريع حجّ راغب گشتم و به تحرير آن پرداختم، و بعضى از دوستان گرامى خواهش كردند كه آن را به فارسى ترجمه نمايم و اجابت را بر خود حتم ديدم و پذيراى آن گرديدم، و از كرم عميم و لطف عظيم نظركنندگان در اين رساله خواهانم كه اگر بر خطايى و سهوى وقوف يابند، ناديده بنگرند و معفوّم دارند، خداوند متعال همه را توفيق كرامت كند و حسنات را شرف قبول ارزانى داشته و خطايا را عفو فرمايد.

الاحقر محمد الامامى الخوانسارى


1- آراسته و بافته شده.
2- آل عمران، آيه 144.

ص: 15

پيشگفتار

بنام خداوند بخشاينده مهربان

پروردگارا! در هر دو سرا اميد من تويى. در ازل مرا با هزار عيب ديده و خريده اى. آنگونه كه بايد تواناى ستايش تو نيستم. تو چنانى كه خود خويش را ستوده اى. نه دربانى دارى تا رشوه اش دهند، نه پرده دارى كه قصد او كنند و نه ترجمانى كه راز با او گويند.

آسمان ها و زمين به نور وجودت درخشيده اند و چهره ها خوار درگاهت گشته اند.

آوازها به پيشگاهت خشوع و پستى گرفته اند. خليل ات (1) را به بانگ زدن در مردم به دعوت حجّ وتوقف در عرفات (2) امر فرمودى.

در حالى كه از عالم جسمانيّت و اندازه ها و صفات، برترى.

پروردگارا! درود فرست بر خاتم پيغمبرانت به بهترين


1- حضرت ابراهيم خليل عليه السلام
2- عرفات: نام موضعى است در دوازده ميلى مكه.

ص: 16

درودهايت، و بر ائمه اطهار، پيشوايان هدايت و دعوت كنندگان به سويت. خوانندگان بندگانت از روى راستى به راهت و دستاويزان پيروزى و سعادت در روز وعده گاهت؛ تا هر زمانى كه حاجيان به زيارت خانه محترمت مى روند و با آمرزش و بخشش باز مى گردند و تا هنگامى كه شياطين را در منى (1) با انداختن سنگ ريزه به سوى جمره ها (2) نشانه مى زنند.

پس از سپاس و درود در روزگارى كه ما درك كرديم، بيشتر مسلمين در مقام عمل به دانستن احكام شريعت و اوامر و نواهى قناعت مى كردند و در فرا گرفتن عبادات و احكام، اعم از مشكل و آسان كوشا بودند و در گردن نهادن و پذيرفتن و انجام آن رغبتى بسزا داشتند، در حالى كه به دانستن امورى كه علت تشريع احكام و روح عمل است و به اطلاع بر اسرار و حكمت هاى حاصله از آنها اهتمام نمى نمودند. مانند اينكه وعده و وعيد و آگهى هاى ثواب و عقاب براى اطاعت و امتثال و انجام عمل، قانع كننده آنان بود، و زياده بر آن مقصودى تصور نمى كردند.

اما امروز آگاه شده و درك مى كنند كه براى هر كردارى جانى است، و براى هر فرمان و حكم شرعى، حكمت و حقيقتى؛ اگرچه


1- منى: نام موضعى است در يك فرسخى مكه.
2- جمره نام موضعى است كه سنگ ريزه را حاجيان به آن مى اندازند و آن سه موضع است. اين دو جمله كنايه از ادامه درود است، چه، در حديث فرموده هيچ گاه مكه بدون حاج نخواهد بود.

ص: 17

حكمت بعض احكام بر مدارك عقليه ما پنهان است (1) و امروز سوال مى كنند كه چيست ارزش كردارى كه اسرار حكمت هاى آن را به مقدارى كه معرفت آن ممكن است، ندانيم و آنچه را شريعت مطهره آورده شكى در آن نيست و فرمان او در مقام امتثال، مسلمانان را كافى است. لكن مجرد عمل بدون توجه به فوايد و آثارى كه در زندگى بر آن مترتب است، عاجز و قاصرتر از آن است كه بنده را برساند به آن مرتبه و درجه از خير كامل و خوشى زندگى كه مقام انسانيت ميل به سوى آن دارد؛ و روان آدمى مرتبه اش بلندتر از آن است كه در فرمانبردارى از خداوند سبحان به آنچه مردمان بى توجه و كم انديشه قناعت مى كنند، قانع باشد. پس ديدند سزاوار ايشان است كه حكمت خداوندى را در احكام و قوانينش جستجو كنند و سؤال كنند چرا خداوند بزرگ بر كسانى كه توانايى و قدرت اعمال حج را دارند، آن را واجب فرموده است.

نيروى خالص دينى و زيبايى و استوارى شريعت اسلامى مرا بر آن داشت كه رساله اى، در پايان كتاب منهاج (2) كه در جامعيت و اشتمال بر كليه مسائل حج و احكام آن مانند درختى برومند با شاخه هاى بسيار و ميوه هاى بى شمار است، و مشتمل بر مقاصد و


1- چه، غير از شارع حكيم و خداوند عليم كسى آن احاطه را ندارد كه خصوصيات كميت و كيفيت افعال را درك كند.
2- مقصود كتاب «منهاج الاحرام لزائر بيت الله الحرام» است كه در حج نوشته ام و داراى چندين هزار فرع است.

ص: 18

موضوعاتى پى درپى درباره احكام حج است بنگارم، و در آن منافع حج و بهره هاى دينى و دنيوى آن را يادآور شوم، و به پاره اى از اسرار و دقايق با ارزش آن كه جستجويش مخصوص به دارندگان دل هاى بيدار است اشاره كنم تا روشن شود كه در آن اجتماع براى شناسايى و ميزان و اندازه نيروى مادى و روحى ملل اسلامى چه فرصت و مجالى است و اين كه بر روى كره خاكى چنين اجتماعى در ايام سال براى مردم ممكن نيست، نيروى پنهانى و الهام يزدانى، مرا به نوشتن اين رساله وادار نمود.

همانا گذشتگان نيكوكار ما، و دانشمندان سلف دينى، و بازماندگان پيامبران (كه خداوند بزرگ خاك آنان را پاكيزه و پايه منزلت ايشان را بلند گرداند) ستون هاى حج (1) را بنيان نهادند، و منتهاى كوشش را به انجام رساندند وكتاب ها درشناختن تفاصيل و خصوصيات آن نوشته و ترتيب داده اند و سخن را به نحوى كه سزاوار اين عبادت است استوار و روشن نمودند و من به رنج بسيار ايشان اعتراف مى نمايم. پاداش خير ايشان و پدرانشان بر خداوند متعال باد. وليكن نسبت به موضوع رساله ما توجه زيادى نداشتند و به پيرامون اين مقصد نشتافتند و سبب اين مطلب همان توجه نداشتن مردم به شناختن مصالح احكام، و قناعت به فرا گرفتن مسائل بوده است، وگرنه جهت ديگرى آنان را از انجام اين مقصودباز نمى داشت.


1- به حفظ احاديث مرويه و بيان كيفيت حج.

ص: 19

چگونه؟ و در آن جماعت از خداوندان فضل و فضيلت و صاحبان معرفت و دانشمندان پر مايه بسيار است، و دانش ما از آنان گرفته شده، و ما از خوان گسترده و آراسته ايشان بهره مند هستيم، و از چشمه سارهاى آنان مى آشاميم، و از درياى حكمت و آگاهيشان استفاده مى نمائيم.

تا هنگامى كه به اطلاع بر آنچه در قرآن مجيد به خير كثير ياد فرموده، توفيق يارى دهد (1) و لطف پروردگار حقايقى را كه از آسمان فكر بر لوح سينه فرود آيد، به من ببخشايد. به خواست خداوند در آنچه پذيراى آن شدم كوتاهى نخواهم كرد و از آنچه در توانايى من است دريغ نخواهم داشت، و در حج مانند ديگر احكام وجوبى و استحبابى شريعت اسلامى، فوايد و مصالحى است، كه درك آنها نيازمند به تدبّر و تفكر است، و فكر دقيق چون به بحث عميق بپردازد، خطوط برجسته اى از فلسفه آنها، و مناظر زيبايى از حكمت خداوندى بر او روشن مى شود.

ما چه ايم؟ و چه اندازه از فهم آنچه در آن احكام از انوار و حقايق و معارف و دقايق هست دور هستيم!

اى خواننده عزيز! آنچه در خور فهم و سرمايه اندك من است بيان مى كنم، تمنّا دارم خرده گيرى نكرده و با فكر بلند و فهم روشن


1- اشاره است به آيه كريمه «وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً» ازسوره مباركه بقره آيه 269.

ص: 20

عذرم را بپذيرى.

اميدوارم اين رساله راهنماى كسانى باشد كه در شك هستند، و بازگرداننده بدسگالى ستم كنندگان و روندگان به سوى باطل گردد، و يقين اهل ايمان را نيرو بخشد. اما كسانى كه آرايش هاى دروغ خداناشناسى دل هايشان را به بازى گرفته است و درهاى آسمان روشنايى و رستگارى به رويشان بسته شده، پس براى اينان در عاقبت، زيان بسيار و گزند بى شمار مارها در دوزخ آتش بار خواهد بود، پس ايشان را با شكنجه ها و خوارى ها كه برايشان آماده است واگذار.

اين رساله خود مرواريدى و گوهرى نفيس است كه به روشنايى مى درخشد، و نور حكمتى است رسا كه از آسمان ايمان، فهم و شعور مى رساند. پس اگر با كتاب «منهاج الاحرام» پيوسته و متصل باشد مقام بلند خود را دارد، و اگر از او جدا گردد آفتابى روشنى دهنده و تابان است. مقاصد عالى و نيكو را در الفاظى بسيار ساده و آسان به وديعه نهادم تا همه كس بتواند از ثمرات آن بهره مند شود، وسخن رابه روش اصل كتاب كه بيان مطالب است، در ضمن چند فصل قرار دادم، چه راه سخن روشن تر و براى فراگرفتن آسان تر خواهد بود، و سرپرست، خداوند پاك و يكتا است و از او بايد يارى خواست وتوفيق دهنده اوست، و جز به فضل او نتوان به چيزى اميد داشت و جز به توانايى او نتوان آرزومند بود، جز به احسانش نتوان بستگى داشت و جز در سايه مهر او نتوان آرامش يافت.

ص: 21

فصل يكم: اثر معنوى حج

عمل حج را نمى توان با ساير مقررات دين مقايسه نمود، چه براى بسيارى از عبادات مانند نماز و روزه و ذكر خداوند و مانند اينها از اعمال عبادتى اگرچه تأثير و نتيجه نيكو در روحيه شخص دارد و ليكن آن اثر به هر اندازه كه باشد محدود به حد معينى است، ولى عمل حج اگر از روى التفات و داراى اركان و شرايط مقرره باشد و به علت عدم توجه به حقيقت آن تباه نشود، در روان انسان نيرويى پديد مى آورد كه تا زنده است در پنهان و آشكار نگهبان او خواهد بود و رازهاى خواسته شده او را با دقت رسيدگى مى كند، و قاصد حج هنگامى كه مهيّا مى شود از خانه اش خارج شود، اگر به مقصود خويش و رفعت شأن خود دانا باشد و آن را چنانكه سزاوار است دريابد و به نور الهى به آن نظر افكند و خواسته باشد آن راه را بر طبق هدايت و راهنمايى حضرت پروردگار طى نمايد، دل او متوجه عالم ديگرى خواهد شد و از ظواهر ناپايدار به حقايقى

ص: 22

استوار بينا مى شود. و در آن هنگام است كه خواهان بى نيازى و توانايى خود مى گردد، نه آنچه تا كنون خواهنده آن بوده است و مهياى آن مى شود كه همه خواهش ها و تاريكى هاى طبيعت را از خود پاك سازد.

اين نخستين انديشه است كه قاصد حج احساس مى كند تأثير آن را در شناسايى مقام نفس انسانى و برترى روح از دل بستگى به ظواهر زندگى دنيايى، و هنگامى كه در ميقات حاضر شد و غسل كرد و جامه احرام دربر نمود، دل او از جلال آن انديشه ها و ملكاتى كه در نفس او پيدا شده است پر گشته و زندگى و همه شؤون آن را از خود دور مى افكند جز اينكه عباداتى را كه در حج از او خواسته شده به نحوى كه موجب تقرب و قبول باشد انجام دهد، و نمى بيند خود را مگر فردى از لشگريان خداوند متعال كه آنان را خوانده اند و به اجابت موفق گشته اند، و هنگامى كه پوشش و كيفيت خود را تغيير داد و خوارى موقف و بيچارگى خود را آشكار نمود، بر خود لازم مى داند كه دلش پاك و كردارش پاكيزه، و گفتارش راست و بى آلايش باشد و كسى را از خود نرنجاند و براى خشنودى حضرت پروردگار از روى صفا و حقيقت از خود بگذرد و هستى خود را از هر گونه آلودگى و آميختگى به اغراض دور، و متوجه حق متعال سازد.

در نتيجه هنگامى كه عملش را تمام نمود، نور معرفت دل او را فرا گرفته و روشن ساخته، و گوشه هاى قلب او از همه رخنه هاى ريز

ص: 23

و باريك شرك و كفر پاك شده است، و فايده عملش در همه قوا و سپاهيان و دسته هاى مددكار آنها سرايت نموده، و همه را اسلام آورنده، و در راهى كه خداوند متعال مقرر فرموده پشتيبان يكديگر و هم دست و هم آهنگ و يگانه و خرسند مى بيند، و نفس او به روح تبديل گشته، و گمان و انديشه بى جاى او را تعقل، و دانش هاى بى حقيقت او را حكم و برهان جايگزين گشته، و صفات زشت او نيكو و پسنديده گرديده؛ شهوات او عفت و پاكدامنى، خشم او بردبارى و عزم بر كارهاى خير، لذت شخصى او دوستى و محبت، و نوميدى او از خير و رحمت خداوندى به اميدوارى، و ناسپاسى او به سپاسگزارى، و آز او به توكل بر خدا، و توانايى او به مهربانى، و حماقت او به فهم و زيركى، و بى پروايى و رسوايى او به نيكى و پرستش خداوندى، و خودخواهى او به فروتنى و نرمى، و بيهوده گويى او به خاموشى، و برترى خواستن و گردنكشى او به تسليم و پاكى از هر گزندى مبدل گرديده، و جز اينها از فضائل ديگرى نيز بهره گرفته كه نتيجه و اثر حج است، و چنانكه آثار الكتريسته از روشنايى و غير آن بسيار و اطلاع بر كيفيت تأثير آن دشوار است، حج نيز عاملى است كه كليد تمام سعادت ها و كاميابى ها است.

در عصر ما بين ملل پيشرفته جهان مادى چنين مرسوم است كه همه ساله در بعض اوقات جوانان را به تمرين هاى نظامى وامى دارند. و اين خود اندك شباهتى به عمل حج دارد كه يك

ص: 24

مرتبه در سال، ملل مسلمان طبق برنامه مخصوص دينى انجام مى دهند، و روح انجام دهنده عمل حج علاوه بر آن خاصيت كه در تمرين هاى نظامى است به اصول و ملكاتى كه آميخته به نيكويى ها و پاكى و ايمان و فضيلت است ورزيده مى شود.

ص: 25

فصل دوم: غرض از تشريع عبادات

بدانكه مقصود اصلى از آفرينش انسان شناسايى خداوند متعال و رسيدن به دوستى او و مأنوس شدن به حضرت او است و رسيدن به اين مقام كه دوستى و انس با خداوند جل شأنه است، موقوف است بر صفاى نفس و تجرد آن؛ و هر اندازه كه صفاى نفس بيشتر و وارستگى آن شديدتر باشد، انس و علاقه آن نسبت به خداوند متعال افزونتر خواهد بود.

بديهى است كه صفاى نفس و تجرد آن منوط است به پيراستگى از شهوت هاى نفسانى و اجتناب از لذت هاى بدنى و آرزوهاى پست حيوانى و عدم تعلق به مال و منال فناپذير دنيوى، زيرا همه اين ها موانعى هستند كه انسان را از معارف الهى و نفحات (1) قدسى باز مى دارد، و هيچ چيز روح انسانى را از نزديك شدن به عالم قدس كه از آن نزول يافته مانع نمى شود، مگر آنچه به نام


1- مقصود از نفحه باحاء مهمله، وزش و انتشار بوى خوش است.

ص: 26

مشتهيات نفسانى ناميده شده از قبيل غرايز حيوانى و ناستوده هاى اخلاقى و كردارهاى شيطانى، همچنانكه ظرف، تا هنگامى كه از آب پر است ورود هوا به داخل آن امكان ندارد، نفوس انسانى نيز تا از صفات و ملكات نكوهيده خالى و وارسته نباشد، نور الهى چنانكه شايسته است قلوب آنان را روشن نخواهد نمود، و به هر نسبت كه از اين پليدى ها پاك شوند انوار دانش بر دل آنها اشراق بيشترى يافته و بخشش هاى يزدانى بر آنها روى آور مى شود.

به عكس، نفوسى كه به غير خدا اشتغال دارند، معرفت و شناسايى پروردگار و حلاوت دوستى و انس با او در دل آنها جاى نخواهد گرفت. به هر اندازه كه تجرد نفس كمال يابد، ايمان و يقين بيشتر مى شود و صفات عاليه و فضائل كم نظير و بلندى كه نفس انسانى در آن مرحله از صفا و تجرد خواهان است، از عالم كمال الهى بر او فرود مى آيد.

بدين جهت عباداتى كه به منزله نردبان ترقى و راه وصول به اين كمال است تشريع شده است. چه، پاره اى از آنها انفاق مال و بخشيدن آن است كه باعث انقطاع انسان از آزمندى به دنيا است، مانند زكات و خمس و صدقات و اين انقطاع همان علت غايى تشريع انفاق است كه به اصطلاح دانشمندان، غرض از تشريع ناميده مى شود. اگر چه بهره بردن پاره اى از مردم بر آن مترتب است.

بعضى ديگر از آنها خوددارى و اجتناب از شهوت ها و لذت ها است مانند روزه، و پاره اى از آنها به منظور پرداختن دل به ياد

ص: 27

خداوند متعال و توجه به او توأم با حركات خاص گوناگون جسمى است مانند نماز.

معرفت حاصله از فكر و نور خلقت يا معرفتى كه از به كار بردن قواعد منطقى حاصل مى گردد، در حصول دوستى و انس با خداوند كافى نيست و اگر به اينها توجه و انس به خداوند و دوستى او حاصل شود، سست بوده و پايدار نيست. و آثار كامل و شايسته اى كه در نفس از مداومت و پيوستگى بر آن اعمال حاصل مى شود ثابت و استوار خواهد بود، زيرا ميان نفس و بدن ارتباطى است، و فعل و انفعالات آنها در يكديگر مؤثر واقع مى شود. آيا هنگامى كه عضوى را جراحتى برسد، روان آدمى از جراحات متألم نمى شود؟

و بالعكس در مواقع هيجانات روحى و اضطراب هاى روانى كه در نتيجه عوامل مختلفى از قبيل مرگ عزيزان يا انجام كارهاى وحشت زا به انسان روى آور مى شود، نمى بينى كه اعضاء بدن نيز متأثر شده و فرائص (1) مى لرزد؟ و به عبارت ديگر عكس العمل خود را به صورت رعشه دست و پا يا پريدگى رنگ رخسار و غيره نشان مى دهد.

بنابراين همان طور كه قبلًا اشاره گرديد مقصود از وضع و تشريع عبادات اين است كه بدان وسيله انسان مدارج كمال را قدم به


1- فرائص جمع فريصه و آن قطعه گوشتى است در ميان پهلو و كتف كه هنگام ترس و ناراحتى هر جاندارى مى لرزد.

ص: 28

قدم پيموده و به صفات ملكوتى نائل آيد. آنچه مسلم است اين است كه صورت ظاهرى هر عبادتى نقش و اثر مطلوبى در روح ايجاد كرده به موازات عبادات عضوى و اعمال جوارحى آثار بسيار نيكويى در تنوير و اصلاحات نفسى از خود به جاى مى گذارد.

چنانكه حسّاً درك مى كنيم طهارت ظاهرى در پاكى و روشنى نفس تأثير دارد، مثلًا هنگامى كه به وضو مى پردازيم به وسيله اين عمل به طهارت ظاهرى پى مى بريم، در خاتمه اين عمل عبادى، يك نوع حالت صفا و انبساط در روان خود احساس مى كنيم كه اين حالت قبل از انجام وضو در ما وجود نداشت و علت آن همان طور كه اشاره گرديد راز بستگى ميان روان و تن است. و گرنه ظاهر بدن از عالم محسوس، و روح نظر به اصل فطرتش از عالم ملكوت است و موقعيت آن در اين بدن مانند كسى است كه از موطن اصلى خويش دور گشته و غريب افتاده باشد، بنابراين همچنان كه از معارف نفسى آثارى به بدن فرود مى آيد، از اعمال جوارحى هم انوارى به سوى روح بالا مى رود و حج هر چه را كه سائر اقسام عبادات در بر دارد، شامل است.

به علاوه رياضت هاى خاصى را نيز دارد كه عبارت است از ترك نمودن وطن، رنج دادن به تن، گذشتن از مال، گسيختگى آرزوها، تحمل مشقت ها، تجديد پيمان، حاضر شدن در مشاعر (1) و


1- مشاعر جمع مشعر است و به عرفات و مشعر و منا اطلاق مى شود.

ص: 29

آگاهى يافتن بر شعائر (1) و ديدن آنها است، و در افعال حج، خلوص نيت براى ياد خدا و روى آوردن به او به اقسام ديگر طاعت و عبادات نيز پديد مى آيد.

با اينكه بعض از اعمال حج امورى هستند كه نفوس، به حكمت و رموز آن آشنايى ندارند و عقول به معانى آنها پى نمى برند مانند افكندن سنگ ريزه به جمار (2) و رفت و آمد بين صفا و مروه بر سبيل تكرار، معهذا نمى توان ترديد نمود كه احكام خداوندى همگى داراى حكمت بالغه و مصالح و منافع عاليه است منتهى مصلحت بعضى از آنها روشن و بعضى پنهان و برخى به نحوى است كه بيشتر عقل ها به آنها پى نمى برند و در اين قسم است كه نور كمال بندگى به تمام حقيقتش محقق مى شود، زيرا در اعمالى كه حكمت و مصلحتش ظاهر باشد- چون انسان فطرتاً مايل به كمال است- تمايل به انجام آن عمل پيدا كرده و خود اين مطلب انگيزه اى براى انجام عمل مى شود و به فرمان بردارى كمك مى نمايد و كمال و حقيقت بندگى به آن آشكار نمى شود، و اما احكامى را كه خداوند مقرّر داشته و عقل انسان از درك حقيقت آن عاجز است و


1- شِعار به كسر اول اصل مناسك حج و معظم آن است مانند وقوف و طواف، و شَعيره بر وزن سفينه آنچه بر وى نشانى باشد ازجهت حج و اعمال آن و جمع هر دو شعائر است.
2- جمار جمع جمره و آن موضعى است كه سنگريزه به آن مى افكنند. «در كتب لغت جِمار به معناى سنگريزه آمده است. جمع مواضع سه گانه براى رمى جمره را جمرات گفته اند.»

ص: 30

به كُنه معنى و اثراتى كه بر آن مترتب است راه نمى يابد و طبيعت به آن انس ندارند، پذيرفتن آن نيست مگر به جهت صدور فرمان و قصد امتثال آن از حيث اينكه فرمان و دستور است و اطاعت آن واجب است، و انجام اين قبيل عبادات كه در تزكيه نفوس، و برگرداندن آنها از مقتضيات طبع و بدى و ستم، و مايل گشتن نفوس به خداوند متعال، و آراسته شدن به اخلاق حضرتش تأثير كامل دارد، شايسته است كه برترين انواع عبادت باشد.

راز اين مطلب آن است كه روح هر عبادتى بلكه مى توان گفت حقيقت آن همان نيت است، و پيش از اين دانستى كه مقصود از تشريع عبادات اثرى است كه از انجام آنها به روان مى رسد، از قبيل قطع علائق دنيوى و صفا و تجرد نفس و متخلق شدن به صفات پاك ملكوتى، و افعال و كردارهاى ظاهر عضوى و جوارحى مقصود بالعرض اند و براى پيدايش آن صفات است، و روشن است كه حصول اين اثر به نحو كمال و حقيقت حاصل نمى گردد مگر به تصحيح نيت و انجام آن براى خداوند سبحان بدون آلودگى به هدف هاى دنيوى، بلكه حصول اثر در حقيقت از همان خلوص نيت است اگر چه پيدايش آن بسته به عمل است و بدين جهت است كه عمل، عبادت و طاعت خداوند سبحان شمرده نمى شود، مگر در صورتى كه از آن عمل تقرب به خداوند و رسيدن به خانه آخرت و فرمانبردارى و امتثال امر خداى تعالى اراده شود؛ و نشان بندگى و درجه فرمانبردارى نسبت به حضرت پروردگار ظاهر نمى شود مگر

ص: 31

هنگامى كه كارى را كه از بنده خواسته اند انجام داده، و حدود آداب آن را آن طور كه خدا دستور داده رعايت نمايد، و با قصد اخلاص براى خداوند تعالى باشد.

ندانستن حكمت و مصلحت خصوصيات خواسته شده در برخى از عبادات، از حيث كميت و كيفيت، براى بعضى از مردم باعث تعجب و حيرت ايشان گشته، و علت آن همانا ندانستن حقايق رازهاى تعبدات و انوار مكنونه در مجاهدات است. هر عملى كه بايد به قصد قربت انجام گيرد و هر اندازه كه دور از تصرفات عقلى باشد، خصوصاً اگر انسى به آن عمل نباشد و كلفت و مشقتى نيز در پى داشته باشد، حصول مقام بندگى و تعبد به آن عالى تر و ارزنده تر است، و به انجام اين گونه عبادات است كه جان آدمى در برابر حضرت حق تعالى قرار مى گيرد، و در دو جهان به راهى كه پايدار است رهنمون مى شود.

ص: 32

فصل سوم: اثر معرفت پروردگار

چون شناخت خداوند بزرگ و بلند منزلت، و رسيدن انسان به مرتبه كمال لايق، و پيدايش قلبى پاك و بى آلايش، و ارتقاء او به مقامى بس ارجمند، حصار زندگى و نعمتى بزرگ و كاخ آبادى و آرامش حقيقى مقرون به سعادت است. پس براى شكفتن گل هاى حقيقت و تجلى توحيد و تابش نور معرفت، به ويژه براى بسيارى از جوانان امروزى، شايسته و لازم است كه به حول و قوت خداوند متعال دامنه سخن وسيع تر ساخته و به توضيح و تشريح گفته ها بپردازيم:

يگانه هدف از ارسال پيامبران الهى و تشريع اديان آسمانى، همانا بهبود و سعادت بشر به نور دانش و كردار نيك و يكتاپرستى بى آلايش و آراسته شدن به اخلاق پسنديده است، و اينكه افراد جامعه انسانى داراى يك نوع زندگى سعادتمندانه و مرفه باشند، و معاشرت هر يك از آنان با افراد نوع خود به نيكويى و سلامت و

ص: 33

مهربانى باشد، اگر چه رفتار و حالات و عادات هر كدام با هم اختلاف داشته باشد.

پيامبران مبعوث نشدند مگر براى اينكه اخلاق فاضله را در جامعه انسانى تعليم داده و به وسيله تشريع مقررات، افراد را در حفظ حقوق يكديگر كه باعث انتظام و قوام جامعه است مكلف سازند و آنان را از اخلاق پست و نيرنگ هاى شيطانى و سودجويى و مسلك هاى شهوانى و قوانين منحط اشتراكى كه مولود و تراوش مغزهاى فاسد بشرى است باز دارند.

چگونه شايسته جلال لطف خداوندى و عدل و رحمت و فضل او است كه بندگان را در سختى ها و تاريكى هاى نادانى در معارف و اخلاق و نظام زندگى رها كند و آنان را به خود واگذارد، در حالى كه هوى و هوس چون گرداب هاى سهمناك ايشان را در كام نيستى فرو برد، چنانكه گاهى بت ها و لات و منات (1) را پرستش كنند و زمانى پسران و دختران دلبند خود را براى آنها قربانى نمايند و هنگامى به گفتار و كردارهاى بى مايه به ستيز برخاسته جان هزاران نفر از هم نوعان خويش را دست خوش آتش كينه و حقد و حسد نمايند و به دشمنى ها بپردازند، و حال اينكه او جل شأنه آفريننده و حكيم و مهربان است و به راهنمايى بندگان به راه رستگارى و وضع قوانين عدل و تنظيم موجبات سعادت و تشريع شرايع مدنيت و نشان


1- لات و منات نام دو بت هستند.

ص: 34

دادن طريق نجات از مهالك دنيوى و عقبات اخروى دانا و توانا است؟!

بديهى است وقتى كه انسان مانند كرم ها و حشرات سر خود و رها و بدون رهنما باشد، و خداوند عالم او را در عرصه هولناك زندگى مهمل و بدون كتاب گذارد، در گرداب نادانى و نابينايى خود فرو رفته و به گمراهى و ضلالت گرايش مى يابد و تربيت زشت حيوانى و اميال پست شهوانى بر او غالب خواهد گشت.

پس روح شريعت جز اين نيست كه افراد انسانى را داراى ايمان سازد و از آلودگى و فساد اخلاق پاك نمايد و از تربيت فاسد و شرارت و آزار آنها نسبت به يكديگر باز دارد و فضيلت انسانى را كه تربيت سياسات از آن عاجز است، و روش هاى اصلاحى نسبت به آن قاصر، در ايشان محقق و به اخلاق فاضله مؤدّب سازد.

برترين كمال و هدف نهايى از زندگى در اين دنياى فانى و بالاترين مقام در عالم باقى، همانا شناختن خداوند متعال و معرفت به اسماء حسنى و اوصاف عاليه او كه سرچشمه شادمانى و منبع خير و نور است مى باشد، و رهايى جان از دل بستگى هاى پست مادى و ارتقاء به عالم ملكوت اعلا فقط منوط به آن است.

چگونه چنين نباشد؟ حال اينكه شناختن خداى تعالى و يكتا دانستن او استوارترين جايگاه روح و پناهگاه عواطف و آرامشگاه عقل است، و هنگامى كه انسان به اين درجه از معرفت نائل شد بارگاه خداوند مهربان توجه او را به خود جلب كرده و قوايش به

ص: 35

تسليم و امان تمايل پيدا مى كند و همه عقايد و انديشه هايش مستقيم، و زياده روى ها و سستى هايش خود به خود صورت صلاح به خود گرفته و معتدل مى گردد.

معرفت حضرت الهيّه بر نفس و قواى انسانى چنين اثرى مى بخشد كه او را به راه حق واداشته، و براى سير در اين طريق به نور هدايت و سعادت كامل مهيا مى سازد.

گاهى ايمان به خداوند سبحان آنچنان بر همه عواطف و قواى انسانى مستولى و چيره مى شود، كه همان ادب الهامى آن، حاكم بر همه عواطف و متصرف در تمام انديشه هاى نفسى خواهد بود.

كسى كه از روى كمال يقين، به خداوند متعال گرويد، و از طريق دستور پيامبران سر تسليم در پيشگاه عظمت و مقام بلند او فرود آورد، از بند صفات حيوانى رهايى يافته و مؤدب به ادب الهى مى شود، و در انوار پروردگار توانا و آن خدايى كه حافظ و نگهبان و بر آنچه اراده كند و خواستار آن باشد فعال مطلق است، به شاهراه اصول نيكويى از ادب و جمال و كمال رهنمون مى گردد.

خلاصه: كليد سعادت و نيك بختى به تمام معانى كه براى آن گفته شده، همانا شناختن خداوند عزّ اسمه است، زيرا كه انسان را به سوى كمال روحانى و زيباترين و بهترين آن سوق مى دهد و براى تربيت ملكات انسان و تهذيب اخلاق و صفات او نيرومندترين عامل مؤثر است.

با اينكه طبيعت بيشتر مردم بر تجاوز از راه حق و انحراف از

ص: 36

قوانين عدل سرشته گشته، چنانكه در بسيارى از آيات قرآن مجيد به آن اشاره شده، و انسان در هر حالى از احوال كه باشد دگرگون شونده و در معرض انتقال است و او را ياراى پايدارى بر امرى نيست. پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله با آن همه كمال معرفت و بزرگى مقام و مرتبه اش مأمور بيدارى و استقامت بود و هميشه ثبات در دين و فرمانبردارى را از خداى خود مسئلت مى نمود.

هنگامى كه انسان به شاهراه ايمان و آنچه مأمور به انجام آن است از آداب و عبادات و كارهاى خوب و كوشش هاى نيكو با تشويق و تهديد و وعده و وعيد خوانده شد، از دلى كه محل تابش نور الهى و فرودگاه راز قدسى است، نور معرفت و مشعل راهنمايى و زندگى حقيقى مى درخشد و نفس را به اجابت دعوت مى نمايد.

پس نفس نيز در حالى كه منقاد و اطاعت كننده است به سرعت و با يك نوع فروتنى مخصوص به سوى آن روى آور مى گردد.

طاعات و عبادت هاى شرعى با كيفيت هاى مخصوص به خود به رازهاى خداوندى و انوارى كه در هر يك به نحو خاصى تعبيه شده است مشتمل اند مانند اشتمال نفس داراى ايمان به راز و لطيفه نور ربانى، كسى كه آن عبادات را به نحوى كه خواسته شده انجام داد، پليدى ها كه چون غده هاى چركين طبيعت در هنگام فراموشى از ياد خدا و غفلت و تاريكى هاى لذات شهوانى انباشته و گرد آمده اند از او زدوده مى گردد، و توجه او را در آشكارا و نهان به خداوند سبحان معطوف ساخته و به ذكر و مناجات حضرتش

ص: 37

مشغول مى دارد. شاعرى مضمون مورد بحث را در قالب يك شعر عربى بيان كرده كه مضمون لطيف آن به فارسى چنين است:

نفس اگر مهمل و به خود واگذاشته شد با پستى ملازم مى شود، و اگر به طرف فضيلت ها برانگيخته شد دل بستگى به آنها پيدا مى كند. (1) معرفت و ايمان از لحاظ شدت و ضعف و كمال و نقص به درجات متفاوت است يعنى چه بسا مومنى كه قلباً عقيده مند باشد و ليكن در روح او انبساطى از براى نور معرفت تامه نيست و ليكن همان مرتبه منشأ تحريك اعضاء به طرف طاعات شده و وى را به انجام آنها ترغيب و تشويق مى كند، و همان عمل او را به اصلاح قلب و تصفيه آن مى رساند، و براى حصول معرفت كامل تر بيش از پيش آماده و مهيا مى گردد. به همين قياس تا برسد به مرتبه بلندى از صفاى قلب و معرفتى كه به سبب آن انسان به بالاترين مظاهر كمال دنيوى و شامخ ترين و بلندترين درجات فضيلت انسانى خواهد رسيد، پس معرفت و عمل صالح هر دو باهم پيوسته اند و هر ايمانى موجب عملى صالح و هر عملى صالح به مرتبه اى از ايمان منتهى مى شود و شرايع خداوندى اگرچه روش هاى گوناگون دارند، ولى همه آنها هدف و مقصدى واحد دارند؛ و آن شناسايى خداوند سبحان و آراسته شدن به اخلاق خداوندى است، و فلسفه تشريع


1- النَّفْسُ انْ تُهْمَلْ تُلازِمْ خَساسَةً وَانْ بُعِثَتْ نَحْوَ الْفَضائِلِ تَلْهَجُ

ص: 38

اديان و ارسال پيامبران الهى و نزول كتب آسمانى جز راهنمايى بندگان به راه سعادت و سلامت و آرامش در هر دو جهان چيز ديگرى نيست. هنگامى كه خوب توجه نمائيم درخواهيم يافت كه همه اديان آسمانى مشتمل است بر احكام دنيوى و پاداش هاى اخروى و رياضت هاى بدنى و كوشش ها و نيروهاى روانى كه كمال معرفت و فضيلت را نتيجه بخش هستند، و به واسطه آنها روان آدمى با عواطفى بس زيبا مأنوس شده و به درجات كمال نائل مى شود.

و ليكن دين اسلام دين سلامت و نجات و رستگارى عمومى است، و متانت و برترى آن بر ساير اديان با آن همه قوانين موضوعه متقن و درخشان قابل تشكيك نيست و تعاليم آن براى اصلاح و بهبود زندگانى فردى و اجتماعى جامعه انسانى بهترين ضامن و كفيل است، و براى سعادت دنيا و آخرت برنامه اى است ارزنده و عالى كه هر صاحب شعور و منصفى حكمت بالغه و اثر شگفت تربيتى اين تعاليم را آشكارا در مى يابد و معترف مى گردد كه دين اسلام براى بسط و نشر عدالت اجتماعى و تربيت فردى داراى بهترين آداب و سنن است به طورى كه مى توان گفت دين اسلام عجيب ترين شگفتى ها را براى تربيت نوع انسان به ارمغان آورده است. سعادتمند كسى است كه به اين نداى جان بخش آسمانى گوش فرا داشته و به آن ندا پاسخ اجابت دهد و به آن بگرود.

دين اسلام براى فرد حيات قلبى و كانون بيدارى و هوشيارى است. براى جامعه نقطه اتّكا و هسته مركزى نيروهاى فعال

ص: 39

اجتماعى است.

حج داراى انواع فضيلت ها است كه هر كس آن را از روى حقيقت و معرفت با توجه به دقايق و شروط و آداب آن انجام دهد، او را از تاريكى ها بيرون كشيده و به جهانى از نور كه خالى از جميع شرور است وارد مى سازد.

انجام دهنده آن بر مى گردد، در حالى كه حقيقت خود را در برابر پيشگاه خداوند متعال خالص نموده و خداشناسى گشته كه از سرزنش هيچ ملامت كننده اى نمى ترسد، و بنده اى شده كه در مقابل كليه امور و پيش آمدها خود را به حضرت آفريدگار سپرده و تسليم او ساخته.

بازگشت مى نمايد، در صورتى كه قبلًا شخصى بود مادى و زياده رو در دوستى دنيا و آزمند و طمعكار و بخيل و بد اخلاق، و براى طلب معيشت و روزى شايد از محرمات نيز اجتناب نمى كرد و اكنون از مهربانى و خير و فرمانبردارى، و شجاعت و شهامت، و وقار و جمال و كرم و نيكوكارى دل او آكنده و لبريز گرديده است، و به تحقيق آن قوه شيطانى كه او را به دنبال خواسته هاى دروغ مى رانده و به طلب آنها وادارش مى نموده و به هوس ها و آرزوهاى خيالى او را بنده خود كرده بود، از او دور شده و آن بستگى و بى خردى حيوانى و سستى انديشه و نادانى او را ترك نموده و زنگ همه تعلقات از وجودش زدوده گرديده.

باز مى گردد در حالى كه خداوند متعال آرامش در دل را به او

ص: 40

بخشيده، و دل آرام همانا جايگاه وزش بادهاى فرح بخش و خوش نسيم زندگى است.

باز مى گردد در حالى كه پايدارى در گفتار و كردار، و بردبارى و استوارى در فكر و انديشه را فراهم آورده.

باز مى گردد در حالى كه در تن و جان و عقل و احساس و سرنوشت و راز درونى خود، به ملكات نيرومندى آراسته شده.

باز مى گردد در حالى كه آهنگ زندگى و كوشش او در راه راستى آغاز و زبانش پاك و از صميم قلب پارسا و انسانيت او كامل خواهد بود.

باز مى گردد با حقيقت پاكى، و نظام و تربيت، و با عزم و استوارى و آنچه شايستگى انسان به آن حتمى است، با شوق و رغبت به اشاره و فرمان دل و الهام روحى آسمانى.

باز مى گردد در حالى كه روح خداوندى و زندگى پاكيزه را دارا است.

باز مى گردد در حالى كه در ميان امت و مردم خويش محور هوش و دانايى و پيشروى است، كه مانند او را بزرگترين جامعه ها و برترين مكتب ها و جوامع علمى نمى توانند تربيت كنند.

خداوند متعال فرموده «هر كس كار شايسته اى انجام دهد، خواه مرد باشد يا زن، در حالى كه مؤمن است، او را به حياتى پاك زنده مى داريم، و پاداش آن ها را به بهترين اعمالى كه انجام مى دادند،

ص: 41

خواهيم داد.» (1) آن كس كه حج را به جا آورد و از آن همه فوائد مادى و معنوى كه نام برديم برخوردار نشد، بايد بداند كه تاريكى هايى كه از شهوات و كارهاى دنيايى بر قلب او عارض شده، ايجاد نابينايى در ادراك قلبى او نموده. پس طورى شده كه الطاف خداوندى و نكات پر مغز احكام شرعى را حس نمى كند، و اين شخص بايد به معالجه قلبش بپردازد كه ضرورت آن از هر كارى كه بدان اندر است، واجب تر باشد.


1- سوره نحل، آيه 97.

ص: 42

فصل چهارم: حج، راز زندگى

اجتماعات اسلامى و نظاماتى كه جهات روحى در آنها بيشتر است بسيارند، و جملگى به منتهاى دقت رسيده، و شرايع گذشته آنها را آرزو مى نمايند و به آنها رشك مى برند. و همانجا در ميان آن نظامات كه قوانين و موضوعات آن مرتب و آراسته است، نظام حج را مى بينى كه جلالش روشن تر و اثر آن در نفس بيشتر است، زيرا حج براى كمال توحيد و اخلاص، و نجات روح از آنچه تباه كننده او است، و براى زيادى رفعت و نيرو و بينايى و پاكى و راستى و مهربانى و لطف و همكارى بزرگترين عامل و مؤثر است، و آن انديشه، شريك كردن نيازمندان در مال، انفاق در راه خداوند- اگر چه به تمامى ثروت انسان باشد- و قربانى نمودن، اگرچه نزديك ترين كسان شخص باشد، در راه مقصودى عالى كه همان تحصيل رضاى حق و خشنودى ذات اوست را در نفوس برقرار و جاى گير مى نمايد، و آنها را از نظام زندگى عادى رهايى داده و به نظام ديگرى كه در نزد پروردگار بهتر و باقى تر است راهنمايى و

ص: 43

هدايت مى كند.

كسى كه به اين نظام پيوست، و با اين نظام خداى يكتا را عبادت نمود، و به مقاصد گوناگون اين نظام دانايى كامل يافت، كثرت مال و فرزند و خويشاوند و قدرت مقام و فرمانروايى و قدرت هاى شيطانى و استعمارگر و جنايتكار شرق و غرب و هيچ نيروى ديگرى از بزرگ ترين نيروهاى جهانى بر او تسلطى نخواهد يافت.

حج در برابر كبر و نخوت آدمى ايستادگى نموده و از آن جلوگيرى مى كند، و راز آزادى را در جامع ترين معانى آن آشكار مى سازد، و به فرمانبردارى آفريدگار و فروتنى براى او نه براى بندگان او انسان را دعوت مى كند، و مساوات حقيقى با ديگران و برابرى كامل در پيشگاه احديّت، و مقدم داشتن معنى بر لفظ و زندگى ساده و طبيعى، و رهايى مطلق از همه بندها و انديشه هاى پوچ و بى مغز مى خواند.

حج نااميدى را به اميدوارى، و پراكندگى دل ها را به اطمينان و اعتماد به خداوند متعال، و سركشى مطامع فردى را به پاكى نيت در عمل براى رضاى حضرت پروردگار تبديل مى كند، و هيچ چيزى در تزكيه نفوس و قوه تأثير در دل ها مانند حج نيست.

بجاى آورنده حج باز مى گردد، در حالى كه راز زندگانى را فرا گرفته و به خوبى دريافته، و او در برابر خداوند عزّ و جل فروتنى كننده است، و با تمامى اركان وجودش به درگاه او روى آورده، و بجا آورنده حج بر نمى گردد مگر اينكه از سروران راستى

ص: 44

و درستى و فرستادگان هدايت و دعوت كنندگان به اخلاق و يارى كنندگان خوبى و نيكويى خواهد بود. زنده باد اسلام و احكام متين و ارزنده آن.

اسلام چنانكه دانستى مقصودى ندارد جز دعوت و ترغيب مسلمين به ايمان و زندگى پاكيزه، و رشد معنوى كه قوى ترين سلاح جنگى و كاملترين اسلحه اخلاقى و ادبى است.

حج عبارت است از تربيت دقيق نفسانى و پرورش جسمانى و تربيت ادبى و پيشرفت هاى اجتماعى و بيدارى روح سياسى و تكامل تربيت دينى به رساترين وجهى كه ممكن است تصور شود و عالى ترين نحوى كه امكان اعتبار دارد. و آن نظامى است كه به راستى درهاى يكتاپرستى و ايمان به خدا را به روى اشخاص كم هوش و كم خرد مى گشايد، و حس حق شناسى و تحكيم مبانى ايمانى را با همه دقايق و حدود آن بر سركشى طبيعت تفوّق مى دهد.

اجتماع صدها هزار نفر از تمام نقاط زمين در عرفات در حالى كه دنيا را فراموش كرده و هوس ها را پشت سر انداخته اند، همه با يك طرز فكر ايستاده، و به يك طرف روى آورده اند، نوع لباس همه يكسان است، و به يك نظام مخصوص درآمده اند، همگى به سوى خداوند يگانه روى آورده، با كلمات آسمانى و اشارات غيبى او را مى خوانند و به درگاه او تضرّع و زارى مى كنند، به روش بندگى ايستاده، و به سوى جلال و بزرگوارى پروردگار گردن كشيده، در

ص: 45

حالى كه از او پايدارى و هدايت را آرزو دارند و راهنمايى هميشگى را خواهانند.

نظامى است كه ناموس زندگانى اين امت را نگه مى دارد و تمام فضيلت ها و خوبى ها را فراهم مى سازد، و از آسمان رحمت بركت ها را فرود مى آورد.

حج اكسيرى است كه آيات قرآنى آن را در بر دارد و قبلًا جناب ابراهيم خليل عليه السلام به آن دعوت نموده، و مانند آن چه در اسلام و چه در ساير اديان يافت نمى شود.

اى خواننده محترم از آنچه شرح داديم تعجب مكن، و در همه قوانين الهى با دقت و احتياط كامل تفكرنما، افرادى كه طريق ظلمت را پيش گرفته و به سرگردانى و تباهى مى روند، روشنى را به جز از سوراخ سوزن نمى بينند.

ص: 46

فصل پنجم: حج، صفاى روح

هيچ حكم واجبى از احكام شريعت مقدس اسلام را نمى بينى مگر اينكه مقصود از تشريع آن تحقق فوايد اخلاقى است و مقصود اصلى و حكمت همه احكام در شرايع و اديان، هدايت آدمى و آشنايى مردم است به حدود اعتدال و فرود آوردن آنان از اوج طغيان، و زايل نمودن صفت تكبر و خودبينى از دل ها، و پائين آوردن آنان از تخت هاى خودخواهى و بزرگ منشى، و عادت دادن نفوس است به مروت و جوانمردى و برادرى و برابرى، و سائر نتايج عاليه از ملكاتى كه مهربانى و الفت مى آورد، و تحكيم روابط يگانگى انسان و تثبيت موجبات برادرى را به عهده دارد.

فريضه حج در آنچه گفته شد تأثير فراوان دارد، چه همانا خداوند متعال اوقات و مكان هايى را كه براى انجام حج مقرر فرموده، به فزونى احترام و زيادتى ثواب «در صورت محافظت بر حدود و آداب آن» و سختى عقاب (به ارتكاب محرمات)

ص: 47

اختصاص داده، تا اينكه خوددارى از ستم و طغيان و التزام به داد و احسان كه حج گزار ملتزم به آن بوده در او تاثير كرده و دورى جستن از ظلم و ستمگرى و طغيان و سركشى ملكه او شود. و حج براى انجام دهنده آن نگهدارنده و وسيله توفيق است و براى نيكويى يا ستم نمودن ترازويى است مستقيم و در جلوگيرى از بدى ها سدى است استوار.

آيا به آنچه كه در حال احرام- آن احرامى كه نشانه القا تعيّنات ظاهرى است- بايد ترك شود توجه ندارى؟ مانند ترك ستم و دشمنى و ظلم بر هر موجود زنده اعم از انسان و حيوان و دل بستگى به اقسام پوشاك هاى دوخته و علائم و نشانه هاى ظواهر دنيايى، و ديگر چيزها كه بازگشت آن به جدايى و پراكندگى و تكبر و ناز و خودفروشى و برترى جويى و افتخارات بى پايه تباه كننده است و با ناموس و شؤون زندگى سازگار نيست.

از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده كه فرمود: براى حج مبرور (مقبول) پاداشى جز بهشت نيست. پس به او عرض شد: اى رسول خدا! موجب قبولى حج چيست؟ فرمود: پاكيزگى در گفتار و اطعام طعام.

اشتغال انسان به كارى در پاره اى از اوقات گاهى عادت به آن كار مى آورد، پس اگر در پاره اى از زمان يا مكان از گناهان دورى جست- و علت گريز او ترس از عقوبت سخت بود- آن دورى از گناه عادت او مى شود و به آن انس و الفت گرفته و جزء صفات

ص: 48

طبيعى او مى گردد. اين اعتياد و خوى گرفتن، علاوه بر آن است كه شخص خردمند از تباهى عملش دورى مى جويد، و او را از پيدايش عيب و رخنه اى در آن نگه مى دارد، و چون روان انسانى بر دوست داشتن فضيلت و نيكى و دشمن داشتن فرومايگى و پستى سرشته شده، پس اگر هنگامى فرمان خداى را به اميد ثواب به جاى آورد، آن را به صدور معصيتى نابود نمى كند و از ارتكاب گناهان اجتناب مى ورزد، و همين انديشه خواننده او است به كناره گيرى از معاصى و دورى جستن از گناهان، بجاآورنده حج را مى بينى كه در حج خود به سوى خداى تعالى بازگشت نموده، واعمال حج را تمام نمى كند مگر اينكه اعتقاد كامل به آمرزش خداوند متعال و بزرگوارى او به محو گناهانش از نامه اعمال خود دارد. پس زمانى كه به خانه خود بازگشت نمود از راه شر و تباهكارى دورى جسته و به راه فضيلت و راستى مى رود.

علاوه بر آن هرگاه بجاآورنده حج نفسش او را از راه هاى ستمكارى و اعمال پست و ناشايسته جلوگيرى ننمايد، به سرزنش ديگران و ملامت اين و آن دچار خواهد گرديد، و همين سرزنش ها خواه و ناخواه موجب برگشتن وى از گمراهى و ضلالت خواهد شد.

آدمى را در دين مبين اسلام، از فضيلت حج همين فايده نيكو كافى است، و عمل حج در اسلام، روان انجام دهنده را صفا و جلا مى بخشد، و اخلاق او را پاكيزه و عقلش را كامل مى گرداند، و او را در اجتماع عضوى سودمند قرار مى دهد، بلكه براى تهذيب و پاكى

ص: 49

نفس هيچ عامل حقيقى بهتر از تربيت حج نيست. پس حج براى نفوس شريره و سركش تربيت دهنده اى خوب و پاكيزه كننده اى نيكو است.

بسيارى از خلفا و پادشاهان اسلامى در زمان هاى گذشته فريضه حج را انجام مى دادند. تا اينكه خودشان بدون واسطه بر حال رعيت و مردم كشورشان آگاه و واقف شوند و اين كار در سياست داخلى و خارجى كشورشان بزرگترين فايده را به ايشان مى رساند و اميد است كه فرمانروايان مسلمين فريضه حج را امرى بزرگ بشمارند و جلال و عظمت آن را زنده نگه دارند، تا بدان سبب خود و كشورهايشان زنده و استوار باشند، چه همانا اگر ايشان اندكى از مقام خود تنزل نموده و به ميان دستجات مردم فرود آيند و با همه آنها اعم از دور و نزديك ملاقات كنند و آواز فقير و گريه نابينا را بشنوند و نياز شخص گرفتار و مقدار تأثّرات درونى مستمندان را- كه ديوار رفعت و عظمت پادشاهى از شناختن حقيقت حال ايشان حائل شده- دريابند و آشنا شوند، هر آينه آنچه را كه بر ايشان واجب است نسبت به حال رعيتشان اطلاع كامل يابند، و به عاطفه مهربانى متوجه شوند، و به حالتى كه ستم رسيدگان به آن مبتلا هستند اندوهگين مى شوند و غمخوارى نمايند و براى كمك به ناتوان و ضعيف و فريادرسى مضطر و بيچاره شتابند و كار كنند، بزرگان و اعيان نيز در كارهاى خير از ايشان پيروى خواهند كرد، و به آنچه در سرشت همه است از پيروى كسانى كه برترى دارند به

ص: 50

تقليد فرمانروايان رانده شوند، و مردم به كيش پادشاهان خود هستند. اگر فرمانروايان مسلمين چنين باشند كارهاى رعيت اصلاح مى شود و استقرار مى يابد و به خوشى و آسانى زندگى خواهند كرد و زمامداران و رعاياى ايشان در خوش ترين حالت و بهترين كيفيت قرار خواهند گرفت، و اين همان نيك بختى است كه فرمانروا و رعيت در آن سهيمند.

با اين حقيقتى كه شرح داده شد، چگونه خواهد بود هنگامى كه پادشاهان با بيچارگان، و بزرگان و اعيان همگى با ناتوانان در پيشگاه عرش خداوند يكتاى عادل بايستند در حالى كه او را توانا و غالب بر همه چيز و همه كس دانند و از سخت گيرى او ترسان و در برابر بزرگوارى و عظمتش فروتن گردند.

ص: 51

فصل ششم: غنيمت حج

حج، انجمنى است بزرگ از گروه مسلمانان كه دانشمندان و سخن دانان و دارندگان حكمت و خداوندان بينش و معرفت در آن به پا خيزند، ومردم را به راه يكتاپرستى و اخلاص و دادگرى خوانند، نادانان را دانش آموزند و جويندگان راه را هدايت و راهنمايى كنند.

حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله جدى ترين مردم در راه دعوت به سلامت و گستردن آرامش بود. بزرگ ترين هدف پيامبر گرامى در دعوت ها و مجاهداتش بالا بردن كلمه توحيد و پايبندى عباد به حدود آن و خوى گرفتن آنان به اخلاق خداوندى بوده است.

روى آوردن مردم از هر سوى زمين در آن اجتماع مهيب با توجه كامل به دل ها و گوش هاى خود به هر سخنى كه به ايشان القا مى شود، باعث مى گردد كه از آنچه شنيده اند متأثّر شوند، خصوصاً هنگامى كه به آنچه صلاح ايشان در آن است خوانده شوند، پس هنگامى كه خطيب و سخنران، مسلك هاى دينى و راه و رسم آن را

ص: 52

براى ايشان توضيح مى دهد، گفته هاى او را پذيرفته و فرمانبردارى از او خواهند نمود، و اوامر او را گردن نهاده و از آنچه نهى كرده دورى خواهند جست، و اگر ايشان را از حالات و چگونگى امت هاى دور از يكديگر آگاه ساخت و آنچه از عادات پسنديده و صفات نيكو و پيشرفت آنان در علوم و صنايع براى حاضرين شرح داد، بدون هيچ شك و ترديدى اشتياقشان براى دنبال كردن روش آنان و استفاده از نقش هاى ايشان و سبقت گرفتن بر آنها برانگيخته مى شود و چون به سوى مردم خود برگشتند و در سرزمين هاى خود پراكنده شدند، آنچه را فرا گرفته و دانسته اند براى برادران خويش بازگو نموده و انتشار مى دهند و ايشان را نيز تا حدود توانايى و كوشش خود هوشيار مى سازند.

علاوه بر اينها، اجتماع مردم از هر نقطه زمين با بندگان نيكوكار و پيشوايان دينى و دانشمندانى كه به علم خود عمل مى نمايند، با راهنمايى هاى ايشان قلوب كسانى كه جوياى حقيقت و رستگارى هستند روشن مى گردد و با مشاهده مقام فضيلت و نيكى و برترى ايشان، اشخاص بى خبر و غافل آگاه و بيدار و پيرو حق شده و راه هدايت و رستگارى را پيش خواهند گرفت و به ارشاد و دلالت ايشان جوينده راه حقيقت و درستى خوشنود شود، و به نور هدايتشان روشنى دل ها فزونى يابد و به بركت ايشان يقين در قلوب عامه مردم استوار، و به ديدار و گفتار آنان دردهاى نادانى و ترديد در عقايد حقه ريشه كن و نابود گردد، و فايده هاى حاصل از بركات

ص: 53

وجودشان در راه نيكويى و درستكارى و اصلاح دنيا و آخرت غنيمتى است بسيار با ارزش.

ولى جاى تأسف است كه هميشه حيله هاى شيطانى و بزه كارى ها مواضعى را كه دين هموار كرده خراب و دل هايى را كه به صلاح آورده است تيره مى كند، خداوند عز اسمه فرموده: «و از بندگان من اندكى سپاسگزارند.» (1) از توجه خاطر و دايره فكر و انديشه ات دور مباد كه حضور در آن امكنه عبادتى و ديدن مناسك حج و مظاهر دينى نفس را به خوبى آگاه مى كند و به ترس از خداوند و شناسايى او وامى دارد، و اولياى پيشين خداوند يكتا و دوستان نيكوكار او را به ياد مى آورد، و از سرگذشت پدر بزرگوار ما آدم عليه السلام (پناه بردن به خداوند تعالى پس از فرود آمدن از بهشت) و جناب ابراهيم خليل عليه السلام (زمانى كه به كشتن فرزندش اسمعيل عليه السلام آزمايش شده) و آنچه به هاجر مادر اسمعيل گذشته آگاه مى گردد.

پس بيننده آن اماكن مقدسه به آنان اقتدا مى كند و در خوار شدن پيشگاه خداوند متعال به آداب ايشان مؤدّب مى گردد و به اخلاق نيكان خوى مى گيرد و به سنن و روش هاى آنان گام بر مى دارد و اميدوار مى شود كه به ايشان بپيوندد و در زمره آمرزندگان درآيد و از بستگان آن دسته در پذيرفتن بندگى به شمار رود.


1- سبأ: 13

ص: 54

زيارت مكّه معظّمه- خداوند متعال شرافت آن را زياده فرمايد- آن سرزمينى كه سيّد رسل و خاتم انبياء و هاديان سبل در آن متولد شده و در آنجا نيز مبعوث و برانگيخته گشته، و پاهاى با شرافت آن بزرگوار و ديگر پيامبران- درود بر ايشان باد- بر بيشتر جاهاى آن رسيده و در آن قدم نهاده اند و فرشتگان مقرب و جبرئيل امين در آن شهر مقدس بر آن پيامبر گرامى و بر ابراهيم خليل الرحمن كراراً فرود آمده اند، يادآورى روشن، و اطلاع كامل خواهد بود، بر شهرى كه سيد فرزندان آدم و تكميل شده در دانشگاه الهى در آنجا به مقام رسالت رسيده، و از آنجا تعليمات عاليه او شروع و گسترش يافته، همان شهرى كه مهبط وحى و قرآن كريم است، آن قرآنى كه هدايت كننده بشر به استوارترين راه هاى سعادت است، و يادآورى است براى زائرين كه دين از آن سرزمينِ كنارافتاده و غير معموره انتشار نيافت و پس از ضعف به آن پايه از قوت (كه نور آن به تمام كرانه ها رسيده و اشعه آن در مشرق و مغرب زمين تحول عجيبى به وجود آورده) نرسيد و نيرومند نشد، مگر به معجزه اى آشكار و يارى و نصرت گرانقدر از حضرت پروردگار.

يادآورى است براى ايشان كه خداوند سبحان، زمين حرم را نشانه توحيد، و شهر مكه را نشانه امان، و خانه كعبه را بناى مقدس و با شكوهى براى يكتاپرستى، و روز عرفه را روز آرامش روح انسانيت قرارداد. روز عرفه روزى است كه پرچم توحيد افراشته و

ص: 55

به اهتزاز در آمده، روزى است كه همه مسلمين در اثر روى آوردن به درگاه حضرت بارى جل شأنه به آزادى كامل و فضيلت هاى عالى مادى و اخلاقى نائل و اميدوار و خوشنود مى گردند.

پس همانا حج عبادتى است تهذيبى، ملكوتى، روحى، اجتماعى و ادبى كه اثر و نتيجه فراوان در شؤون زندگى دينى حجاج دارد و از آن خير بسيار به عموم مسلمانان مى رسد، و اين فوايد علاوه است بر آنچه در آن است از نور بندگى، و فرمانبردارى خداوند متعال، و به پاداشتن شعار براى اولين خانه اى كه محل عبادت بندگان قرار داده شده، و آن شعار موجب اداى وظيفه احترام آن خانه «كعبه مقدسه» و مستلزم عزت و عظمت آن و بقاى تذكرات و دوام بركات آن است.

ص: 56

فصل هفتم: حج، تقويت ايمان

عبادت حج در نزد مسلمين از لحاظ برخى آثار مانند رهبانيت است كه در زمان سابق نزد نصارى عبادتى بزرگ و با اهميت شمرده مى شد، و رَهبانيت به فتح اول از كلمه رَهبه به معناى ترسيدن اشتقاق يافته، و كلمه اى است كه به واسطه ياء، نسبت داده مى شود به رَهبان كه به معنى ترسناك است، و آن به فتح راء بر وزن فعلان مشتق از رَهب است مانند خشيان و رحمان از خشى و رحم، و رُهبانيت به ضم اول، كلمه اى است كه به واسطه ياء، نسبت داده مى شود به رُهبان كه به معنى پارسايان و جمع راهب است مانند رُكبان جمع راكب، به هر حال رَهبانيت به فتح راء عبادتى است كه ترسايان به آن توصيف مى شوند و علت آن منزوى شدن ايشان پس از حضرت عيسى عليه السلام در كوه ها براى فرار از آشوب هاى دينى و ظهور ستمكاران بر مؤمنين آن زمان بوده است.

پس زمانى كه مى خواستند دشوارترين عبادت را بر خود هموار

ص: 57

كنند و به آن بپردازند از مردم كناره گيرى مى كردند و بر سر كوه ها منزل مى گرفتند و بالاخره دورى و گوشه گيرى از خلق را اختيار مى كردند و اين عمل را به خاطر طلب انس به خداوند و دوستى با حضرتش و پرداختن به او در همه حالات و سكنات و حركات همواره مادام العمر ملتزم مى شدند ولذات خاطر را ترك نموده، خود را به زحمات بسيار دشوار به جهت طمع درآخرت ملتزم مى ساختند.

خداوند متعال در قرآن كريم ايشان را چنين ستايش فرموده:

«اين به خاطر آن است كه در ميان آن ها افرادى عالم و تارك دنيا هستند و آنها در برابر حق تكبّر نمى ورزند.» (1) و در جاى ديگر از قرآن در وصف آنان فرموده:

«رهبانيتى را كه ابداع كرده بودند ما بر آنان مقرّر نداشته بوديم گرچه هدفشان جلب خشنودى خدا بود.» (2)

پس از آن به مرور زمان عبادتى را كه خالص براى خداوند بود رها كردند و ديرها را به جاى تصفيه باطن و انديشه انس با خداوند و عزلت در دنيا و بريدن از اهل آن به قصد شهرت طلبى و رياكارى اتخاذ نمودند، و نيت پاك پارسايان گذشته را دگرگون ساختند، تا اينكه به تدريج ديرنشينى متروك شد و كهنه گرديد و اثر و نشانه آن ناپديد و نيست شد و مردم پيرو شهوات گشتند و به آن


1- سوره مائده آيه 82.
2- سوره حديد آيه 27.

ص: 58

روى آوردند.

خداوند سبحان بر امت خاتم پيامبران و سرور آنان كه با احكام خود راه سلامت دنيا و آخرت را زنده و سنت هاى پيغمبران گذشته را تجديد نمود، تفضل فرموده و حج را براى ايشان به منزله رهبانيت مقرر داشت، پس آن عبادت برابر بزرگترين عبادات و سخت ترين طاعات است. از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت شده (در اسلام رهبانيت نيست) و نيز از آن حضرت است (رهبانيت امت من حج و جهاد است).

چگونه چنين نباشد؟ و حال آن كه مهيا شدن براى حج، حاكى از ايمان حقيقى و يكتاپرستى خالص است، و حاجيان با اختلاف عنصرى و نژادى كه دارا هستند با انجام عمل حج آن نيرو را كه از ايمان و توحيد ناشى مى شود در مى يابند و دارا مى شوند.

كسى كه از خانه اش بيرون رفت و قصدش رفتن به سوى خداوند بود، به پرستش حضرتش و كناره گيرى و دورى از غير خواسته هاى او خشنود است، و زندگى پاك و نيكو را به بهترين وجهى درك مى كند و هنگامى كه به حرم مكه معظمه رسيد و پيرامون آن زمين محترم در آمد، روانش مى درخشد و شادى و جنبشى در او ظاهر مى شود.

هنگام زيارت كعبه شريفه و حجر الاسود- خداوند متعال شرافت آن ها را بيفزايد- فروتنى و عظمتى بسيار درخشنده درخود مى يابد، و خود را بنده اى كه از همه هستى ها گسسته و به خداوند

ص: 59

پيوسته است مى بيند. در پاكيزگى از پليدى هايى كه دلش را فرا گرفته و رهايى از دل بستگى هايى كه ميان او و حضرت پروردگار پرده افكنده و از رحمت او جدايش ساخته، مى كوشد. گام ها را آهسته و با سكينه برمى دارد و گرد خانه كعبه معظمه با خرمى و نظر اعتبار مى گردد و طواف مى كند، و نماز را با ادب و خوارى و شكسته دلى و بيچارگى انجام مى دهد، و دست نياز و حاجت و عذرخواهى به سوى خداوند متعال بلند مى كند. منظورى از همه اين اعمال نيست مگر مقدمه براى حالتى كه در عرفات مى يابد چه در آن بيابان انجام دهنده حج از لحاظ روحى و عقلى راهى بلند مى پيمايد، و بهترين ساعات زندگى و گرامى ترين آن ها را در نزد خداوند سبحان احساس مى كند، و بلكه آنچه از علايق زندگانى دنيايى و تنعمات آن او را فرا گرفته، از دايره انديشه و خاطر خود طرد نموده و به وادى فراموشى مى سپارد، و خود را در درجه بالاترى از زندگى كه ارزش بيشترى دارد مى يابد. خيام يكتاپرستانى را كه از زندگانى مادى به يك سو شده اند، در بيابانى كه از ايشان موج مى زند تا دورترين نقطه اى كه ديده مى شود مشاهده مى كند، به غير از ناله هاى زارى نمى شنود و جز جنبش لب ها با خوارى و بسيارى خواسته ها از درگاه خداوندى و روان شدن اشك از ديده ها نمى بيند. احرام بستگان را در آنجا مى نگرد كه از خود گذشته اند، و با نغمه هاى نيكو و دل نشين به تلاوت قرآن كريم و ذكر و دعا پرداخته اند، همانا وجدان آن ها بر وجودشان چيره و روحانيتشان بر جسمانيت آنان

ص: 60

غالب و پيروز شده، و با آن لباس پاكيزه و سفيد چون فرشتگان در آن بيابان ديده مى شوند. آن سرزمينى كه بانگ ها و انعكاس ناله ها و زارى ها را به سوى خداوند يكتاى بى نياز و بخشنده مى رساند و بر مى گرداند، و در نتيجه جنبشى در جان و روان آن ها از ترس خداوند بزرگ حاصل مى شود كه دل ها براى آن مى تپد و جگرها سوخته و پريشان مى گردد، و از سطوت آن جلوه گاه ملكوتى بدن ها لرزان و گوشت و پوست آنان گويى كه در كالبدها فرو رفته و خوشيده (1) مى شود.

اين اجتماع بزرگ در ساعت هاى شريف و ارجمند با آن كيفيت كه دانستى همانا بالاترين مظاهر ايمان و ماده حياتى و قلب متحرك اسلام است، و آن روزى است كه اميد مى رود خداوند متعال در آن به بندگان مخلص خود تجلى فرمايد.


1- خشكيده و پژمرده

ص: 61

فصل هشتم: احرام و شرايط آن

اولين عبادات حج بيرون كردن لباس معمولى و پوشيدن لباس احرام است و آن شعار و نشانه است، حاجيان به آن وسيله از ديگران شناخته مى شوند، و در ميان آنها امتيازى نيست، پس ايشان را از هر دسته اى كه باشند مى بينى مانند ديگران لباس احرام پوشيده، و گويى با آن يادآور مى شوند كه برابر خداوند جل شأنه قرار گرفته و همه مساوى يكديگر آفريده شده اند، و اينكه در روز قيامت هم همين گونه به حساب آنها رسيدگى مى شود.

احرام آزمايشى است در برادرى، و پندى است براى يگانگى و ناگسستگى، و اشاراتى است به اينكه انسان از آرايش ها و لذات دنيا و آنچه در دنيا است بيرون شده، و به سوى حضرت پروردگار و جهانى پاك و دور از آلودگى روان گشته، و از هيبت دنيا و جلوه ها و زينت آن گسسته و به سوى آفريدگار خويش رفته و در برابر حضرتش با حالتى كه طبيعت پاك و بى آلايش وجود آزاد بشرى

ص: 62

اقتضا مى نمايد آمده است و نشانه و گواه آن احرام است كه اشتراكيه حقّه را با همه معانى آن نشان مى دهد. و در لباس احرام فقرا و پادشاهان برابرند، و كجايند مستكبرين تا از نزديك اين تجلى شگفت آور و روى آوردن مسلمين را از هر گوشه جهان به پيرامون خانه محترم خداوندى، و اجتماع آنان را در برابر حضرت پروردگار در يك سرزمين با لباس متحد الشكل ببينند، و كسى را از ايشان بر ديگرى برترى نيست مگر به پرهيزگارى.

احرام در صورتى كه با شرايط مقرره آن انجام شود، و به حدودى كه در باب محرمات احرام بيان گشته مقيد گردد، طريقه خاصى است از مهيا شدن و آمادگى براى كسى كه قصد تشرف در پيشگاه خداوندى دارد، و با پيوستگى و مواظبت بر آن حدود شايسته است بنده را كه به درگاه پروردگار خود حضور يابد و در جايگاه قرب خداوند متعال و سراى قدس وى به مقام ارجمندى مشرف شود.

احرام براى شخص محرم مدارج سعادت و خوشبختى را در بر دارد و انسان به وسيله آن حدود، در بالاترين درجات تربيت و بندگى قرار مى گيرد.

از آن جمله دورى جستن اوست از ستم، و ريشه كن نمودن آن از سراسر وجود خود، و بازداشتن خود از شكار بيابانى و رساندن آزار به هر حيوانى حتى حيوانات ريزى كه بعضاً در بدن پيدا مى شود، مگر حيوان موذى كه كشتنش بر محرم جائز است،

ص: 63

و بازداشتن خود از جدا كردن شاخه هاى درخت و گياه و برگ هاى آنها و هر چه از زمين روئيده مى شود.

از آن جمله كناره گيرى از خواهش هاى حيوانى و بازداشتن نفس از ارتكاب و ميل به شهوات به نحو كلى، اگر چه دست زدن به زن خود و نگاه كردن به او از روى شهوت باشد، و سبب نشود براى استيفاى ديگرى شهوتى را كه در غير حال احرام مشروع بوده است، مانند اجراى عقد نكاح براى ديگرى يا شاهد شدن براى عقد يا پذيرفتن شهادت در حال احرام.

از آن جمله ترك هر چه با حيا و مقام بندگى و تواضع منافات دارد و نيكويى خلق را مى كاهد و با او سازش ندارد مانند دروغ و تكبر و خودنمايى و خود را از ديگران بالاتر پنداشتن و به خود باليدن و خود را چيره و توانا دانستن.

از آن جمله كناره گيرى از آنچه كينه و رشك را ايجاب كند و صفات زشت پوشيده و پنهانى نفس اماره را كه موجب دشمنى و كدورت است، برانگيزد، و سبب تيرگى و آزار و آلودگى عواطف و آشفتگى و نوميدى و گسيختگى مى شود، مانند خصومت شديدى كه انسان را به سوگند خوردن به خداوند سبحان مى كشاند و جنگ نمودن و دشنام دادن و هر كردار بد و ناپسند و سخن زشت و با خود برداشتن سلاح جنگ و پوشانيدن سر براى مردان و پوشيدن لباس دوخته و آنچه پشت پا را مى پوشاند.

شخص محرم مكلف است به مداومت به شرايط احرام از

ص: 64

ميقات هاى (1) مقرّر تا رسيدن به خانه محترم خداوندى و انجام دادن عبادت را كه عمره است يا حج، و مداومت در اين مدت اگر چه زمانى كوتاه باشد، آن عادات زشت حيوانى را از روان او خارج مى كند، و از اين تربيت پروردگارى و رياضت هاى روحى كه در طول عمر و مدت زندگانى خود فراموش نخواهد كرد متأثر مى شود، و خواهد دانست كه در اين دنياى فانى از لحاظ زندگى محدود و در زنجيرى از تكاليف و آداب خداوند متعال گرفتار و مقيّد است.

انسان از تحمل شدائدى كه به او مى رسد و فراموش نمى كند، سعادت و بهجت در زندگى و خوشى آن را در مواقع وسعت و راحتى مى فهمد و احساس مى كند، و كسى كه پس از گذشتن سال ها از زندگانى آزاد خود كه همواره در خوش گذرانى و انواع گردن فرازى و نعمت و نازپروردگى بوده، و هميشه خود را با تنوع در لباس هاى فاخر و جامه هاى با نقش و نگار آرايش مى داده، همين كه براى بستن احرام سعادت يافت و شرايط مقرّره آن را بر خود هموار كرد، از همه آن البسه برهنه شده و بر اندام لطيفش جز چيزى كه عورت و عيب او را بپوشاند و جامه تن و روپوش آن شمرده شود چيز ديگرى ديده نمى شود، و اين شريف ترين واقعه و پيش آمدى است كه فراموشش نخواهد كرد.


1- ميقات، محل بستن احرام است.

ص: 65

چگونه اين ادبى را كه تا اعماق قلب و اعصاب اثر مى گذارد فراموش خواهد كرد، آنكه در تمام مدت عمرش همه نوع خواسته هاى نفسانى و بازيگرى ها را مرتكب شده و از همه چيز غافل بوده، و در كارها و عمليات خود به هر نحوى كه خواسته عمل نموده، و سپس به اختيار خود چنان گشته كه همه امتيازات از او گرفته شده، و در مدتى از زمان سر و پاى برهنه آشكارا در انظار مردم نمايان مى شود، و از تمايلات خود و از آنچه بخواهد بايد پرهيز كند و از هر چه بر آن عادت كرده ممنوع گشته، به نحوى كه توانايى اين كه درختى را قطع كند يا گياهى را بچيند نخواهد داشت، و ناچار اين ادب الهى او را به داشتن عدل و داد و مهربانى مى كشاند و مى بيند كه بيرون رفتن از حدود راستى شايسته انسان نيست، و در آن يك نوع سياست و تنبيهى است نسبت به آنچه گذشته از طغيان او و آنچه به وجود او عارض گرديده از بازى گرى ها و تظاهراتى كه خواهان بوده است.

ص: 66

فصل نهم: لباس احرام

همانا بر كسى كه اراده حج دارد واجب است كه بدنش را در حال احرام با دو پارچه ندوخته بپوشاند و اين عمل را جهاتى است:

از آن جمله اينكه دو جامه احرام شباهت به كفن دارد، بلكه كفن نمودن ميت را با دو پارچه احرامش مستحب است و پوشيدن آن وحشت هاى هنگام مرگ و سختى و اندوه هاى مراحل بعد از مرگ و روز رستاخيز را به ياد مى آورد، و خداوند سبحان فرموده است:

«در آن روز مردم به صورت گروه هاى پراكنده از قبرها خارج مى شوند تا اعمالشان به آن ها نشان داده شود، پس هر كس به اندازه ذره اى عمل نيك انجام داده آن را خواهد ديد و هر كس به اندازه ذره اى عمل بد مرتكب شده آن را خواهد ديد.» (1) همچنين خداوند متعال فرموده است: «امروز بر دهانشان مهر


1- سوره زلزله آيات 4- 6.

ص: 67

مى نهيم، و دست هايشان با ما سخن مى گويند و پاهايشان كارهايى را كه انجام مى دادند شهادت مى دهند.» (1) خداوند جل شأنه فرموده است:

«سرانجام، سكرات مرگ حقيقت را پيش چشم او مى آورد [و به انسان گفته مى شود:] اين همان چيزى است كه از آن مى گريختى و در صور دميده مى شود، آن روز، روز تحقّق وعده وحشتناك است.» (2) لباس دوخته از چيزهايى است كه بيشتر مردم آن را براى زينت مى خواهند كه به آن افتخار كنند و ظاهرشان را آرايش دهند، و اين انديشه چه اندازه دور است و چه سازشى دارد با رفتن به سوى حضرت پروردگار، و اجابت دعوت او و شباهت به فرشتگان، و واضح است كه چنين روحيه اى با فروتنى نمودن براى بزرگوارى ذات اقدس متعال و خوارگرديدن براى ارجمندى و پادشاهى او، منافات كلى دارد، و با روح يگانگى و نتائجى كه در نظام حج وديعه گذارده شده است به هيچ وجه تناسبى ندارد!

لباس دوخته از چيزهايى است كه اعيان و ثروتمندان آن را وسيله امتياز و برترى قرار مى دهند و به وسيله آن فرومايگان به عناوينى از نيرنگ و فريب، انسان ها را مى فريبند و در ورطه خطر و


1- سوره يس آيه 65
2- سوره ق آيات 18 و 19

ص: 68

هلاكت مى اندازند، و اگر خواستى مى توانى بگويى كه دوخت در پوشاك گاهى آدمى را به برانگيختن كينه ها و افروختن آتش اختلافاتى كه براى نوع انسان زيان آور است مى كشاند، و اين برخلاف آن چيزى است كه مقام بندگى در پيشگاه حضرت خداوندى از فروتنى و فرمانبردارى اقتضا دارد، و برخلاف خواسته خداوندى است از بسيارى مهر و دوستى نمودن بندگان با يكديگر و نگاه دارى از همديگر و يگانگى ايشان و نبودن وجه امتيازى ميان مردم مگر به پرهيزگارى و راستى و درستى.

همانا واضح است كه اهالى شهرستان ها و همه ساكنين زمين از زمان گذشته تا امروز و آينده در شكل و رنگ پوشاك و لباس مانند هم نبوده و نخواهند بود و به كيفيت هاى مختلف مى باشند پس اگر به سوى حج خوانده شدند و اين دعوت خداوندى را پذيرفتند، و در اماكن مقدسه كه براى اعمال حج و مشاعر خداوندى تعيين گشته حاضر شدند، با پوشش هاى مختلفى كه دارند و هيئت هاى گوناگونى كه مى خواهند نمايش دهند، يكديگر را از مقصد اصلى باز مى دارند، و از روى آوردن به سوى حضرت خداوند عظيم الشأن و توجه به ساحت قدسش- با آن معانى بسيارى كه دارد در اعمال و مناسك مقرّره حج محروم مى گردند، و بدين جهت اين اجتماع عمومى سبب هم چشمى و خودنمايى مردم هوسران مى شود، پس مفاسد بزرگ و خودخواهى هاى بيجا كه مانند ندارند حادث خواهد شد، و اين نتايج با آنچه كه در حج از ايشان خواسته شده سازش

ص: 69

ندارند و برخلاف آن مقصود است.

بعضى از پزشكان چندى است متوجه شده اند و چنين دريافته اند كه انسان بايستى در مدت سال يك ماه بدنش را در هواى آزاد برهنه كند. و از آنچه كه در فضاى آسمانى تأثير در دستگاه موجودات كره زمين دارد از قبيل نور و حرارت خورشيد استفاده كند، تا بدن نيرو و نشاط خود را به واسطه برخورد اكسيژن هوا به تمام منافذش، بازگرداند و با اين عمل آن چه كربن در خون ايجاد شده و خون آن را در هنگام جريان از فضولاتى كه در بدن به وجود آمده است گرفته، مى سوزد- چه اين كه كربن در اكسيژن و هوا مى سوزد پس خون تصفيه شده و پاكيزه كه صلاحيت براى تغذيه و حفظ حيات داشته و سلامتى كامل و صحت عمومى بدن كه مايه هستى، و قوام وجود به آن مربوط است به قلب بر مى گردد.

علاوه بر اين ها فلسفه عصر حاضر مى گويد: لازم است بر انسان كه گرفتارى هاى زندگى و قيود در كارهايش را رها كند و در تمام شؤون زندگى طالب آزادى مطلق گردد.

چنان كه مى گويد: بر انسان لازم است كه از وطن خود مدتى دورى جويد تا جستجو كند و آگاه گردد و خود را به ديدن چيزهايى كه نديده از شهرها و بدايع خلقت، بر خوردار سازد، و بر همان پايه مقرر شده است نظام آگاهى هاى دولت ها و تأسيس مى شود اجتماعات مهم عمومى و شركت هاى بسيار و گوناگون براى گردش ها و دور شدن از ميهن ها.

ص: 70

همانا محرم به دو جامه، احرام مى بندد يكى را لنگ وار بسته (ازار) و ديگرى را بر دوش مى افكند (رداء) و گفته شد كه آن نشانه اى است از حضور در پيشگاه حضرت پروردگار، ولى هنگام سرماى زمستان جايز است و منعى براى او نيست كه هر چه بخواهد از پوشاك هاى ندوخته بپوشد. و جايز است كه در زمان ناچارى به علّت بيمارى يا تابش خورشيد و بارش باران بر سرش، سايه بان بگيرد، يا لباس دوخته بپوشد و در عوض براى زندگى فقرا و بيچارگان فديه بدهد.

ص: 71

فصل دهم: تلبيه و مقصود حقيقى از آن

احرام منعقد نمى شود مگر به تلبيه هاى چهارگانه، و آن چنين است كه محرم بگويد:

«فرمانبردارم پروردگارا فرمانبردارم، فرمانبردارم شريكى براى تو نيست فرمانبردارم، همانا ستايش و نعمت و پادشاهى مختص تو است شريكى براى تو نيست» (1) تكرار آن به قدر امكان مستحب است به خصوص بعد از نمازها و هنگام بالا و پائين رفتن از راه هاى دشوار كوه ها و هنگام خوابيدن و بيدار شدن و سوار شدن و پياده شدن از خودروها و هنگام برخورد با مسافران در بيابان ها و در سحرگاهان و نزديك بر آمدن صبح كه بهترين اوقات است.

با اين تكرار، روح لبيك گوينده متأثر مى شود، و با گوش


1- لبيك اللهمّ لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك.

ص: 72

قلبش مايل به شنيدن دعوت خداوند مى گردد. چه، همانا مقصود از تلبيه اعلام حضور است بر وجه خدمتگزارى حضرت پروردگار جل شأنه.

آرى همانا تلبيه كلمه اى است بسيار بلند كه حج كننده آن را تكرار مى كند تا مقامى را كه جز اندكى از مردم به آن نمى رسند به دست آورد، و آن پيروزى با ارزش و بهره گرانبهايى است كه جز كسانى كه سزاوار آن هستند كس ديگر به آن دست نمى يابد، و آن حقيقت فرمانبردارى از خداوند متعال و جوهر بندگى در درگاه اوست و همانا از مهمترين امور و گرانبهاترين آنها ايجاد روحيه اى است قوى و بلند مرتبه و پاكيزه در باطن شخص كه آراسته به آن گوهر و حقيقت باشد.

در پيدايش آن چاره اى جز اصرار محرم براين تلبيه به تمرين و تكرار و تاييد آن با بلندكردن و آشكار نمودن صدا نيست، چه همانا سبب ارتعاشاتى كه در هوا در پى صدا توليد مى شود و داخل در مجراى گوش شده و پرده صماخ را مرتعش و لرزان مى نمايد، بسا كه وجود لفظى آن در قواى خياليه منعكس گشته و به واسطه آن قلب نيرومند مى گردد، و خواهان انديشه اى مى شود كه قوه عاقله و فرمانده قلب را متأثر مى كند، و روحيه تازه اى براى فرمانبردارى و بندگى حاصل خواهد گشت.

از ازدى منقول است كه درحديثى گفته: با او «يعنى با امام صادق عليه السلام» سالى حج بجا آوردم، پس چون مركب سوارى آن

ص: 73

حضرت مهيا شد هرگاه كه قصد گفتن لبيك مى كرد صدا در گلويش مى بريد و نزديك مى شد كه از شتر بيفتد.

پس گفتم: اى پسر رسول خدا بگو و چاره اى براى تو جز گفتن نيست. حضرت فرمود: اى پسر ابى عاصر چگونه جرأت كنم، كه بگويم

«لَبَّيْكَ اللَّهُمَّ لَبَّيْكَ»،

مى ترسم كه خداوند عزّ وجلّ به من بگويد:

«لا لَبَّيْكَ وَلا سَعْدَيْكَ».

ص: 74

فصل يازدهم: آداب واقعى حج

در كتاب مصباح الشريعه (1) است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود «هنگامى كه اراده حج كردى دلت را براى خداوند تعالى از هر كار باز دار، و هر پرده اى كه حائل و حاجب آن است بردار و كارهايت را به آفريننده آنها واگذار، و در همه حركات و سكناتت بر او توكل نما، و براى هر چه بخواهد و فرمان دهد و مقدر فرمايد تسليم شو، و دنيا و آسايش و مردم را رها كن، و از حقوق خلق كه بر تو لازم


1- اين كتاب به حضرت صادق عليه السلام منسوب است. و كتابى است شريف و به صد باب ترتيب داده شده و در شناساندن رفتن به راه خداوند جل جلاله و روى آوردن به اوست. عده اى از اصحاب ما اماميه براى اينكه از كلام امام است اعتماد كرده اند. از آن جمله است سيد جليل رضى الدين على بن طاووس. و از آن جمله است پيشواى فقها شهيد دوم. و از آن جمله است جدمادرى ما مولانا محسن فيض كاشانى. و جمعى ديگر بر آن اعتماد نكرده اند. از آن جمله است علامه مجلسى و شيخ حر عاملى و آنچه به اين بنده آشكار است اين است كه آن از بعضى اهل معرفت است و در آغاز باب ها سخنى از امام عليه السلام آورده است.

ص: 75

گشته بيرون شو، و بر توشه و مركب و ياران و نيرو و جوانى و ثروت خود تكيه مكن، زيرا بيم آن مى رود كه آنها دشمن و بار سنگين براى تو شوند، چه همانا كسى كه مدّعى رضايت از خداوند بود و بر غير او اعتماد نمود، خداوند تعالى آن را وبال و دشمن او قرار مى دهد تا بداند كه نيرو و چاره اى براى او و كسان ديگر جز به نگهدارى و توفيق او نيست، و مانند كسى كه خواهان بازگشت نيست آماده باش، و آميزش را نيكو كن، و اداى واجبات خداوند و خواسته هاى پيامبرش را به هنگام، و آنچه بر تو مقرر و لازم است از ادب و بردبارى و صبر و سپاسگزارى و مهربانى و جوانمردى و مقدم داشتن ديگران بر خود در توشه سفر، در هميشه اوقات رعايت كن.

پس به آب توبه خالص از همه گناهانت غسل كن، و پوشاك صداقت و صفا و فروتنى و تضرع در درگاه احديت را در بركن، و از هر چه تو را ازياد خدا باز مى دارد و از اطاعت او مانع مى گردد احرام ببند يعنى خود را به اجتناب از آنها ملزم كن، و لبيك گو به اين معنى كه اجابت باشد نداى خداوند تو را اجابتى راست و پاك و صاف و نيالوده، و چنگ در عروة الوثقى زن، به قلبت با فرشتگان حول عرش طواف كن چنان كه به جسم و جانت با مسلمانان در دورخانه طواف مى نمايى.

به هروله گريز از هوى و هوست را قصد نما و از توانايى و نيروى خود بيزار شو.

ص: 76

با بيرون رفتنت به منى از بى خبرى و لغزش هايت بيرون رو، و آرزوى آن چه بر تو حلال و سزاور نيست مكن.

در عرفات به گناهان خود اعتراف كن، و پيمان خود را در درگاه احديت به يكتايى او تجديد نما و تقرب او را خواهان باش.

در مزدلفه (مشعر الحرام) از خداوند بترس، و در بالا رفتن به كوه، روحت را به ملأ اعلى بالا ببر.

هنگام قربانى گلوى آز و هواى نفس را از خود قطع نما.

هنگام افكندن سنگ ريزه ها شهوات و فرومايگى و پستى و ناكسى را بيفكن، و با تراشيدن و ستردن مويت عيب هاى آشكار و پنهان را سترده كن.

هنگام ورود به حرم و در آمدن به خانه خداوند سبحان در امان و حفظ و نگهدارى او وارد شو و از پيروى خواسته نفسانى به در آى، در حالتى كه از روى راستى و درستى صاحب خانه را بزرگ شمارى و به جلال و پادشاهى او شناسا باشى.

استلام حجر كن (يعنى حجر الاسود را ببوس يا دست بمال يا به آن اشاره كن) در حالى كه به قسمت خداوند سبحان راضى و خشنود، و براى عزت و ارجمندى او فروتن باشى.

به طواف وداع جز حضرت حق را واگذار.

به هنگام ايستادنت در كوه صفا روح و باطنت را براى ديدار او در روزى كه او را ملاقات خواهى كرد صاف كن.

در مروه در برابر خداوند سبحان نمايان باش در حالى كه

ص: 77

بنده اى پرهيزگار باشى و صفات و اخلاقت پاكيزه باشد، و بر آنچه كه هنگام اعمال حجت ملتزم به آن شدى «مقصود بيانات امام عليه السلام است» و با پروردگارت عهد بستى و براى حضرت او بر خود لازم نمودى تا روز قيامت پايدار و استوار باش و به عهدت وفا كن.

بدان كه خداوند متعال حج را واجب نكرده مگر براى كسى كه توانايى انجام آن را داشته باشد:

«و براى خدا حج آن خانه بر عهده مردم است البته كسى كه توانايى داشته باشد و بتواند به سوى آن راه يابد.» (1) به نسبت دادن، به خود اختصاص نداده، و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سنتى (2) را در ميان اعمال حج به ترتيبى كه مقرر نموده تشريع نفرموده، مگر براى آمادگى و اشاره به مرگ و قبر و بيرون آمدن از قبر در روز قيامت و تفصيل بيان آن چه گفته شد از داخل شدن اهل بهشت در آن و داخل شدن اهل آتش در آن براى دارندگان مغزهاى پاك و صاحبان خرد به ديدن اعمال حج است از اول تا آخر آن.

در كافى (3) روايت كرده است از محمد بن يزيد رفاعى: «همانا


1- سوره آل عمران آيه 97.
2- غير از قرآن كريم آنچه كه از حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله از واجبات و مستحبات رسيده است سنت مى نامند.
3- آن كتاب بزرگ جامعى است تاليف پيشواى بزرگ سعيد حافظ و محدث مقبول همه مردم، شيعه و اهل تسنن او را مدح نموده، لقبش ثقة الاسلام، كنيه او ابو جعفر و نامش محمد بن يعقوب كلينى رازى، بزرگ اصحاب در زمان خود در شهر رى و پيشواى همگى و او مطمئن ترين و پايدارترين مردم در حديث بود. در مدت بيست سال احاديث اهل بيت عليهم السلام را در كتابى جمع كرد كه در ميان شيعه مانند آن تاليف نشده و عامه و خاصه او را ياد نموده، و بر بزرگى و فضيلت مقامش متفقند. شماره كتاب هاى كافى سى و دو جزء است، و همه احاديث آن در شانزده هزار و يكصد و نود و نه حديث شماره شده است، و بيشتر است از آنچه در تمامت صحاح ششگانه عامه است. ابن اثير در جامع الاصول گفته است: ابو جعفر محمد بن يعقوب رازى، دارنده فقاهت و پيشوا بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، و در مذهب آنها دانشمندى است بزرگ، و در نزد ايشان فاضلى است مشهور و در حرف نون از كتاب نبوت، او را از تازه كنندگان مذهب اماميه به گذشت قرن سوم هجرى شمرده است. همچنين فاضل طيبى در شرح مصابيح بغوى پس از اينكه حضرت امام محمد باقر عليه السلام را از تازه كنندگان در آخر صده يك و حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السلام را از تازه كنندگان در آخر صده دوشمرده، مرحوم كلينى را از تازه كنندگان دين در قرن سوم شمرده است. از براى آن مرحوم به جز كتاب جامع كافى كتاب هاى ديگرى است، از آن جمله است كتاب رسائل الائمه عليهم السلام كه سيد رضى الدين بن طاووس در كتاب كشف المحجّه و فلاح السائل و فتح الابواب از آن نقل مى كند، و پس از سيد، كسى را نيافتيم كه كتابى را به او نسبت دهد، گويا به علت كمى همت ها و دگرگونى ملت ها از ميان رفته باشد. و كُلَين مصغّر و به تخفيف لام مانند زُبير دهى است ازدهات فشاپويه كه آن يكى از نواحى رى بوده، و در آنجا است مقبره پدرش شيخ يعقوب كه مزارى است معروف. و در قاموس چنين دارد كلين مانند اميردهى است در رى از آنجا است محمد بن يعقوب كلينى كه از فقهاى شيعه است و اين اشتباه است چه كلين مانند امير دهى است از ورامين از بلوك رى و چيست! صاحب قاموس را وارد شدن در اين گونه مطالب، و در مثل است اهل مكه آشناترند به راه هاى كوه هاى آن. مانند اين اشتباه در معرفى از مرحوم كلينى از ابن حجر عسقلانى در كتاب التبصير چنين نقل شده كلينى بضم و اماله لام سپس ياء ساكنه سپس نون ابوجعفر محمد بن يعقوب كلينى، او از رؤساى فضلاى شيعه در روزگار مقتدر بوده و او منسوب به كلين از دهات عراق است، شيخ بزرگوار رحمه الله در سال سيصد و بيست و نه قمرى در سال پراكندگى نجوم در بغداد وفات نموده، و قبر شريفش كه مشهور است و عامه و خاصه آن را زيارت مى كنند در قسمت شرقى بغداد در تكيه مولويه قرار گرفته و بر آن بارگاه و گنبدى بزرگ و پنجره اى از بيرون به طرف عبوركننده از پل.

ص: 78

ص: 79

از اميرالمومنين عليه السلام پرسيده شد از وقوف به حل (1) كه چرا آن وقوف در زمين حرم نشده؟ فرمود: براى اينكه كعبه، خانه اوست و زمين حرم به منزله درگاه آن است، پس زمانى كه قصد خداوند متعال كردند كه بر او وارد شوند، آنان را در درگاه نگه داشت تا اظهار زارى و خوارى كنند.

به آن حضرت گفته شد: پس چرا مشعر الحرام در زمين حرم قرار داده شده؟ فرمود: براى اينكه چون آنها را اجازه ورود در حرم


1- مراد وقوف به عرفات است كه خارج از زمين حرم است.

ص: 80

داد در دربند دوم ايشان را نگه داشت، و چون زارى و خوارى ايشان در آنجا به طول انجاميد به ايشان اجازه انجام قربانى هاى خود را داد، پس چون كثافات را از خود زائل نمودند و از گناهانى كه ميان آنها و خداوند سبحان حائل بود پاك شدند، ايشان را براى زيارت با حالت پاكى و طهارت اجازه فرمود.

به آن حضرت گفته شد: چرا در روزهاى تشريق (1) بر كسى كه در منى باشد روزه حرام است؟ فرمود: براى اينكه آن مردم زيارت كنندگان خداوند هستند و ايشان ميهمان خدايند، و براى ميزبان شايسته نيست ميهمانان او روزه دار باشند.

به آن حضرت گفته شد: پس چسبيدن به پرده هاى كعبه چه معنى دارد؟ فرمود: مانند كسى كه او را نزد ديگرى جنايت و گناهى است و به دامن پيراهن او مى چسبد و با او التماس و زارى مى كند و براى او فروتنى مى نمايد كه از گناهش بگذرد.

در علل الشرايع و عيون الاخبار (2) تاليف شيخ صدوق از فضل


1- يازدهم و دوازدهم و سيزدهم ماه ذى الحجة.
2- آنها دو كتاب هستند از دانشمند موثق بزرگ منزلت، ماهر در شناسايى اخبار، و نشردهنده آثار ائمه اطهار عليهم السلام ستون ملت و مذهب و دين، بزرگ قميين و رئيس محدثين، ابوجعفر محمد بن على بن الحسين بن موسى بن بابويه پدرش اهل قم و مادرش از ديلم و خودش مشهور به شيخ صدوق، در سال سيصد و پنجاه و پنج وارد بغداد شد، و بزرگان شيعه در احاديث اهل بيت از او بهره مند شدند، و به سال سيصد و هشتاد و يك در رى وفات نمود خداوند او را رحمت كند و مرتبت او در دانش و عدالت و آگاهى و تندى خاطر و فقاهت و بسيارى تصنيف و حسن تأليف مشهورتر از آن است كه يادآورى شود. و از جمله كرامات آن جناب كه در حدود سال يك هزار و دويست و سى و هشت هجرى آشكار گشت، اين كه در مرقد شريفش كه در عمارات شهر مخروبه رى واقع است، به علت طغيان باران رخنه و شكافى حاصل شد، و چون به قصد اصلاح آن موضع رخنه را كنجكاوى و بررسى نمودند، به سردابه رسيدند كه مدفن شريفش در آنجا بود، و هنگامى كه در آنجا وارد شدند كالبد شريفش را يافتند در حالى كه برهنه و نيكوروى و فربه و بدون ساتر و عورتش پنهان و بر ناخن هايش اثر حنا نمايان بود، و در اطرافش تافته هايى از نخ هاى پوسيده كفن بر روى خاك قرار داشت، پس اين خبر در شهر تهران شايع شد، تا اينكه به گوش خاقان فتحعلى شاه قاجار رسيد، و خودش براى تحقيق و رسيدگى اين مطلب حاضر شد، و پس از اينكه بزرگان و امناى دولت داخل شدن خود پادشاه را در آن سردابه به مصلحت نديدند جماعتى از دانشمندان و اعيان تهران را به آنجا فرستاد تا اينكه از بسيارى كسانى كه وارد شدند و خبر آوردند موضوع به مرحله قطع و يقين رسيد، و به بستن آن شكاف و تعمير آن بقعه به نيكوترين صورتى فرمان داد.

ص: 81

ابن شاذان از حضرت امام رضا عليه السلام روايت نموده كه فرمود:

«همانا مامور به احرام شدند براى اينكه پيش از ورودشان به حرم خداوند و محل امن او فروتنى و اظهار خوارى كنند، و براى اينكه به آنچه آنها را از مقصود باز مى دارد نپردازند، و به امرى از امور دنيا و خوشى ها و آرايش هاى آن مشغول نشوند، و با قصد و هوشيارى آنچه را پذيرفته اند انجام دهند، و با اراده به سوى مقصد بروند و با توجه و التفات تمام و كامل روى به آن آورند، و از آن

ص: 82

غفلت نورزند، و نيز در احرام، حقير شمردن خود، و بزرگ داشت و تعظيم خداوند جليل و عظيم الشان و خانه محترم او است، و نفس هاى خود را هنگام توجه و رفتنشان به سوى خداوند عزيز و جليل و فرود آمدن به خانه قدس او، در حالى كه اميد ثواب و ترس از عقاب او را داشته باشند خوار شمرند، و روندگانى به سوى او و روى آورندگان به حضرتش باشند با خوارى و پريشانى و فروتنى.»

در علل الشرايع از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرمود:

«با حرمت شد مسجد الحرام كه هتك آن حرام است به سبب احترام كعبه، و با حرمت شد زمين حرم به سبب احترام مسجد، و واجب شد بستن احرام به سبب احترام حرم».

از محاسن (1) تاليف برقى مانند آن روايت شده است.


1- تأليف شيخ بزرگوار ابى جعفر احمد بن ابى عبدالله محمد بن خالد برقى، منسوب به برقه ازدهات قم. و اصلش از كوفه است، و او از بزرگان اصحاب مشهور ما است و در عبارات گروه بسيارى تصريح به توثيق او شده است و براى او تصانيف بسيار است كه دانشمندان علم رجال آنها را ياد كرده اند. و از گران مايه ترين آنها كتاب محاسن است كه تا اين زمان موجود است و زيادتر از صد باب از ابواب فقه و اندرز و آداب و علل احكام شرعيه و اثبات توحيد و ديگر از مباحث و مقاصد اصولى و فروعى را دارا است، طبق تاريخ ابن غضائرى در حدود سال 274 قمرى در قم وفات يافته خداوند او را رحمت كند. يا به اسقاط چهار، از ديگرى نقل شده است يعنى سال 270 قمرى. همانا در شرح حال آن مرحوم ياد كرده اند كه در عربيت و علوم ادب بسيار زيرك و رسا و استاد بوده، و از ابوالحسين احمد بن فارس لغوى مشهور و ابوالفضل عباس بن محمد نحوى ملقب به عرام كه دو استاد اسماعيل بن عباد بوده اند از او دانش را فرا گرفته اند. پدرش محمد بن خالد نيز از بزرگان راويان و محدثين و پيش روان اهل فضل و دين بوده، و نيز در آداب و تفسير و تواريخ و خطبه ها و علل دينى و نوادر، كتب بسيارى تصنيف نموده، و محمد بن اسحق نديم بغدادى وراق كه در سال 385 وفات نموده در كتاب فهرس، كتاب محاسن را به او نسبت داده است.

ص: 83

در علل الشرايع از محمد بن سنان روايت شده، كه حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السلام، در ضمن جواب پرسشهايش، به او نوشت:

«همانا غرض از حج در آمدن بر خداوند عظيم الشان و پناه بردن به درگاه او است، و خواستن زيادتى رحمت هاى او، و خروج از هر گناهى كه مرتكب گشته، و براى اينكه توبه كند از آنچه گذشته، و اطاعت را براى آينده از سر گيرد، و براى آنچه كه در حج است از بيرون كردن اموال و دورى از دلبستگى به آن و رنج دادن تنها براى خشنودى حضرت آفريدگار و بازداشتن از شهوات و لذات، و در آن است پيدايش روح تقرب در عبادت به خداوند متعال، با فروتنى و پريشانى و خوارى، و حاضر مى شود شخص براى رفتن به راه طاعت و تحمل گرما و سرما در حال امن و ترس با رغبت وسعى كامل براى اداى وظيفه بندگى، و براى آنچه كه در حج است از منافع براى همه خلق، و زارى نمودن به سوى خداوند تعالى و ترسيدن از حضرت او.

ص: 84

از جمله فوائدى كه در حج است ترك قساوت قلب و خست نفوس و فراموشى خداوند سبحان و قطع اميد و آرزو از لطف و رحمت او است، و تازه نمودن حقوق و بازداشتن نفوس از فساد، و سود رسيدن به كسانى كه در مشرق و مغرب و در خشكى و دريا هستند از حاجيان و غير ايشان از بازرگان و آورنده كالا از راه دور و فروشنده و خريدار و نويسنده و فقير پريشان حال و برآورده شدن حوائج و نيازهاى مردم اطراف و كسانى كه اجتماع ايشان در آنجا امكان دارد، چنانكه در قرآن كريم است:

«تا سودهايى براى خويش بنگريد.» (1) علت اينكه حج در همه عمر يك مرتبه واجب شده اين است كه خداوند تعالى واجبات را بر كسانى كه حداقل توانايى آن را داشته باشند واجب فرموده و از آن جمله حج است كه يك مرتبه واجب شده سپس اهل استطاعت را به اندازه توانايى شان ترغيب فرموده است.

در علل نيز روايت است از عمر بن عبدالعزيز از مردى كه گفت (هشام بن الحكم) براى ما حديث كرد و گفت: از ابى عبدالله حضرت صادق عليه السلام پرسش نمودم علتى كه بدان جهت خداوند حج و طواف خانه را بر بندگان تشريع فرموده چيست؟ فرمود: «خداوند بزرگ و عزيز مردم را آفريد نه براى علتى (كه الزام كند و نه غرضى


1- سوره حج، آيه 28.

ص: 85

كه به ذات اقدس او عايد گردد) مگر اينكه او خواست پس خلق كرد و آفريد آنان را تا هنگام معينى، و آنچه از طاعت و عبادت در امر دينى و مصلحت در امر دنياى ايشان است امر و نهى فرمود.

پس مقرر داشت در حج فراهم آمدن مردم را از باختر و خاور تا همديگر را بشناسند و براى اينكه هر گروهى انواع كالاهاى بازرگانى را از شهرى به شهر ديگر منتقل كنند و در ضمن كرايه دهنده و شتر دار هم سود ببرند، و براى اينكه نشانه هاى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله را شناخته و اخبارش را دانسته و يادآور شوند و فراموش نشود، و اگر مردم در شهرهاى خود فقط به معاملات داخلى مى پرداختند هلاك مى شدند و شهرها ويران مى گشت و سورها (1) به كلّى نابود مى شد و خبرها پوشيده مى ماند و كسى بر آن آگاهى نمى يافت پس اين است علت حج».

در مستدرك (2) به طريق ارسال نقل شده «هنگامى كه مولاى ما


1- نرده، حصار، ديوار دور شهر.
2- كتاب مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، تأليف محدث بزرگ حاج ميرزاحسين بن محمد تقى نورى طبرسى كه وفاتش در نجف اشرف به سال يك هزار و سيصد و بيست قمرى بوده، و آن تتمه و دنباله اى است براى كتاب جامع معروف به وسائل الشيعه الى تحصيل مسائل الشريعة تاليف شيخ اجل محمد بن حسن حرّ عاملى كه در سال يك هزار و يكصد و چهار قمرى در مشهد مقدس امام على بن موسى الرضا عليه السلام وفات نموده و در آن كتاب احاديث احكام شرعيه و فرعيه را جمع كرده و همچنين براى او ديوان شعر و قصائدى است و هر يك از دو كتاب وسائل و مستدرك در چند مجلد است.

ص: 86

زين العابدين عليه السلام از حج بازگشت شبلى به ديدار و ملاقاتش آمد، حضرت به او فرمود: اى شبلى آيا حج بجا آوردى؟ عرض كرد:

آرى اى پسر رسول خدا. (1) پس آن حضرت فرمود: آيا در ميقات توقف كردى و از پوشاك و لباس هاى دوخته برهنه گشتى و غسل نمودى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه در ميقات توقف كردى آيا قصد كردى كه پيراهن نافرمانى و معصيت را از تن بيرون و پوشاك فرمانبردارى و طاعت را پوشيده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه از لباس هاى دوخته برهنه شدى آيا قصد كردى كه از ريا و دورويى و درآمدن از شبهات برهنه شوى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه غسل كردى آيا قصد نمودى كه از لغزش ها و گناهان غسل نموده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: به ميقات نرفته اى و از پوشاك دوخته برهنه نشده اى و غسل انجام نداده اى.

فرمود: آيا خود را پاكيزه نمودى و احرام بستى و براى حج


1- شبلى نيز در همان سال حج به جا آورده بود.

ص: 87

نيت نمودى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه خود را پاكيزه نمودى و احرام بستى و نيت حج كردى آيا قصد نمودى كه با توبه اى كه خالص براى خداوند متعال است خود را پاكيزه نموده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه احرام بستى آيا قصد نمودى كه هر چيز حرامى را كه خداوند متعال تحريم فرموده بر خود حرام نمايى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه نيت حج نمودى آيا قصد كردى كه هر گرهى را كه براى غير خداوند است گشوده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: پاكيزه نگشته اى و احرام نبسته اى و براى حج نيت نكرده اى.

فرمود: آيا به ميقات در آمدى و دو ركعت نماز احرام گذاشتى و تلبيه گفتى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه داخل ميقات شدى آيا قصد كردى كه به نيت زيارت باشى؟ عرض كرد: نه.

فرمود: هنگامى كه دو ركعت نماز بجا آوردى آيا قصد كردى كه به وسيله نماز كه بهترين اعمال و بزرگترين حسنات بندگان است

ص: 88

به خداوند نزديك شوى؟ عرض كرد: نه.

فرمود: هنگام تلبيه و لبيك گفتن آيا قصد كردى كه براى خداوند سبحان سخن گويى به هر طاعتى و زبان خود را از هر نافرمانى بازدارى؟

گفت: نه.

فرمود: به ميقات درنيامده و نماز نخوانده و تلبيه نگفته اى.

پس فرمود: آيا به حرم داخل شدى و كعبه را ديدى و نماز گذاشتى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه به حرم داخل شدى آيا قصد كردى كه غيبت هر مسلمانى را بر خود حرام نمايى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: هنگامى كه به مكه رسيدى به دلت نيت كردى كه خداوند متعال را قصد كرده اى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: به حرم داخل نشده اى و كعبه را نديده اى و نماز نخوانده اى.

پس فرمود: آيا خانه را طواف نمودى و اركان آن را دست ماليدى و سعى ميان صفا و مروه را انجام دادى؟

گفت: آرى.

فرمود: زمانى كه سعى نمودى آيا قصد كردى كه تو گريزان به

ص: 89

سوى خداوند هستى و آيا ذات مقدس علام الغيوب آن قصد را از تو دانست؟

عرض كرد: نه.

فرمود: به خانه طواف نكرده اى و اركان را مس ننموده اى و سعى بجا نياورده اى.

فرمود: آيا به سوى حجر الاسود دست بردى و با آن مصافحه نمودى و آيا در مقام ابراهيم عليه السلام درنگ كردى و در آنجا دو ركعت نماز گزاردى؟

گفت: آرى.

حضرت فريادى بر آورد كه نزديك بود روح مقدسش دنيا را مفارقت كند، سپس آه بسيارى كشيد و فرمود: كسى كه با حجر الاسود مصافحه نمايد مانند آن است كه با خداوند تعالى مصافحه نموده.

اى بيچاره نظر كن مبادا اجر عملى را كه حرمتش بسيار عظيم است ضايع سازى و مصافحه را به مخالفت و سرپيچى و ارتكاب محرمات مانند گنهكاران تبديل كنى.

پس فرمود: هنگامى كه نزد مقام ابراهيم عليه السلام درنگ نمودى و ايستادى آيا قصد كردى كه براى هر فرمانبردارى آماده و ايستاده اى و از هر نافرمانى كناره گرفته و بازمانده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه در آن مقام دو ركعت نماز خواندى آيا

ص: 90

قصد كردى كه به پيروى از نماز حضرت ابراهيم عليه السلام نماز بخوانى و با نماز خود دماغ شيطان را به خاك بمالى؟

گفت: نه.

فرمود: با حجرالاسود مصافحه نكرده اى و نزد مقام نه ايستاده اى و دو ركعت نماز را بجا نياورده اى.

فرمود: آيا بر چاه زمزم رو آوردى و از آب آن آشاميدى؟

گفت: آرى.

فرمود: آيا قصد كردى كه به فرمانبردارى روى آورده و چشم از نافرمانى پوشيده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: بر آن روى نياورده اى و از آن آب نياشاميده اى.

فرمود: آيا ميان صفاو مروه سعى كردى و راه رفتى و در ميان آن دوموضع رفت و آمد نمودى؟

گفت: آرى.

فرمود: آيا قصد كردى كه ميان اميد و ترس هستى؟

عرض كرد: نه.

فرمود: سعى نكرده اى و ميان صفا و مروه رفت و آمد ننموده اى.

فرمود: آيا به سوى منى رفتى؟

گفت: آرى.

فرمود: آيا قصد نمودى كه همانا مردم را از زبان و دل و دستت

ص: 91

در امان دارى؟ گفت: نه.

فرمود: به منى نرفته اى.

فرمود: آيا وقوف در عرفات را بجا آوردى و به كوه رحمت برآمدى و بالا رفتى و بيابان نمره را شناختى و خداوند سبحان را نزد نشانه ها و سنگ ريزه ها خواندى؟

گفت: آرى.

فرمود: آيا هنگام وقوف در عرفات نسبت به معرفت خداوند متعال و آگاه بودن حضرتش بر همه علوم و معارف شناخت پيدا كردى؛ و توجه داشتى، و آيا بر اينكه نامه اعمالت در نزد او حاضر است و به رازهاى درونى و قلبت آگاه، آشنا شدى؟

گفت: نه.

فرمود: آيا هنگام بر آمدنت به كوه رحمت به انديشه آن بودى كه خداوند سبحان هر مومن و مومنه اى را مشمول رحمت مى سازد و هر مرد و زن مسلمان را سرپرستى و يارى مى فرمايد؟

گفت: نه.

فرمود: نزد نمره قصد كردى كه فرمان ندهى مگر هنگامى كه فرمان پذير باشى و باز ندارى مگر اينكه خودت باز ايستاده باشى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه نزد عَلَم (نشانه) و نزد نمرات (1) ايستادى، آيا


1- نمرات، نشانه هاى زمين حرم، بر كوهى واقع است كه دست راست كسى كه از تنگه اى كه نامش مأزمين است به عرفات مى رود.

ص: 92

قصد كردى كه آنها بر طاعات تو گواهند و با سائر حفظه آنها را به فرمان پروردگار آسمان ها براى تو نگهدارنده هستند؟

گفت: نه.

فرمود: در عرفات درنگ ننموده و به كوه رحمت بر نيامده و نمره را نشناخته و خداوند متعال را نخوانده اى و در درگاه حضرتش دعا ننموده اى و در نزد نمرات و نشانه ها درنگ نكرده اى.

فرمود: آيا ميان دو نشانه كه (حدّ فاصل بين زمين عرفات و زمين مزدلفه است) گذشتى و آيا پيش از گذشتن از آنجا دو ركعت نماز بجا آوردى و آيا مزدلفه رفتى و آيا سنگ ريزه در آنجا برداشتى و آيا به مشعر الحرام رفتى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه دو ركعت نماز گذاشتى آيا قصد كردى كه آن نماز سپاسگزارى در شب دهم ذى الحجه است كه هر سختى را نابود مى كند و هر آسانى را فراهم مى نمايد؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه از ميان دو نشانه (حد فاصل) گذشتى و به راست و چپ منحرف نشدى آيا قصد كردى كه از دين حق به راست و چپ به قلب و زبان و ديگر جوارح و اعضايت عدول نكنى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه به مزدلفه رفتى و سنگ ريزه ها را از آنجا

ص: 93

برداشتى آيا قصد كردى كه هر نافرمانى و جهالتى را از خود دور و هر دانش و عمل خيرى را بر خود استوار دارى؟

گفت: نه.

فرمود: به عَلَمين گذر نكرده اى و دو ركعت نماز نخوانده اى و به مزدلفه نرفته اى، و سنگ ريزه ها را برنداشته اى، و به مشعرالحرام راه نيافته اى.

فرمود به او: آيا به منى رسيدى و سنگ ريزه افكندى و سرت را تراشيدى و قربانى خود راذبح كردى و در مسجد خيف نماز گزاردى و آيا به مكه بازگشتى و آخرين طواف خود را كه (طواف وداع) است بجا آوردى؟

گفت: آرى.

فرمود: هنگامى كه به منى رسيدى و سنگ ريزه ها را افكندى آيا قصد كردى كه به مقصود و خواسته ات رسيده اى و همانا پروردگار تو هر نياز و حاجتى را كه دارى براى تو برآورده است؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه سنگ ريزه ها را افكندى آيا قصد كردى كه دشمنت ابليس را سنگ افكنده اى و با به پايان رساندن حج گرانبهايت او را نافرمانى كرده اى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه سرت را تراشيدى قصد كردى كه همانا از آلودگى ها و بدى عاقبت فرزندان آدمى پاك و پاكيزه شده اى و از

ص: 94

گناهان بيرون رفته اى چنانكه مادرت تو را زائيده بود؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه در مسجد خيف نماز گزاردى آيا قصد كردى كه جز از خداوند عزيز و جليل و گناه خود ترسى نداشته و جز به رحمت و مهربانى خداوند تعالى اميدوار نباشى؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه قربانى كردى آيا قصد كردى كه به آنچه تمسك جستى از حقيقت پرهيزگارى گلوى طمع را بريده باشى و آيا قصد كردى كه سنت ابراهيم عليه السلام را در تصميم به ذبح فرزند و ميوه جگر و ريحانه قلبش پيروى كرده باشى؟ چه اين سنّت اوست براى كسى كه بعد از او تقرب به خداوند متعال را خواسته باشد؟

گفت: نه.

فرمود: هنگامى كه به مكه بازگشتى و طواف وداع را انجام دادى آيا قصد كردى كه همانا با رحمت خداوند تعالى روانه گشته و كوچ نمايى و به طاعت او باز گرديده و به دوستى او چنگ زده و واجبات او را انجام داده و به سوى حضرتش نزديكى جسته باشى؟

گفت: نه.

حضرت امام زين العابدين عليه السلام به او فرمود: به منى نرسيده اى و سنگ ريزه را نيفكنده اى و سرت را نتراشيده اى و اعمالت را انجام نداده اى و در مسجد خيف نماز نگزارده اى و طواف افاضه را بجاى نياورده اى و به خداوند متعال نزديك نشده اى و تقرب پيدا

ص: 95

نكرده اى، پس دوباره براى حج باز گرد كه همانا حج به جا نياورده اى.

پس شبلى شروع به گريستن نمود بر آنچه از حجش از دست داده و ضايع كرده بود و پيوسته مشغول ياد گرفتن شد تا آنكه سال آينده با معرفت و يقين حج را به جا آورد.

ص: 96

فصل دوازدهم: امورى كه حجاج بايد مراعات كنند

براى انجام دهنده حج هنگام توجهش به زيارت خانه مراعات نمودن امورى سزاوار است:

نخست، قصد اخلاص، و آن اين كه غرض و مقصودش از اين سفر جز امتثال فرمان خداوند متعال و نزديك شدن به او چيز ديگرى نباشد، و قصدش را از هر چه با آن منافات دارد پاك كند، مانند رياكارى و شهرت و ناز نمودن و افتخار و خودنمايى به توانگرى، و خوار داشتن مستمندان و بدگويى مردم به ترك حج و سرزنش آنان، و ترس از فقر و پريشانى. اگر حج را ترك كند به جهت آنچه مشهور است، تارك حج به فقر و درويشى گرفتار مى شود و ثروت او از بين خواهد رفت، و امور بازرگانى و سياحت او در شهرها و مانند اين، لطمه خواهد ديد.

چه همانا همه اين ها با قصد اخلاصى كه در حج معتبر است منافات دارد و بايد منتهاى كوشش رادر تخليه قلبش از همه آنها به

ص: 97

كار برد، و از هر چه در آن شائبه ترديد در خالص بودن عمل از براى خداوند تعالى باشد دورى جويد تا اينكه مطمئن شود كه قلبش از همه غرض ها و انگيزه ها به جز اطاعت فرمان خداوند متعال خالى است، و انديشه و تصميم را محكم كند بر اينكه اعمال مخصوصه اى را كه در اين سفر خواسته شده بر وجه قربت و خلوص انجام دهد.

مراقب خود باشد كه پس از تحمل رنج بسيار و دورى از مال و منال و اولاد و عيال مرتكب قصورى نشود كه عملش را باطل و نيتش را تباه گرداند، و هدفش اين باشد كه عمل را حتى الامكان طورى انجام دهد كه موجب تقرب به حضرت منان گردد و از آنچه كه براى بندگان مخلص مهيا شده بهره مند شود و نتيجه آن سعادت دنيا و آخرت و خوشنودى پروردگار عالميان باشد.

دوم- قطع علائق دنيوى تا اندازه اى كه ممكن است و برائت ذمه خواستن از كسى كه به او ستم كرده و آزار رسانيده.

چون مقصود از انجام اين عبادت طلب رحمت حق تعالى و آمرزش پروردگار توانا است بايد از همه گناهان توبه نموده و به سوى پروردگار عالميان بازگشت نمايد و اين سفر خود را مانند سفر آخرت قرار دهد، و از بريدن علاقه هايش در اين سفر قطع علائق خود را هنگام مرگ به ياد آورد، و با آنچه گفته شد بندگى و سفرش به سوى حضرت پروردگار جليل خالص مى گردد، و هنگام مرگ سختى ها بر او آسان مى شود، بلكه بايد در حال خروج خود به سوى حج، چنان انگارد كه قصد بيرون رفتن از دنيا دارد و اينكه

ص: 98

عمرش تمام شده و زمان مرگش فرا رسيده.

همين يادآورى و انديشه ها يگانه سبب است براى نيرومندى و خورسندى و سبكى روح، و پاكى نفس و انشراح سينه، و آمادگى و قابليت داشتن حج گزار براى آنچه كه براى سفركننده به سوى خداوند متعال مقرر شده است.

دلش را در راه، از هر چيزى كه آن را از خداوند متعال باز مى دارد و او را از ياد آورى خداوند و تعظيم شعائر او و آنچه در اين سفر از او خواسته است منصرف مى سازد فارغ كند، و همچنين بايد متذكر شود و ياد بياورد كه اين سفرى است بزرگ و بسيار با شرافت و اهميت، و در آن مقصودى نيست جز حاضر شدن نزد خداوند متعال، پروردگار همه عالميان و فرمان دهنده امور جهان و جهانيان، آن كسى كه بازگشت همه به سوى اوست و آغاز و انجام امور به دست او.

سوم- اينكه با كسى همراه شود كه مصاحبت او را براى دين و اخلاقش اختيار كرده، اگر فراموشى برايش پيش آيد او را يادآورى كند و اگر يادكرد او را يارى نمايد.

چهارم- اينكه توشه از حلال باشد و در آن توسعه دهد و به خود تنگ نگيرد و آن را پاكيزه نمايد و در انفاق و بخشيدن و خرج كردن اندوهگين نشود چه همانا هزينه نمودن در اين راه انفاق در راه خداست و يك درهم آن هفتصد درهم حساب مى شود و حضرت ختمى مرتبت (كه درود خداوند بر او و اهل بيتش باد)

ص: 99

فرموده است:

«از شرافت مرد اين است كه هنگام رفتن به سفر توشه خود را پاكيزه گرداند»

حضرت سيد سجاد عليه السلام وقتى كه به سفر حج مى رفت پاكيزه ترين توشه از قبيل بادام و شكر و آرد بريان آميخته شده به ترشى يا شيرينى كه به فارسى آن را پست گويند تهيه مى فرمود.

بردن زيادى توشه در زيارت حضرت امام حسين عليه السلام مكروه است.

پنجم- اين كه خوى خود را نيكو كند، و سخنش را پاكيزه گرداند، و فروتنى خود را بيشتر نمايد و از بداخلاقى و تندى در سخن دورى جويد. همانا در حديث نبوى صلى الله عليه و آله گذشت كه خوبى حج به پاكيزگى گفتار و اطعام طعام است.

به رفيق و همنشين خدمتكار خود و ديگران از مردم بسيار اعتراض نكند و عيب جويى ننمايد، بلكه با همه آنها به ملايمت رفتار نمايد و از تواضع و نرمى و ملاطفت و مهربانى خصوصاً براى حاجيان دريغ ندارد، و ملازم حسن خلق باشد، و حسن خلق، فقط خوددارى از رساندن آزار به ديگران نيست بلكه تحمل و پذيرفتن آزار از ديگران نيز هست.

ششم- اين كه به صورت ظاهر، بى پيرايه و ژوليده و غبار

ص: 100

آلوده باشد (1) و خود را آراسته نكند و از موجبات فخر نمودن و برترى جستن و خودنمايى به زيادى ثروت و مقام و آرايش نمودن خوددارى نمايد، وگرنه در زمره متكبرين و گروه خود خواهان و تن آسايان به حساب آيد، و از جمله حاجيان حقيقى كه با تذكر مقام بندگى و حالت خوارى و بيچارگى به پروردگار عالميان پناه آورده اند محسوب نخواهد شد، و هر اندازه كه قدرت دارد خصوصاً در ميان مشاعر پياده راه بپيمايد.

هفتم- اينكه در راه حج هر نوع هزينه و انفاقى كه مى نمايد و هر زيان و ناراحتى و اندوهى از حيث مالى يا بدنى به او مى رسد خود را خُرسند بدارد، چه همانا آن از نشانه هايى است كه معلوم مى دارد حضرت پروردگار متعال حج او را پذيرفته است، بلكه آنها به منزله شدائد و سختى هايى است كه در راه جهاد عارض مى شود، و به ازاى هر آزارى كه در اين راه متحمل شده و هر زيانى كه به او رسيده مزد و پاداشى براى او هست.

از متقدمين منقول است كه همانا از نشانه قبولى حج و آشكار بودن نتايج و آثار روحى آن اين است كه انجام دهنده آن صفحه اى تازه و روشن در زندگى خود باز مى كند كه در آن فرق ميان زندگى گذشته و آينده خود را به خوبى احساس مى نمايد، و گناهانى كه به


1- البته منظور اين نيست كه لباس و بدنش كثيف باشد و نظافت را رعايت نكند، بلكه منظور اين است كه از انجام امور مربوط به آرايش و زينت خوددارى نمايد.

ص: 101

آنها عادت داشته ترك كرده، و دوستان بيكاره را به دوستانى نيكوكار، و مجالس لهو و غفلت را با مجالس ياد خداوند عظيم الشان و مجامع ايمانى و هوشيارى تبديل مى كند.

ص: 102

فصل سيزدهم: جهات تربيتى حج

همانا گفته شد كه احكام خداوند تعالى همگى داراى مصلحت ها و فوايدى است، و اينكه هريك از اعمال حج شامل است بر جهت تربيت انسان و عادت دادن او را به درستى و اخلاق شريفه، اگر چه عقول بشرى به درك معناى بعضى از آنها پى نبرد، مانند سعى ميان صفا و مروه به تكرار، و انداختن سنگ ريزه ها به جمار. وليكن چنين به نظر مى رسد و در لوح ذهن مى گذرد كه براى آن دو علاوه بر آنچه كه در آنها است از فرمانبردارى خداوند تعالى و امتثال امر او، تاثير بسيار با اهميتى است در روح حج گزار به واسطه تذكر امورى از وقايع گذشته.

بدون ترديد سعى رابطه پيوستگى روحى است در ميان ارواح عبادت كنندگان و ارواح پيامبران از زمان جناب آدم عليه السلام تا حضرت خاتم صلى الله عليه و آله.

پس همانا عبادت كننده در آنجا به ياد مى آورد كه نفس با

ص: 103

ايمان و گرونده به حضرت پروردگار و روح نيرومند هنگامى كه كارش را به خداوند تعالى واگذار كرد، و از او رستگارى و پيروزى را اميد داشت، رحمت خداوندى و لطفش در حالى كه نااميد است او را درمى يابد. چه خداوند متعال درخواسته خود استوار است و بركارش چيره.

به ياد مى آورد كه حضرت آدم عليه السلام هنگامى كه به زمين فرستاده شد، بر صفا فرود آمد، و حوا بر مروه، و آدم عليه السلام روزها نزد او آمده و با او گفتگو مى كرد، وقتى كه شب فرا مى رسيد بر مى گشت و شب را در صفا مى گذرانيد از ترس اينكه مبادا نفس او بر او چيره شود، و تا زمانى كه خداوند خواسته بود به اين حال باقى بود، و از مبدأ اعلى سخنى شنيده نمى شد و به فرستادن فرشته وحى مشرف نمى گرديد، و حضرت سبحان بر حال او بصير بود و بر حالت او بر فرشتگان مباهات مى فرمود، تا زمانى كه توبه او مورد قبول و پذيرش خداوند قرار گرفت.

حضرت ابراهيم عليه السلام زمانى كه اسمعيل عليه السلام را در مكه گذاشت، كودك تشنه شد و در اين هنگام در ميان صفا و مروه قرار گرفته بود.

پس مادرش هاجر به جستجوى آب روانه شد تا بر صفا ايستاد، و گفت: آيا در اين بيابان آدمى زادى هست؟ كسى پاسخ او را نگفت.

پس از آنجا روانه به سوى مروه گشت، و در آنجا گفت: آيا در اين بيابان آدمى زادى هست؟ جوابى نشنيده، به سوى صفا برگشت و همان كلام را باز گفت. تا اينكه هفت بار اين عمل تكرار شد، پس به

ص: 104

سوى فرزندش بازگشت تنها و بى مونس و ياور، در حالى كه از همه عوامل طبيعت نااميد بود. ناگاه ديد پاشنه هاى پاى كودك كه به زمين مى سائيده در آب است.

حضرت صادق عليه السلام فرمود: پس هاجر اطراف آب را جمع كرد و از حركت آن جلوگيرى نمود پس آب ايستاد. و اگر آن را رها كرده بود هميشه در جريان بود.

يادآورى مى شود كه در صفا مكانى است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آنجا دعوت عمومى خود را اعلان كرد، و آنجا محلى است كه اولين قدم براى دعوت به توحيد خالص و پاكيزه نمودن عالم انسانيت در تمام شؤون دنيا و آخرت برداشته شده است، و از آنجا دين خدا با استوارى و ارجمندى درخشيدن گرفته و با سرعتى عجيب پيشرفت نموده، و نيز در آنجا رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از فتح مكه از قوم خود عهد و پيمان گرفته است.

هروله، (1) تنوعى است در امتثال امر الهى و فرمانبردارى، كه نشاط و نيرو را تجديد مى كند، و اشاره است به اين كه دشوارى سفر در راه خداوند تعالى تاثيرى در او نداشته، و اينكه دل او از دوستى عملى كه براى خداوند است و از نيرو براى انجام آنچه از او خواسته پر و لبريز است و رمزى است براى آشكار نمودن آمادگى و توانايى خود در برابر دشمن و اينكه او فردى است از سپاهيان


1- هروله، حالتى است ميان دويدن و راه رفتن.

ص: 105

خداوند، و دعوت او رادر هر كجا و هر زمان مى پذيرد.

هم چنين انداختن ظاهرى سنگ ريزه ها، به نحو قطع و بدون ترديد يك معناى دقيق را مى رساند كه خود مقامى بلند و مرتبه ارجمند دارد و آن تربيت و پيدايش استعداد تازه اى است در شخص رمى كننده، و آن ترس از شرّ شيطان و دشمنى او است.

خداوند تعالى فرموده:

«البته شيطان دشمن شماست، پس او را دشمن بدانيد.» (1) دور شدن از كمينگاه هاى او و فريب و گمراهى او است. پس همانا رمى كننده سنگ ريزه ها را به سوى شيطان رانده شده كه دشمنى او پوشيده نيست مى اندازد براى اينكه خود را به آدم عليه السلام شبيه نمايد، چون موقعى كه آدم عليه السلام حج را بجاى آورد جبرئيل عليه السلام امر كرد او را كه در نزد جميع مشاعر از خداوند تعالى طلب آمرزش گناهش را نمايد، و او را امر كرد كه سنگ ريزه ها را از مزدلفه بردارد، پس هنگامى كه به محل افكندن سنگ ريزه ها رسيد، شيطان در محل هر جمره اى متعرض او شد و گفت: اى آدم قصد كجا دارى؟ جبرئيل به او گفت: با او سخن مگو و هفت سنگ ريزه به او بيفكن.

نشانه هايى كه از سنگ و گل ساخته شده به آن مواضع و به معناى آن اشاره ميكنند- چون شيطان سه بار به آن حضرت نمايان


1- سوره فاطر آيه 6.

ص: 106

شد- بار اول در جايى كه الآن جمره اول در آنجا واقع است و آن ستون كوتاهى است كه بالاى آن نشانه اى قبه دار ساخته شده و ديوار مستديرى دور آن را احاطه كرده است، سپس بار ديگر در موضع جمره ميانه آشكار شد و آن نشانه اى مانند دو جمره ديگر است، سپس بار سوم در موضع معروف به جمره عقبه آشكار شد و آن نشانه اى است از سنگ به بلندى سه متر كه در هموارى و پائين دامنه كوه واقع است، و هم چنين در آن مواضع سه گانه به ابراهيم خليل عليه السلام نمودار شد و ابراهيم عليه السلام به او سنگ انداخت.

و چنين مى نمايد كه همه حاجيان با اين عمل رمى، مانند آدم عليه السلام مبارزه با شيطان را براى جلوگيرى از گمراه نمودن ايشان، اعلان مى نمايند، و هر گونه پيوندى را با او مى برند، و با اين عمل بر خويشتن گواهى مى دهند كه براى انداختن مانند آن بر روى دشمنان خود هنگامى كه بخواهند به ايشان شرّى برسانند و آنها را به گرفتارى افكنند آماده هستند، و در سابق گفته شد كه مقصود از صورت هر عبادتى اثر آن است كه در نفس حاصل مى گردد.

وادى منى در سرزمينى بلند واقع شده، و گرماى آن در تابستان بسيار شديد و فوق طاقت و توانايى است، و درجه حرارت آن از چهل مى گذرد، و با اين حال غير عادى نيست.

در روز دهم، هنگام آمدن گروه حاجيان از مزدلفه و مشعرالحرام به منا، بيابان بين كوه ها به سوى جمره عقبه را موج سيل جمعيت حجاج فرا مى گيرد.

ص: 107

همانا رجم و افكندن سنگ از قديم در ميان امت ها حتى يهود و نصارى معمول بوده، و اعراب زمان جاهليت كسى را كه مورد خشم واقع مى شد چه زنده و چه مرده رجم مى كردند.

زناكارى كه محصن (1) بوده به جهت زشتى عملش در حالى كه زنده بوده سنگسارش مى كردند، و شريعت درخشان اسلام اين قانون را امضا فرموده. چنانكه در جاهليت قبور كسانى را كه از آنها خواهان انتقام بودند رجم مى نمودند.


1- مرد زن دار و زن شوهردار.

ص: 108

فصل چهاردهم: قربانى

قربانى (هَدْى) از شعارها و نشانه هاى دين خدا و پرستش او، و از مناسك حج است، و آن اين كه براى خدا و به نام خداى متعال حيوانى را به حرم محترم الهى هديه و تقديم مى كنند، و در منى يا مكه ذبح يا نحر مى شود و به نيازمندان و تهى دستان انفاق مى گردد.

خداوند ارجمند فرموده: «و شترهاى چاق و فربه را در مراسم حج براى شما از شعائر الهى قرار داديم، در آن ها براى شما خير و بركت است، نام خدا را هنگام قربانى كردن در حالى كه به صف ايستاده اند بر آن ها ببريد، و هنگامى كه پهلوهايشان آرام گرفت و جان دادند از گوشت آن ها بخوريد و مستمندان قانع و فقيران را نيز از آن اطعام كنيد. اين گونه ما آن ها را مسخّرتان ساختيم، تا شكر خدا را به جا آوريد.» (1) در آن احياى سنت حضرت ابراهيم عليه السلام است، و يادآورى


1- حج، آيه 36.

ص: 109

لطف خداوند به آن حضرت و به مردم به آمدن فديه به جاى ذبح فرزندش اسمعيل عليه السلام كه مورد امتحان قرار گرفته بود، و اشاره است به اينكه جناب ابراهيم و اسمعيل عليهما السلام براى مومنين در قوت ايمان و پذيرش فرمان مقياس و نمونه باشند، و رمز است به كشتن نفس اماره و قطع ريشه صفات پست و پليد و خلاصى دادن جان را از زندان دنيا به زندگى فضيلت و نابود نمودن خواهش ها و اراده خود را در راه خواست خداوندى در برابر گروهى از اهل ايمان و توحيد.

و همانا تقرب به قربانى به سوى خداوند تعالى مانند عمل حضرت ابراهيم عليه السلام معمول و مستمر بود، تا هنگامى كه مردم عرب عمل قربانى را مانند پاره اى از مناسك حج تغيير دادند، و قربانى را براى تقرب به بت ها انجام مى دادند. چنانكه تلبيه را نيز براى بت ها گفتند. قرآن كريم آن را از آميختگى هاى شرك پاك كرد و به نام خداوند يكتا اختصاص داد، چنانكه تلبيه را نيز از آن آلودگى پاك و براى حضرت او مقرر داشت، و قربانى را به نحوى كه شايسته آن بود و آن روى آوردن به سوى خداوند يكتا و ياد نام او در آن حال است گردانيد، و به روحى كه سبب قبولى آن خواهد شد راهنمايى فرمود، و آن روح اخلاص و پرهيزگارى است براى آفريدگار، چنان كه در همه معابد و امكنه عبادت به پرستش خداوند يكتا دعوت كرده و همه بندگان را به سوى خداوند يكتا راهنمايى نموده است. خداوند ارجمند فرموده:

ص: 110

«نه گوشت ها و نه خون هاى آن ها، هرگز به خدا نمى رسد. آنچه به او مى رسد، تقوا و پرهيزگارى شماست. اين گونه خداوند آن ها را مسخّر شما ساخته، تا او را به خاطر آن كه شما را هدايت كرده است بزرگ بشمريد، و بشارت ده نيكوكاران را.» (1) موضوع تقرب به قربانى طبق روايات، از بدو پيدايش جوامع بشرى وجود داشته و قران كريم يادآور مى شود كه كشتار گوسفند و شتر و تقرب جستن به آنها از رسوم قديم بندگى است كه خداوند تعالى بندگان پيشين خود را به اين عبادت راهنمايى نموده. خداوند متعال فرموده:

«براى هر امتى قربان گاهى قرار داديم، تا نام خدا را به هنگام قربانى بر چهارپايانى كه به آن ها روزى داده ايم ببرند، و خداى شما معبود واحدى است، در برابر فرمان او تسليم شويد. و بشارت ده متواضعان و تسليم شوندگان را.» (2) و خداوند عظيم فرمود:

«و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آن ها بخوان: هنگامى كه هركدام، كارى براى تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از يكى پذيرفته شد و از ديگرى پذيرفته نشد [برادرى كه عملش مردود شده بود] به برادر ديگر گفت: به خدا سوگند تو را خواهم كشت،


1- حج، آيه 37
2- حج، آيه 34.

ص: 111

برادر ديگر گفت: [من چه گناهى دارم؟ زيرا] خدا، تنها از پرهيزگاران مى پذيرد.» (1) كسى كه كتب تاريخ را درباره گذشتگان ديده باشد بر او روشن و ظاهر است كه كشتار و عمل قربانى در پيشگاه بت ها و بتكده ها در كشورهاى هند و روم و يونان مرسوم و عبادتى با اهميت بوده و در همه امت هاى مختلف انجام مى گرفته است.

همه پيامبران بنى اسرائيل چنانكه در تورات نوشته شده عمل قربانى را عبادت مى دانستند و به وسيله آن خواستار تقرب مى گشتند، تا اين كه حضرت عيسى عليه السلام به پيغمبرى مبعوث گشت و عمل قربانى نيز در شريعت او معمول بود و او احكام تورات را چنانكه در اناجيل چهارگانه است امضا و برقرار داشته، و علاوه در آن چهار انجيل، اوامر مسيح عليه السلام به لفظ صريح در اين خصوص هست و آن هنگامى است كه بيماران و دارندگان درد و حاجت را امر مى فرمود كه بر حسب فرمان پروردگار قربانى ها رابه عنوان فداى از خود تقديم معبد و كليسا نمايند و اين بهترين تقرير و امضا است احكام تورات را.

وليكن پس از او كسانى كه دين خدا را به بازى و هوس هاى نفسانى گرفتند جانشين او شدند و گفتند حضرت مسيح با تسليم خود به كشته شدن، حكم قربانى ها را منسوخ گردانيده و در اين


1- سوره مائده، آيه 27.

ص: 112

عقيده براى جماعت نصارى دو فايده حاصل گشت: يكى توانگرى بسيار و مال بى شمار كه براى تقديم قربانى ها به قربانگاه از جيب آنان خارج مى شد و ديگر اينكه با فدا نمودن و قربانى كردن خويش، ايشان را از گناهان رهايى بخشيده است.

اينجا نكته اى است كه نزد صاحبان خرد شگفت آور و بسيار دشوار است و آن سخن «پولس» يكى از حواريين است كه خون مسيح براى همه امت عوض خون گاوها و بزهاى نر قربانى هميشگى است، چنانكه در آيه 13 و 14 از باب نهم در رساله او كه به عبريان فرستاده مندرج است.

اين عين عبارت اوست كه در كتاب مقدس آنها در ترجمه فارسى آن دارد:

«13- چه اگر خون گاوها و بزها و خاكستر گوساله ماده چون بر آلودگان ريخته مى شود آن مقدار طهارت مى بخشد كه صفاى جسم حاصل مى شود.

14- پس به طريق اولى آيا خون مسيح كه روح ابدى خود را قربانى بى عيب پيش خدا گذرانيد نفس شما را از اعمال مرده صفا نخواهد بخشيد كه تا خداى زنده را عبادت نمائيد. الخ»

پس واى بر اين مرد كه بزرگوارى خداوند و منزلت پيغمبرش مسيح عليه السلام را كوچك و سبك شمرده است كه او را خدا مى داند و پرستش او مى كند و خون او را بجاى خون بزها قربانى امت مى داند، و حال اينكه در اسفار كتاب مقدسشان اين جمله را

ص: 113

مى خوانده: (اسحاق كه ذبيح بزرگ خاندان اسرائيل و پدر هر اسرائيلى است خداوند تعالى گوسفند را فديه او كرده و او را از كشتن نجات داده) و معتقد مى شود كه جناب مسيح در عوض بزها كشته شده است.

ص: 114

فصل پانزدهم: حجر الاسود

حجر الاسود نشانه اى است براى مردم. طواف را از آنجا شروع مى كنند، و آن واسطه اى است ميان خداوند و بندگانش در رسيدن و پيوستن و دوستى و خوشنودى او، و آن به منزله دست راست مولايى است كه بنده اش به سويش بازگشته يا ديگرى كه به او پناهنده شده و به يكديگر دست مى دهند و آن جايگاه پيمان هاى بندگان است و نيست مگر رمزى براى بزرگى و عظمت حضرت پروردگار متعال، و دست سائيدن و بوسيدن آن به منزله بوسيدن دست حضرت پروردگار تبارك و تعالى است، و همانا از راه هاى دور به درگاه او جمع شده اند و آمرزش گناهان و بر آمدن حاجات و نيازهاى خود را از حضرتش خواستار مى شوند.

واضح است كه مقام حضرتش بلند و برتر و متعالى و مقدس و منزه است از اينكه به دارا بودن دست واعضا و جوارح توصيف شود و مثل اينكه دست خداوندى فرود آمده و فرود آمدن آن به

ص: 115

اندازه اى است كه دست هر نيازمندى به آن مى رسد پس او را مس مى كند و با او دست مى دهد بى اينكه خجلت يا كراهتى او را عارض گردد. اعم از اينكه پادشاه باشد يا رعيت، ثروتمند يا فقير، سياه يا سفيد، و حضرتش هر يك را آنچه سزاوار است به اندازه معرفت و تقرب او كرامت مى فرمايد، از هر نژادى كه هست، و در زندگى از هر طبقه يا گروهى بوده باشد، چه رحمت خداوند متعال عموميت دارد و هر بلند مرتبه يا پست درجه را از جهت زندگى مادى اعم از سياه و سرخ فرا مى گيرد و براى آن خصوصيت و شرطى جز بندگى و توفيق فرمانبردارى نيست.

همانا خداوند تعالى آن سنگ سياه را كه در نهايت سادگى و عادى و بى ارزش است براى اشاره به اظهار بندگى خود انتخاب فرموده تا اينكه مردم تصور نكنند كه در آن خصوصيت و رازى پنهانى است و بالاخره منجر شود به اينكه مردم آن را خدا بدانند و پرستش آن كنند پس آن را بدون تراش و خالى از هر دست كارى و تصرفات صنعتى كه مانع از مقصود اصلى است دور و بر كنار فرموده تا شباهتى به بت ها نداشته باشد و مانند آنها نگردد بلكه آن را سياه و حجم آن را متوسط و عادى نموده تا ديده و انديشه مردم حتى ساده لوحان و باديه نشينان (كه زودتر از ديگران فريفته ظواهر مى شوند) به اعتبار رنگ يا كوچكى آن توجهى نداشته باشند.

آرى پرچم هاى رسمى كشورها و جماهير بزرگ، نزد پيروان و علاقمندان به آنها چون نماينده عظمت و قدرت آن دولت ها است

ص: 116

معزز و محترم است. اين اعتبارات براى آن پرچم ها نه از لحاظ بافت و پارچه و آلاتى است كه از آنها تركيب شده كه چه بسا ارزش مالى ندارند، بلكه سلام و اداى احترام به آنها به جهت علاقه و دوستى به كشور و رئيس آن است. چون طبيعت بشرى خواهان برترى و تجمل است. اگر خداوند سبحان به جاى اين سنگ عادى طلا يا نقره يا سنگ باارزش تر و نفيس ترى قرار مى داد، اشراف و دارندگان مال و كسانى كه در خوشى و نعمت دنيا غوطه ور هستند براى تحصيل و فراهم نمودن مانند آن گوهر نيكو يا سنگ باارزش بر يكديگر سبقت مى گرفتند و آن را وسيله توانگرى و امتياز قرار مى دادند، و اين با آنچه كه در حج اسلامى و مشرف شدن به زيارت خانه خدا خواسته شده از الغاء امتيازات و دورى جستن از اختصاصات، و سوق بندگان به يگانگى و يگانه پرستى منافات دارد.

احترام حجرالاسود نه به جهت وجود خصوصيتى ويژه در آن سنگ است، بلكه چون شعارى است براى خداوندى حضرت پروردگار و نشانه اى است براى قدرت و سلطنت او، مسلمانان به آن روى مى آورند و سپس با نهايت احترام و ادب به آن سلام مى نمايند و آن را مى بوسند و يا از دور به آن سلام مى كنند، چنانكه خانه كعبه نيز از سنگ هاى كوهستانى ساخته شده، و روپوش آن به دست انسان بافته شده، وليكن خداوندى كه سلطنت او بسيار عظيم و پايدار است براى كسى كه به درگاه قدسش روى آورد آن را قبله مقرر فرموده، و آن را بر همه شعائرش به اندازه اى كه بيش از آن

ص: 117

تصور نمى شود برترى داده، و مكه معظمه شهرى است مانند ساير شهرهاى روى زمين پهناور حضرت حق، وليكن ذات با جلال و بى زوال، آن را به شرافتى بسيار و فزونى احترام اختصاص داده، و براى او حرمى تعيين نموده كه بندگان خود را از دخول در آن بدون احرام منع فرموده.

بعضى از جهانگردان كه به نام مسلمانى و تظاهر به دين مبين اسلام به مكه و مدينه رفته، و هريك بر حسب راهى كه پيموده و مقصودى اعم از سياسى يا دينى كتابى نوشته اند، افترا بسته و به دروغ گفته اند كه مسلمانان در حج خود حجر الاسود را كه سنگى است از بقاياى آثار بت پرستى عرب در زمان قديم عبادت مى كنند، با اينكه هيچ يك از مسلمانان- با اختلاف مذاهبى كه دارند- حجر الاسود را به عنوان عبادت خود مورد توجه ندانسته، و از اعراب جاهليت هم شنيده نشده كه اين سنگ را مانند برخى سنگ ها پرستش كرده باشند، با اينكه نهايت احترام را از اين سنگ هميشه مى نمودند.

احترام سنگ ها در ميان مردم- غير از كسانى كه به عنوان استحقاق ذاتى آنها را عبادت مى كردند- از دير زمانى مرسوم بوده، و از توراتى كه فعلًا رايج است معلوم مى شود كه پيامبران بنى اسرائيل در مناسبات بسيارى سنگ ها را به پا مى داشتند.

از جمله آنها، آنچه را براى عهد و پيمانى گواه قرار مى دادند مانند سنگى كه يوشع بن نون در موقعى كه از قوم خود پيمان گرفت

ص: 118

به پاى داشت و به آنها گفت: اين سنگ بر ما گواه باشد. (1) و از آن جمله است، آنچه را كه براى ياد بود از پيش آمد بزرگ و واقعه مهمى بوده است، چنان كه يعقوب عليه السلام در هنگامى كه خداوند متعال در خواب به او نمودار شد تا خود را به او بنماياند، براى يادآورى اين حادثه بزرگ در جايى كه آن را خانه ايل (خانه خدا) نام گذارده سنگى را به پاداشت.

و همچنين براى ياد بود پيمانى كه ميان او و لابان انجام گرفت سنگ ديگرى را به پا داشت. (2) چنانكه يوشع براى ياد بود از گذر نمودن اسباط و قبايل بنى اسرائيل از نهر اردن دوازده سنگ در تابوت عهد به پا داشت. (3) چنانكه موسى عليه السلام براى ياد بود از نوشتن سخن پروردگار تعالى سنگى را در دامنه كوه به پا داشت (4) يهود تا كنون قطعه سنگى از ديوار سورى كه مسجد اقصى را احاطه كرده و در سمت قبله مسجد است مقدس مى شمارند و آن را براق مى نامند و طول آن سنگ در حدود 48 متر و ارتفاعش 2 متر است و جهت تقديس آن اين است كه گمان مى كنند آن تنها قطعه اى است كه از اساس ديوار مسجد و معبد اصلى كه سليمان عليه السلام


1- نقل از آيه 26 و 27 از اصحاح 24 از سفر يوشع
2- نقل از اصحاح 31، از سفر تكوين، آيه 44 و 45.
3- نقل از اصحاح 24، از سفر يوشع، آيه 9
4- نقل از اصحاح 24 از سفر خروج آيه 4

ص: 119

او را ساخته باقى مانده، و ايشان به عنوان حج و زيارت اين قطعه در اوقات مخصوصى به اورشليم مى روند خصوصاً در عيدى كه آن را عيد قربان ناميده اند و آن روز اول سال عبرى است و عقيده دارند كه در آن روز براى حضرت اسحاق عليه السلام فديه آمد.

براى نصارى نيز سنگ هاى بسيار است كه آنها را خيلى مقدس مى دانند و تعداد بسيارى در بيت المقدس موجود است، از جمله آنها سنگى است كه در زير قبه صعود قرار گرفته و در آن نشانه اى از قدم انسانى هست و چنين مى گويند: كه آن اثر پاى مسيح عليه السلام است هنگامى كه به آسمان بالا رفت.

يكى از نويسندگان نوشته است كه اين سنگ را در حالى كه سائيده شده و از بسيارى تماس و ماليدن دست و بوسيدن نزديك بود كه به كلى آثار آن صاف گردد ديده است.

در پائين كوه زتيون در سمت غربى از طرفى كه به بيابان سدرون (1) منتهى مى شود، قطعه سنگى است كه در بيرون ديوار شمالى كليساى روسى قرار دارد و چنين مى گويند: كه حضرت مسيح عليه السلام هنگامى كه از كوه طور زتيا (كوه زتيون) به سوى شهر فرود آمده به آن تكيه داده است، و زمام داران كليساى روسى فعاليت بسيار كردند كه آن سنگ در داخل كليساى آنان گذاشته شود، ليكن دسته هاى ديگر نصارى از اين كار جلوگيرى نمودند و


1- بيشتر مردم آنجا را بيابان مريم مى نامند.

ص: 120

براى اين امر قيامتى به پاشد، و اگر موضع آن سنگ را منطقه عمومى قرار نداده بودند كه همه به آن تبرك جويند و بهره مند شوند فتنه بزرگى حادث مى شد. برابر آن سنگ در سمت شمالى سنگ ديگرى است كه اطراف آن را سورى كه روميان ساخته اند احاطه كرده است و مى گويند: حضرت مسيح عليه السلام بر آن بنشست تا از آنجا بيت المقدس را مشاهده كند و براى ترسايان در كليساى قيامت سنگ هايى است در منتهاى تقديس، و همچنين در بيت لحم سنگ هاى بسيارى وجود دارد كه بى نهايت مورد تقديس مسيحيان است و براى جلوگيرى از اطاله كلام از بيان خصوصيات آنها صرف نظر مى شود.

اما سنگ بيت المقدس نزد مسلمين و ترسايان و يهود معروف است به اينكه محل تقرب هر يك از پيامبران مانند حضرت ابراهيم عليه السلام و حضرت يعقوب عليه السلام و حضرت داوود عليه السلام و حضرت سليمان عليه السلام به درگاه قدس پروردگار بوده است، و اين سنگ در نزد همه بدون اندك تفاوتى در منتهى درجه احترام است، و مردم بسيارى- با وجود همه اختلافات كه در كيش و دين خود دارند- به زيارت آن مى روند و به آن تبرك و تقرب به خداوند متعال مى جويند.

ص: 121

فصل شانزدهم: بقاى اسلام در حج

همانا مسلمانان- با وجود پراكندگى ميهن ها و شهرها و دورى كشورها و اختلافاتى كه از جهت نژاد و لغت و زبان و مذهب دارند- به امر پروردگار عزيز و حكيم، اجزا و اعضايى پيوسته اند، و قلوب ايشان مانند ذرات يك كالبد است و اگر عضوى از آن دردناك شود به خاطر آن، همه اجزاء بدن دردناك گشته و تب و بى خوابى همه را فرا مى گيرد، و پايدارى كار ايشان و صلاح احوال آنها و بلندى گفتارشان، و عزت آنان در دنيا و آخرت مربوط به اين پيوستگى است، و اگر آن را دگرگون كنند خداوند سبحان فضل خود را بر ايشان تغيير مى دهد، و در خانه هاى خود به بدبختى و خوارى گرفتار خواهند شد.

خداوند تعالى فرموده: «و متمسك شويد به رشته خداوند همه شما و متفرق نشويد» (1)


1- سوره آل عمران آيه 103

ص: 122

و نيز فرموده: «و نزاع و خصومت نكنيد پس سست خواهيد شد و نيرو و دولت شما خواهد رفت» (1) پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «كسى كه صبح كند و به كارهاى مسلمين همت نگمارد مسلمان نيست»

و نيز اين حديث از آن سرور است «هرگز وارد بهشت نخواهيد شد تا اينكه ايمان بياوريد و ايمان نمى آوريد تا اينكه همديگر را دوست بداريد.»

حضرت صادق عليه السلام فرمود: «همانا ايمان آورندگان با هم برادرند و پسران يك پدر و مادرند. اگر رگى از يك نفر ايشان زده شود ديگران به خاطر او بيدار مى مانند.»

آن حضرت عليه السلام فرموده: «مسلمان برادر مسلمان و چشم او و آينه و راهنماى اوست. به او خيانت و نيرنگ نمى كند و او را فريب نمى دهد و به او ستم روا نمى دارد و دروغ نمى گويد و غيبت او نمى كند».

و نيز از آن حضرت است كه فرمود: «به درستى كه دو مسلمان با هم برخورد مى كنند پس بهترين آنها كسى است كه رفيقش را بيشتر دوست بدارد».

به تحقيق خداوند متعال در بسيارى از احكام دين اسلام بر تقويت برادرى در ميان همه مسلمانان تشويق و تأكيد فرموده، و به


1- سوره انفال، آيه 46

ص: 123

دور افكندن آنچه در ميان ايشان ممكن است دشمنى و رشك و جدايى ايجاد كند تأكيد فرموده است.

اسلام تجمع مسلمين را در مواقع بسيارى تشريع نموده است، چه در آن اجتماع براى اهل باديه يا شهرنشين فرصت رسيدگى به وضع يكديگر و همكارى و اتفاق كلمه است، چون آن اجتماعات به كليه هدف هاى اسلام وافى نيست، چه فائده آنها انحصار به يك شهر و يا يك كشور دارد، از اين رو براى مردم مسلمان اجتماع همگانى را كه حج است تشريع فرموده است.

حج را قرارداد كه مسلمانان در هر سال از همه كشورهاى جهان در يك سرزمين جمع شوند. به زمينى كه نور تابان اسلام از آنجا درخشيدن آغاز نموده فرود آيند. همه بر يك دين و به سوى يك مقصد نيستند، تا اينكه پيمان يگانگى و همكارى را در گرد خانه حضرت پروردگار تجديد كنند، جمع شوند در حالى كه همه برادرند و منظور از اجتماع آنها فقط يك سخن است:

«نيست خدايى جز خداوند يكتا ومحمد صلى الله عليه و آله رسول خدا است».

در هنگام حج از همه نقاط زمين، همه نوع مردم جهان اسلام قصد مكّه مى كنند. پس در آنجا پوشاك ها و صورت ها و اندام هاى گوناگون را مى بينى، به قسمى كه شايسته است شهر مكه و آن اجتماع، نمايشگاه اسلامى ناميده شود، به اين اجتماع، برادرى و سازش و دوستى تجديد مى گردد، و اين اجتماع نشانه و صورت كوچكى از جامعه بزرگ اسلامى است، و در نتيجه در آن هنگام،

ص: 124

يگانگى اسلامى با درخشنده ترين مظاهر و كامل ترين مشخصاتش آشكار مى شود و تجلى مى نمايد.

گويا اين اجتماع به همه مسلمانان جهان الهام مى كند كه همگى در سرزمين هاى پهناور خود مانند كسانى كه در مكه معظمه و مسجد الحرام نماينده ايشان هستند بوده باشند.

حج بزرگترين وسيله اى است براى بيدارى رأى عمومى اسلامى و خير خواهى مسلمانان براى يكديگر، و بر انگيختن ايشان به راه ارجمندى و اتحاد كلمه، و پيدايش روح جنبش و كوشش در رهايى برادران دينى از رنج ها و درماندگى ها و نجات آنان از مصائب و بلايا.

دين اسلام همه احكامش داراى اسرار و شگفتى ها است، وليكن حج امرى است كه در هيچ يك از ملت ها گرچه سخت ترين دشمنان اين دين باشند، و در هيچ دوره اى از زمان تاكنون شنيده نشده كه كسى بر حكمت تشريع آن اعتراض داشته يا طعنه اى زده باشد، و علت آن بودن فوائدى است آشكار براى آن كه يادآور شديم، و حكمتى درخشنده كه در بقا و زنده ماندن جامعه اسلامى تا امروز اثرى نمايان دارد، و با يارى حضرت بارى ابديت خواهد داشت.

كسى نمى تواند اين حقيقت را كتمان كند كه اجتماع عناصر مختلف از يك امت بزرگ در يك محيط، چگونه در استوار نمودن پيوستگى و قدرت كلمه ايشان اثر مى نمايد، و كسى كه

ص: 125

خواست آن را انكار كند بايد به كتاب هاى دشمنان اسلام و آنچه درباره حج نوشته اند مراجعه نمايد، تا يقين كند كه انجام فريضه حج حسّ يگانگى اسلامى را تحريك مى نمايد و زنده مى دارد، و در نفوس كسانى كه پيروان اين دين هستند روح پيوستگى و دوستى و الفت را پرورش مى دهد.

از جهت اينكه دشمنان، بودن اين يگانگى و وحدت را كه ميان آنان و مقصودشان حائل است خواهان نيستند، و منظورشان شكست جامعه اسلامى است، آنها را مى نگرى كه از انجام حج، خطر هميشگى در آرزوى خود مى بينند، و اگر قدرت داشته باشند از اين مجمع عظيم عمومى جلوگيرى مى نمايند، اميد است كه خداوند تعالى همه مسلمين را حمايت و نگاهدارى فرمايد.

براى حج و مسجد الحرام و كعبه در نفوس جامعه مسلمانان به اندازه اى عظمت و احترام هست كه زبان قادر بر بيان آن نيست و مغز آدمى از تصور و تصوير آن عاجز است، و در اين امر ميان پيروان مذاهب اسلام اختلافى نيست، بلكه همه مسلمانان با اختلافات مذهبى كه دارند، ايشان را مى بينى كه با تمام احترام و تعظيم به آنجا روى مى آورند.

اين احترام نه فقط دلالت مى كند بر اينكه مسلمانان با يكديگر به رفق و مدارا رفتار مى كنند، بلكه در آن بزرگترين دليل است بر همكارى ايشان و برادرى و پشتيبانى از هم، و بر يگانه بودن هدف و مقصودى كه آرزوى آن را دارند و براى آن در راه ايمان به

ص: 126

خداوند يگانه متعال مى كوشند، و اين عاطفه را به هيچ وجه در ميان مذاهب و اديان ديگر نمى بينى.

و اين فايده را كه شرح داديم غير از بركات غيبى و رحمت هايى است كه در وقوف روز نهم در وادى عرفات حاصل مى گردد، و همانا مسلمانان اگر كلمه اى فرعى، آنها را از هم جدا كند سخنى اصلى و استوار كه همان شهادتين است ايشان را در زير يك پرچم جمع آورى مى كند. و همه آنان را در محضر حضرت پروردگار مى بينى، در حالى كه به علت غم واندوه فراوانى كه از ارتكاب گناهان دارند، آخرين آثار جان هاى ايشان كه سرشك است از زواياى چشم هايشان فرود مى آيد، و در آنها نمى يابى مگر سرى كه مايل شده و به تواضع و خضوع درآمده و زبانى كه به خوارى افتاده و اظهار زارى مى كند و دعاهايى كه بالا مى رود و چشم هايى كه اشك مى ريزد و دلى كه مى جوشد و مى خروشد و اخلاصى كه همه را فرا گرفته است.

در ميان ايشان است برگزيدگان نيكوكار و تقرب يافتگان فرمان بردار، و اين اجتماع در برابر حضرت پروردگار تعالى و پيشگاه او تشكيل نمى شود مگر به حقيقت اخلاص كه به هيچ نحو آلوده به ريا نيست و خودنمايى در آن راه ندارد.

بر همه واضح و روشن است كه اين اجتماع و وقوف در عرفات با همان كيفيتى كه گفته شد (دل هاى ايشان به سوى خداوند تعالى متوجه شده و از روى اخلاص اميدوارند كه آنان را در

ص: 127

مقاصدشان نوميد نمى كند و از نصيب و بهره باز نمى دارد و از رحمتى كه درخور ايشان و فيضى كه شامل حال آنان باشد محروم نمى فرمايد)، رابطه برادرى و يگانگى را در ميان ايشان قوت مى دهد و نيرومند مى نمايد. و به فضيلت و نيكى همكارى و اجتماع آگاه مى سازد.

و كدام اثر را براى اين ايستگاه هولناك در زندگى اين امت بزرگ و بلند مرتبت تصور مى كنى و در انديشه مى آورى، و كدام بهره ها و منافع را از آن اميدوارى؟!! و تاثير آن اجتماع عظيم در آنچه گفتيم به غايت واضح است و اگر كسى انكار كند همانا از روى غرض و به زبان است نه از صميم قلب و وجدان.

ص: 128

فصل هفدهم: منافع اقتصادى حج

مسلمانان در زيارت خانه محترم الهى منافع اقتصادى نيز خواهند ديد، و اگر بهره بردن از اين جهت را خوب بدانند، خير بسيار به ايشان عايد مى گردد.

از جمله منافع حج اين است كه مستمندان از مسلمين در سرزمين حجاز خصوصاً مكه معظمه و مدينه منوره در امر معيشت پس از تنگى در زندگى گشايش مى يابند، و بعد از رنج و زحمت براى زن و فرزند خود بى نياز مى شوند، و به سايه خداوند تعالى و فضل او پناه مى برند، و به دست حاجيانى كه از اطراف جهان وارد مى گردند روزى داده مى شوند، و به واسطه آن علاوه بر انتفاعى كه به نيازمندان از اهل اسلام حاصل مى گردد، دو حرم محترم (مكه و مدينه) نيز آباد و گرامى و آبرومند خواهد بود.

ديگر اين كه بسيارى از مردم هستند كه خمس و زكات به اموالشان تعلق مى گيرد، به علت دوستى مال در خارج كردن حقوق

ص: 129

واجبه الهى و پرداخت آن به مستحقين مسامحه و سهل انگارى كرده اند، هنگامى كه حج بر ايشان واجب شد و انجام اين واجب را قصد كردند اموال خود را پاك مى كنند و هر چه از حقوق مالى بر آنان واجب باشد محاسبه كرده و خواهند پرداخت و سپس عازم حج مى شوند.

بيشتر حج گزاران از كسانى هستند كه خداوند سبحان گشايشى در روزى به آنان كرامت فرموده، به حجاز مى رسند در حالى كه مقدار زيادى ثروت كه نمى توان آن را ناچيز شمرد با ايشان است، در مخارج به خود سخت گيرى نمى كنند، در شهرهاى مختلف اسلامى از خريد اجناس مختلف به عنوان سوغاتى دريغ نمى ورزند، بنابراين اهالى آن شهرستان ها از فروشنده و خريدار و نويسنده و واسطه و مسكين و باربر، فايده بسيارى از توانگرى مسلمانان به ايشان خواهد رسيد، و در نتيجه خير و گشايشى به نيازمندان از اهل اسلام عايد خواهد شد.

دارندگان مشاغل و اصناف گوناگون از اهل حجاز از ارتباط خود با زائرين از گروه هاى مردم مختلف جهان، سود و فايده هاى سرشارى مى برند، و همين طور ايشان نيز به علت خريد و فروش امتعه اى كه قابل نقل و انتقال است از آنان استفاده مى نمايند، و واضح است كه اين انتفاعات علاوه بر اينكه حسن تفاهم و برادرى را ميان دو دسته اهل حجاز و حاجيان متضمن است سبب استحكام ارتباط اهل حجاز با كشورهاى اسلامى و بهبود وضع

ص: 130

اقتصادى آنان مى شود.

حاجيان به علت اجتماع عمومى و حصول رابطه از اوضاع و احوال كشورهاى يكديگر آگاه مى شوند.

مسلمانان در حج از ناحيه اقتصادى فايده بسيار مى برند خصوصاً به اهالى حرمين خير و بركت مى رساند، چه همانا فقراى آنان را بى نياز مى كند و شكافهايى را كه گرسنگى در زندگى ايشان پديد آورده مسدود مى سازد و وجوه معاش را براى مردم آن سامان كه در سختى هستند آسان مى نمايد، و بدين جهت خانه محترم خداوندى كه يادگار حضرت ابراهيم عليه السلام است باقى مى ماند، و پرچم توحيد در روى زمين افراشته مى گردد.

اگرچه پيش از اسلام هدف روشن از انجام حج فقط امر دينى بوده، كه آن طلب آمرزش خداوندى است، وليكن آن اجتماع حج از منافع دنيوى كه در زندگانى ادبى و مادى امت عربى تاثير داشته بر كنار نبوده است.

اعراب زمان جاهليت به مناسبت فرا رسيدن موسم انجام حج بازارهايى براى بازرگانى احداث مى كرد و همچنين مركزى براى عرضه ادبيات خود به وجود مى آورد، و زحمات ادبى خود را از نثر و شعر بليغ عرضه مى داشت، و مسابقه هاى ادبى ترتيب مى داد.

براى اهالى سوريه در هنگام حج بازارهاى تجارتى بود كه به ايشان و ساكنين مكه و وارد شوندگان به آن خير و منفعت مى رسانيد و همانا موسم حج وعده گاهى براى مردم پراكنده عرب بوده كه به

ص: 131

واسطه دورى منازل و نبودن راه هاى ارتباط، خواسته هاى خود را به وسيله آن اجتماع جامه عمل مى پوشاندند و امور زندگانى و حوائج ساليانه و كارهاى خويش را انجام مى دادند و از گفته آنها چنين آورده اند:

«چه وعده گاه خوبى است هنگام حج و چه زيارتگاه نيكويى است كعبه»

و از آنچه اخيراً يادآور شديم پاسخ اين گفتار آشكار مى شود:

رازهايى كه در اين رساله شرح داده شد و دقايقى كه روشن گشت مصالح حجى است كه ركنى از اركان دين مبين اسلام، و وسيله افاضه رحمت و نعمت بر مسلمين به بهترين نظام است، و البته حج در اسلام مانند ساير احكام حضرت خير الانام داراى اسرارى است كه به عدد نمى آيد و شمرده نمى شود، وليكن فايده عمل حج كه در زمان جاهليت مرسوم مردم عرب بود چه بود؟

ص: 132

فصل هيجدهم: حج، وسيله تشكيل انجمن همگانى

مكه معظمه وعده گاه ميليونى نفوس بشرى است، كه متدين به دين اسلام مى باشند.

حج بزرگ ترين كانون براى نشر حقايق اسلام و پيشرفت مسلمانان وضع گرديده است و خداوند جليل (به نام انجام يكى از شعائر دينى) گروهى را به سوى خود خوانده و آن را وسيله اى براى تشكيل انجمن همگانى قرار داده است.

در اين انجمن گروه ها و دستجات مختلف مسلمانان در يك نقطه از زمين با يكديگر روبرو مى شوند، تا با ديدار و دوستى متقابل به هم نزديك گشته واز پراكندگى دورى گزينند. درامورى كه اجتماع مسلمانان در سال هاى گذشته انجام داده و كارهايى را كه بايد در آينده انجام دهند مشورت نمايند. هم چنين به اوضاع فعلى اجتماعى و چگونگى زندگى شان رسيدگى كنند و در اصلاح معضلات آن سعى نمايند و در ايجاد حسن تفاهم و رفع ظلم و تعدى متجاوزين و

ص: 133

متعديان، و ارشاد در راه حق و حقيقت با يكديگر همگام شوند، و براى اعتلاى جامعه مسلمانان بكوشند. از فكر بلند متفكرين خود براى انتخاب خط مشى زندگى استفاده نموده و ارائه طريق آنان را مورد تأمل و مداقه قرار دهند. در اين مجمع عمومى است كه با بحث و گفتگو درباره آمال و احوال خود رفع پراكندگى كرده و در ايجاد يگانگى و اصلاح دين و دنياى خود از يكديگر استمداد نموده و با هوشيارى كامل امور مربوطه را بررسى مى نمايند.

بايد از وسايلى كه دشمنى و جدايى را بر طرف مى كند، و خوار داشتن يكديگر را به يگانگى و برادرى، و كينه ها و اختلافات را به اتفاق و دوستى تبديل مى نمايد استفاده كرده، و عواملى كه موجب شجاعت و جوانمردى، و تشديد نيروى فداكارى در نفوس مى شود، مورد توجه قرار گيرد. تا اينكه سبب جنبش جامعه مسلمانان گرديده مجد و عظمت ديرين خود را دريابند و حقوق غصب شده خود را مسترد نموده و آزادى از دست رفته را باز يابند.

آنچه را كه مسلمانان از بزرگى و عزت و پيروزى در قرن هاى گذشته داشتند، نبوده است مگر در اثر وحدت كلمه و آشكار ساختن فرمان خداوند و انجام دادن خواسته او و كوشش در نگهداشت و افراشتن سخن حضرتش تعالى شأنه.

اجتماع حاجيان از هر سمت در مكه در روز ترويه (هشتم ذى الحجه) يا قريب به آن انجام مى گيرد، و اداى مناسك حج براى هزاران نفرى كه از راه هاى دور و نزديك در آنجا حاضر شده، و

ص: 134

وقوف همگى ساعتى چند در روز عرفه (نهم ذى الحجه) و اشتغال ايشان در آن مدت كوتاه به دعا و طلب آمرزش و استغفار با حقيقت بندگى و ذلت و خوارى و نهايت خضوع و خشوع در پيشگاه قدس پروردگار عالم، و توجه كاملى كه به اميد رحمت از آن مبدء اعلى دارند، و همگى گريان و نالان خشنودى او را مى جويند، چه بسا ايشان را از گفتگو در كارهاى عمومى باز دارد و جلوگيرى كند.

هنگامى كه از وقوف به عرفات و مشعرالحرام باز مى گردند و به منى وارد مى شوند، در سه روز اقامت در آنجا كه خداوند سبحان مقرر داشته، و ماندن در آن محل در تمام ساعات آن سه روز كه به طريق استحباب خواسته شده، فرصتى است بسيار بجا و مناسب براى مشاورات عمومى و رسيدن به آنچه شرح داديم.

در اين زمان كه بشر خود را در تمدن و تفكر پيشرفته مى بيند، و پاره اى از ترقيات را نمى توان انكار كرد. كوشش فراوان در ايجاد صلح همگانى كرده است و جوامعى مانند جامعه ملل متفق كه قبلًا در ژنو پايتخت كشور سويس بوده و سازمان ملل در نيويورك بزرگترين بندر آمريكا و ديوان داورى در لاهه پايتخت كشور هلند تاسيس كرده اند و رنج ها و مشقت هاى بسيار در بر قرارى آنها معمول داشته اند، و مقصود ايشان وعده گاهى است كه مردانى از ملل مختلف جهان در آنجا جمع شوند، و پس از اجتماع و مشورت ها راه و روشى را انتخاب كنند كه موجب پايدارى صلح و

ص: 135

جلوگيرى از دشمنى ها و جنگ ها باشد وليكن جاى تاسف است! كه با اين حال در انجام مقصود خود موفق نشده و كوشش هاى آنان نتيجه نبخشيده، از رسيدن به مقاصد صلح جويانه نااميد شده و مركزى براى حمايت از ظالمين و ستمگران گرديده است.

علت اصلى عدم موفقيت آنان آن است كه فكر آشتى و اصلاح در نفوس اكثر نمايندگان، بر اساس و پايه خيرخواهى و مهربانى و ايمان نيست؛ بلكه مى توان گفت كه افكار ايشان بر سوء سريره و انديشه هاى تاريك و زشت و پليدى نيّت استوار است، و اصل اين منظور براى ترس از پيدايش شعله هاى آتشى است كه با افروخته شدن جنگ شايد ديگر نتوان آن را خاموش كرد، وليكن حرص و آز دولت هاى نيرومند جهان بر اين ترس ها چيره مى شود، وايشان را به ويرانى و نابودى آن مقررات وا مى دارد و آتش ستيزه جويى را مشتعل مى سازد.

به هر حال، آنچه را كه به خاطر آن سازمان هاى مختلف جهانى را تشكيل داده اند، بهترين وجه آن را خداوند متعال از چهارده قرن پيش مقرر داشته، و آنچه را صلح طلبان مى خواهند و خيرخواهان جهان مى انديشند و بر آن حريصند تماماً در احكام آسمانى اسلام وجود دارد، و فايده و سودى است از فوايد بسيار كه از تشريع حج مى توان استفاده كرد.

سازمان هايى كه افراد بشر آن را تاسيس كرده اند، محدود براى اشخاصى معين مى باشد، به غير خودشان اجازه ورود به آنجا را

ص: 136

نمى دهند، لكن وعده گاه حج موعدى است كه همه مسلمانان به سوى آن خوانده شده اند بدون اينكه ميان سياه و سفيد و ثروتمند و فقير و شريف و وضيع و پادشاه و رعيت فرقى باشد، اگر چه وجوب حج مخصوص دارندگان استطاعت مالى و بدنى است.

در آن وعده گاه ها و سازمان ها به صورت زيبنده و در حقيقت فريبنده نمايندگان دولت هاى بزرگ و نيرومند در ظاهر و باطن و پنهانى و آشكارا امتيازات خاصى براى خود مى بينند، و به واسطه اعمال نفوذ و داشتن قدرت، حقوق دولت هاى ضعيف و ناتوان را پايمال مى كنند، و از حضور نمايندگان ايشان، رسيدن به مقاصد و آرزوهاى خود را مى خواهند.

روز وعده گاه حج به جهت آمادگى براى الغاى امتيازات طبقاتى و تلقين به حاجيان و آگاه نمودن ايشان بر التزام به اين صفت بلند پايه و تأدّب به اين ادب گرانمايه، از تن بيرون آوردن پوشاك ها و زينت ها و نشانه هاى تعينات و ملبس شدن ايشان به يك لباس متحد الشكل كه همگى در آن برابر و مساوى باشند، مقرر شده است، تا اينكه همگى براى حصول مقصود و ظهور يگانگى و تساوى مطلق به بهترين جلوه ها و بلندترين مظاهر آن، شرف حضور يافته و خود را عرضه بدارند، و اگر اين شرط اساسى مقرر نشده بود هر آينه به لباس ها و هيئت هاى ظاهرى خود مى باليدند و بر يكديگر فخر مى نمودند و به مقام و شوون و حيثيات خود تظاهر و خودنمايى مى كردند، و البته روشن است كه اين گونه امور برخلاف

ص: 137

آن منظورى است كه خداوند متعال در حج خواستار شده است.

اينكه در حالى باشند كه ناتوانى ناتوانان و نياز نيازمندان و رنج و قيد و بند كسانى را كه راهى به دفع آن ندارند به ياد آورند، و در حالى باشند كه از رسوم عظمت و بلندمنشى و امتيازات بزرگى و ثروت و رياست فرود آمده باشند، و با اينكه در بند محكوميت و مسئوليت خداوند توانا و بلند مرتبه و دادگر هستند اعتراف نمايند، و مانند كسى باشند كه در هر حالى كه از حالات و هر لحظه از لحظات و هر شأنى از شؤون اجتماعى و فردى، بليغ ترين سخنران ناصح و خير خواه و راستگوترين واعظى كه خطا نمى كند و سهل انگارى ندارد، همراز و همراه آنها است و از ايشان غفلت نمى كند.

خلاصه اين كه حج مجمعى است با عظمت و بلند مرتبه و داراى استفاده هاى مهم، و براى جلوگيرى از فساد و تباه كارى و صلاح انسانيت مشورتگاهى است عمومى، كه هر ساله عوض مى شود، و پايه آن بر اساس انديشه نمايندگان خصوصى و درجات نيرو و ناتوانى انتخاب كنندگان گذارده نشده است، و اعضاى آن خود را از اغراض شخصى و اسباب گمراهى دور نموده و باروانى پاك در آنجا اجتماع كرده اند، و با هر يك برنامه اى است از فوائد علمى و سياسى و اجتماعى و اقتصادى كه در كشورهاى خود به كار برده و نتيجه گرفته اند، و بهترين سازمان و انجمن و مشورتگاهى است كه در آن درباره پيدايش روح يگانگى گفتگو مى كنند، و براى نزديك كردن فاصله ها و اختلافاتى كه واقع شده يا امكان دارد بين

ص: 138

ملت ها واقع گردد كار مى كنند، و براى توجه دادن عواطف مسلمانان به سعادت آينده، و عمليات نيكو دعوت مى نمايند.

پس از اينكه حاجى به شهر خود بر مى گردد نسبت به بسيارى از اخبار برادران دينى خود و روش آنها و اندازه پيشرفت هاى ايشان اطلاع دارد، و واضح است كه آنچه را در آنجا ديده و شنيده و فهميده اند انتشار مى دهند و مردم خود را آگاه مى سازند، و از احوال برادران دور دست و وضعيتى كه دارند و آنچه را كه براى همه از حسن تفاهم و همكارى حاصل شده براى قوم خود حكايت مى كنند، و آنچه را كه در آن مركز اجتماع براى پيشرفت و پيروزى اسلام و مسلمين تشخيص داده اند شرح مى دهند.

با اين آگاهى ها و اطلاعات، حاجيان مردم را هوشيار نموده و در سينه هاى ايشان آتش غيرت و حميت و دورى از ننگ و عار را مى افروزند، و اميد است كه همه مسلمانان به آنچه دانسته اند عمل كنند و از منافع و فوائد حج بهره مند گردند.

و شگفت آور اين كه خداوند سبحان بر حسب ظاهر در آيه كريمه: «تا شاهد منافع گوناگون خويش در اين برنامه حيات بخش باشند، و در ايّام معيّنى نام خدا را ياد كنند.»، (1) ديدن منافعى را كه آن اداى فريضه اجتماعى است و اصلاح عمومى را در بر دارد، بر بردن نام حضرتش كه آن اداى فريضه فردى است


1- حج، آيه 28

ص: 139

مقدم داشته.

همانا مسلمانان نصف آخر آيه را اطاعت مى كنند و انجام مى دهند و قسمت ابتدايى آن را رها كرده اند!! چنانكه گوئى خداوند سبحانه و تعالى جز اداى فريضه دوم چيزى از ايشان نخواسته است.

هنگامى كه به خواست خدا بيدارى اين ملت فرا رسد و تقدير يارى كند، حج از بزرگترين عوامل زندگانى ايشان خواهد بود، و از خداوند متعال خواهان آن هستيم و اجابت آن بر ذات اقدسش دشوار نيست.

اگر دارندگان منزلت ونفوذ و صاحبان رأى و انديشه و كسانى كه سخنان ايشان در شهرهاى خود پذيرفته مى شود از همه ملل اسلام از شهرهاى دور و پراكنده اجتماع كنند، و با روحيه اى پاك و عواطفى شريف و اخلاصى كامل و ايمانى استوار، براى شناسايى يكديگر و تشكيل شورى و حفظ و افزايش نيروى حياتى، در منى انجمنى تشكيل دهند و از تشريك مساعى دريغ ندارند، پس به يقين بدان كه حكمت و فايده حج كامل خواهد شد، و در اين هنگام مكه جايگاهى مى گردد براى سازمانى كه سخن مسلمانان را مى شنود و به دردهاى ايشان رسيدگى مى كند و واضح است كه براى اين اجتماع و اتفاق در كلمه و مرام اثرى خواهد بود كه در همه جهان مانند آن يافت نخواهد شد.

ملت هاى بيگانه كه بعضى از كشورهاى اسلامى را تصرف كرده اند، رعاياى خود را از رفتن به حج جلوگيرى مى كنند، و علت

ص: 140

آن ترس از امورى است، كه پاره اى از آن را يادآور شديم، و همچنين بعضى از دولت هاى زورگو كه دشمن اسلام هستند كوشش فراوان در راه خاموش كردن اين نور الهى و نابود نمودن اين دين و تيره كردن روشنى و درخشندگى آن دارند به حدى كه اسلام براى آنها بزرگترين گرفتارى و اندوه بى پايان شده است، و آنچه را كه براى انجام مقاصد شوم و خائنانه آنان از مغزشان گذشته به كار برده اند، و هر چه توانايى داشته اند براى بستن راه حج و جلوگيرى مسلمانان از انجام اين فريضه، اعمال كرده اند، و ليكن اگر جنبش حياتى در ملت ها به وجود آيد هيچ نيرو و قدرتى قادر به جلوگيرى آن نخواهد بود.

ناگفته نماند كه مقصود از به وجود آمدن چنين انجمنى براى تنظيم امور داخلى حجاز و مداخله در مصالح خصوصى آن بلاد و تعيين حكومت و نحوه زمامدارى و اداره نمودن آنها نيست. چه آن امرى است كه عقل و منطق آن را تصديق نمى كند و هر با شعورى آن را انكار مى نمايد. بلكه مقصود اين است كه صاحبان رأى و منزلت در جهان اسلام، فراهم آيند و متحد شوند واجتماع ايشان همه ساله براى ملل مسلمان سازمانى باشد به معنايى كه گفته شد.

مهمترين مسئله اى كه از اين انجمن مى توان اميد داشت تنظيم امور مربوط به مكه و مدينه است از ناحيه حج و زيارت و تسهيل كارهاى حجاج و زائرين كه از كشورهاى مختلف به آنجا روى مى آورند، چه گذارنده حج اعم از اينكه عرب يا عجم از شيعيان

ص: 141

باشد يا اهل تسنن، نظر به اين كه زيارت كننده خانه خداوند سبحان است سزاوار است از طرف اهالى حرمين خصوصاً اگر از مستمندان باشد، رنج و زحمتى به او نرسد، بلكه شايسته است به هر نحوى كه خواسته باشد فريضه خود را انجام دهد و مردم مكه و مدينه به او مهربانى و كمك و يارى كنند.

شايسته است نسبت به زائرين كمال مساعدت و همراهى داشته باشند، گاهى زيارت كننده خانه خداوند در مكه و مسجد الحرام و منى و عرفات به مشكلاتى برخورد مى كند كه بر دردها و رنج هايش افزوده مى شود و آتشى بر دل سوزناك و داغى بر جگر سوخته او عارض مى گردد و او را دستى نيرومند و قدرتى نيست كه از خود دفاع كند و رحم كننده اى نيست كه به دادش رسد.

پس وضع مقررات و انتظامات بدون كمترين آلودگى به عصبيت و آميختگى به زورگويى و خودخواهى براى تأمين و تضمين زندگى حاجيان و آزادى آنان لازم است، تا اينكه به سبب اختلافات جزيى و فرعى بر خوردى ميان آنها واقع نشود، و كسى كه ياوران او بيشتر بوده و مورد حمايت است، براى مردمى كه از سفر و تحمل رنج ها جز تقرّب و رضاى خداوند يكتا و بى نياز و انجام عملى كه يكى از اركان دين اسلام است مقصودى ندارند، وضع خفقان آورى پيش نياورند. تا اينكه حج از جهت زمان و توقف و اجتماع به نحوى باشد كه خداوند سبحان اراده و امضا فرموده است، چه واجب اين است كه هر كسى از راهى كه معتقد به

ص: 142

آن است به خداوند تبارك وتعالى تقرب بجويد، و بر هر مسلمانى واجب است كه برادرانش را از انجام عمل بر طبق طريقى كه دارند و با ديگر راه ها شبيه و مانند است محروم نسازد.

خداوند عزّ اسمه فرموده:

«و براى هر كسى قبله اى است كه وى روى خود را به آن سوى مى گرداند، پس در كارهاى نيك بر يكديگر پيشى گيريد. هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را به سوى خود باز مى آورد، در حقيقت خدا بر همه چيز تواناست.» (1) روزگار ثابت كرده است كه براى مسلمين در تعصبات خشك و زورگويى هاى دشوار خيرى نيست.


1- بقره، آيه 148.

ص: 143

فصل نوزدهم: حج در ديگر كشورها

حج عبادتى است قديمى و مشهور و معمول نزد همه امم، چه هر يك از آنان مكان معينى را اختيار نموده، و براى كمال روحى و جهات معنوى از تقرب و تقديس و تعظيم در اوقاتى معين يا نامعين قاصد آن مكان مى شوند و حج خود را بجا مى آورند.

نزد مصريان قديم بيش از چهل قرن پيش بناهاى با شكوه و مجسمه هايى خيالى و پيكرهاى بسيار با عظمتى بود، كه از اطراف قصدآنجا مى كردند، ازآن جمله است مجسمه معبود آنان «ايزيس» (1)


1- ايزيس را مصريان پرستش مى كردند و آن را رب النوع دانسته و مادر اعظم مى ناميدند، زيرا او را مادر خداى آفتاب مى دانستند و ايجاد زمين و كائنات زنده روى زمين را به او نسبت مى دادند و صورت هايى از جواهر و احجار كريمه براى او درست كرده بودند.

ص: 144

در شهر سائيس (1) و فُتاح (2).... در منفيس (3) و آمّون (4) در طيّبه. (5) براى سريانيان و آشوريان و ايرانيان و فنيقيان پرستشگاه هاى مخصوصى بود كه در زمان هاى معين براى پرستش و ستايش به آن مواضع مى رفتند و از آنها يارى و خوشنودى مى خواستند. مردم يونان در پنجاه قرن قبل از ميلاد مسيح عليه السلام به مجسمه (ديانا- ديان) (6)


1- سائيس، شهر قديمى مصر سفلى، در سى ميلى شرق اسكندريه و پايتخت جمعى از ملوك بوده و معبد مهمّى به هيكل ايزيس در آن شهر وجود داشته كه مصريان براى عبادت او به سوى آن شهر مى رفته اند و حج مى كردند.
2- فُتاح- پُتاح. به ضم فاء و باء فارسى، مصريان او را خالق دنيا و حمايت كننده هنرمندان مى دانستند و پس از مدتى او را پدر جميع خدايان دانستند و عقيده داشتند كه پتاح خلق كرد هشت خداى ديگر را كه همه پتاح ناميده شده اند و خلاصه پتاح را خالق كل خدايان مى شناختند و براى آن تماثيلى مى ساختند.
3- منفيس- ممفيس- مفيف. قديمى ترين پايتخت مصر در سى ميلى جنوب قاهره واقع است و اكنون قصبه كوچكى است.
4- آمّون- به تشديد ميم، خداى مصريان قديم، اين كلمه منقول از يونانى است و نام مصرى اين خدا آمن است و مصريان او راخدايى مى دانستند كه ديدن آن امكان نداشت و از خدايان هشتگانه به شمار مى رفت كه در هيولايى قبل از خلق عالم وجود داشته.
5- طيّبه. معرب تب است از شهرهاى قديم و معروف مصر و شهر صد دروازه شهرت داشته و زمانى هم پايتخت بوده و فعلًا دهكده است.
6- ديانا در اساطير روميان و آرتميس در اساطير يونانيان نام خداى شكارو دختر خداى خدايان و يكى از دوازده خدايان مهم يونانيان قديم بود كه جايگاه آنها به عقيده ايشان در قله كوه آلپ واقع در قسمت شرقى يونان در مرز مقدونيه و ساحل درياى اژه بود.

ص: 145

در افسوس (1) حج بجا مى آوردند و سپس در آغاز قرن دوم پيش از ميلاد مسيح عليه السلام حج معبد (منياروا) (2) در آتن (3) و معبد (ژوپيتر) (4) را در


1- افسوس يا افز شهرى است قديمى در ساحل درياى اژه و يونانيان قديم براى اداى مراسم حج در برابر معبد نامبرده به آن شهر مسافرت مى كردند و به مراسم عبادت مشغول مى شدند.
2- «منياروا» يا «منيرو» از خدايان درجه اعلى و رب النوع زيبايى واز دوازده خدايان بزرگ يونان است كه مقر آنها را قله كوه اولمپ تصور مى كردند و در شهر آتن دو معبد بزرگ براى منيرو ساخته شده بود در صورتى كه در اين شهر خدايان ديگر جز يك معبد نداشتند ويكى از آن دو بزرگتر بود كه يونانيان براى انجام مراسم حج در مقابل معبد مذكور به شهر نامبرده سفر مى كردند.
3- آتن پايتخت كشور يونان است.
4- «ژوپيتر» منقول از اساطير يونانيان آنكه در اوائل خداى نور و آسمان بود ولى به تدريج بزرگترين خداى افسانه و خداى خدايان گرديد و در سراسر يونان پرستشگاه هاى بزرگى براى ژوپيتر وجود داشت و در امپراطورى پهناور روم نيز معابد بزرگى براى پرستش او ساختند و از معابد معروف تاريخى او همان معبد مهم واقع در المپ- المپى- المپا بود كه شاهكار صنعت گرى و هنر به شمار مى رفت و همين معبد المپ بود كه يونانيان اداى مراسم حج را در مقابل آن اهميت مى دادند و به سمت آن كوچ مى كردند، و مرحوم حاج فرهاد ميرزا در جام جم نقل مى كند كه «ژوپيتر يعنى صورت مشترى كه از خدايان بزرگ مى دانستند.» و نيز دارد «گنبد ديانا يكى از هفت عجايب دنيا بوده واخراجات آن به قدر خراج همه مملكت آسيا شده بود و در اين بت خانه بيست هزار نفر به راحت مقام نشستن داشتند و ديانا دختر چوپيتر است كه رب پاكدامنى و جمال است. هيكل چوپيتر كه بزرگتر از او صورت و هيكلى نساخته بودند در كوه «اليم پس» از سنگ تراشيدند و يكى از عجايب هفتگانه دنيا بوده.»

ص: 146

آلمپ اختيار نمودند.

ژاپنى ها هميشه در زمان هاى مخصوصى به هياكل مقدسه خودشان حج بجا مى آوردند و از آن جمله است هيكل عظيم و مجسمه بزرگ آنان در ولايت «اسجى» (1) كه بر هر مردى واجب است در مدت عمر خود اگر چه يكبار هم باشد به زيارت آن برود، و با لباس سفيد و شكلى مخصوص به سوى آن متوجه مى شوند و بيشتر مردم آن را برهنه قصد مى كنند و لباسى جز چيزى كه ساتر عورت آنان باشد در تن ندارند و به دويدن راه را طى مى كنند.

هنديان به مجسمه و معبد «جاغرنات» (2) يا معبد «آلورا» (3) در حيدرآباد حج به جا مى آوردند و اين مجسمه را در سنگ


1- «اسجى» چنين ضبط شده است و امروز به نام «اوساكا» شهر بزرگى است درژاپن.
2- «جاغرنات» معرب جاگرانات به معناى پروردگار عالم و نام معبدى است واقع در شهر پورى در سواحل خليج بنگال، و در آنجا مجسمه و لشنويكى از خدايان سه گانه بزرگ هندى ها است و مجسمه هاى بسيار براى او در نواحى هند مورد پرستش است ولى همه ساله قريب يك ميليون نفر براى انجام مراسم حج در مقابل معبد جاغرنات سرازير مى شوند.
3- «آلورا» نام دهكده اى است در حيدرآباد واقع در جنوب هند، در آنجا معابد بسيار عظيم و با شكوهى وجود دارد و نوشته اند كه از همه بزرگتر معبدى است به نام «كايلاسا» و آن مجسمه اى است در ميان كوه تراشيده شده در جوف سنگى بسيار سخت به طول 250 و عرض 160 قدم.

ص: 147

بسيار بزرگى كنده اند، و به مجسمه «بودا» (1) در جزيره .... «مناآر» (2) نزديك سيلان حج مى گذارند، و هم چنين به مجسمه بودا در «كاندى» (3) از كشور سيلان، و غير اينها از اماكن مقدسه خود حج بجا مى آورند.

براى چينيان پرستشگاه هاى عظيمى هست كه به آنها حج


1- «بودا» هم عصر كورش كبير كه از پادشاهان هخامنشى است بوده، و او را ازجمله فلاسفه مى دانند و در اواسط قرن ششم پيش از ميلاد در هندوستان در ده «كپله وستو» كه در شمال ولايت بهار و نزديك به نيپال و كوهستان هماليه واقع است متولد گشته، و شاهزاده بوده و به جامه درويشى درآمده و پس از چندى رياضت، انقلاب بزرگى در جهات اجتماعى و اخلاقى در كيش براهمايى كه ديانتى است قديمى ايجاد كرده و گويند: كتاب «يوذاسف و بلوهر» كه از كتب اخلاقى است شرح حال و گفتار اوست، بودا در فلسفه خود از بحث در الهيات و مجردات بركنار بوده و به روانشناسى و اخلاق اهميت داده ولى پيروان او چند گفته او را به الهيات ارجاع نموده و به مرور ايام به دو حزب بزرگ تقسيم شده اند و بالاخره مذاهب فلسفى در كيش بودايى به سبب كثرت پيروانش زياد شده و آنها را تا عدد سى شمرده اند.
2- «مناآر» جزيره مناآر واقع در خليج مناآر نزديك سيلان واقع است و سيلان جزيره بزرگى است در جنوب هندوستان كه آن را سرانديب و جزيره آدم نيز گويند.
3- كاندى شهرى است در سيلان و در قديم پايتخت آن بوده. در آنجا معبدى در قله كوه به نام بودا وجود دارد كه همه ساله بودائيان براى انجام مراسم حج به آن شهر مى روند و در معبد مزبور دندان ناب بودا به عنوان عضو بدن شخص مقدس بودا با مراقبت كامل نگهدارى مى شود.

ص: 148

مى گذارند، از آن جمله معبدى كه در «تيان» (1) واقع است، و همچنين معبدى كه براى ايشان در كشور تبت (2) است و در اوقات معينى به قصد حج متوجه آنجا مى شوند. و بعضى نذر مى كنند كه با شكم خود را بر روى زمين كشيده و با آن حالت عمل طواف را انجام دهند يا بار گرانى را بر پشت حمل كنند كه سنگينى آن او را خم نمايد. تعيين هريك از آن اعمال دشوار براى حاجيان به اختيار كاهنان واگذار شده است.

يهود «اورشليم» (3) را قصد مى كنند تا اينكه عيد (فسح- پسح) را


1- تيان- تسان بندرى است در چين در كناره جوى باى- هو
2- معبد بزرگى است در كشور تبت كه از اطراف براى حج آنجا مى روند، معبدى است واقع در شهر لهاسا پايتخت آن كشور به نام شهر مقدس.
3- «اورشليم» شهرى بوده در فلسطين كه امروز به بيت المقدس شهرت دارد، در شهر بيت المقدس معبدى است كه زيارتگاه ملل سه گانه يهود و نصارى و مسلمين است و به جز آن، مقامى يافت نمى شود كه در آن پرستش هاى مختلف شده باشد. در آنجا دو بناى بسيار عالى و با عظمت هست يكى «قبة الصخره» و ديگرى «مسجد اقصى» اما قبة الصخره فعلا مسجدى است كه اصل ساختمان آن از جناب سليمان بن داود عليه السلام است و به هيكل سليمان معروف بوده و قبله يهود است و در سال يكهزار و پنج قبل از ميلاد جناب مسيج عليه السلام به اتمام رسيده. اما مسجد اقصى در محوطه حرم است چه در اطراف قبة الصخره محوطه اى است كه آن پايين تر از سطح كره زمين هيكل يا مسجد است و مسجد قبة الصخره نسبت به آن مرتفع است و آن را حرم شريف مى نامند. از تحقيقات جديد ثابت شده كه سطح حرم همان قله كوه موريا بوده كه جناب سليمان بن داود عليهما السلام آن را از اطراف بالا برده و براى بناى معبد خود مسطح نموده است و معبد مزبور در همين محلى كه امروز مسجد قبه الصخره است بوده و سنگ متبركى كه اكنون در وسط مسجد واقع است شايد همان قله كوهى باشد كه جناب سليمان على نبيّنا وآله وعليه السلام موقع تسطيح آن را به حالت اصلى خود باقى گذاشته. آورده اند كه چون جناب داود على نبيّنا وآله وعليه السلام در اورشليم ساكن شد تابوت عهد را با تجليل بسيار به آنجا آورد و در محلى قرار داد و تازمان خاتمه يافتن بناى هيكل در آن محل بود و پس از آن تابوت در هيكل گذارده شد، و ملكى كه بر جناب داود عليه السلام بر سرتخته سنگ ظاهر شد و بناى معبد را براى آشيان تورات نشان داد در همين قله كوه موريا است، و در محوطه حرم شريف بناهاى چندى است كه مشهورترين آنها مسجد اقصى است، و هيكل از سطح حرم تقريباً سه متر ارتفاع دارد و سلاطين يهود خصوصاً «هردو» يا «هيرودوس» كبير، آن پادشاه جنايتكار، كه زن و بسيارى از فرزندان خود را كشت بر سطح حرم افزودند. بدون شك بناى مسجد اقصى نيز از جناب سليمان على نبينا وآله وعليه السلام است و آن را بخت النصر پادشاه بابل ويران نمود و در هفتاد سال قبل از جناب مسيح على نبينا وآله وعليه السلام مجدداً به شكل ساختمان سليمانى بنا شد و مقام جناب ذكريا على نبينا وآله وعليه السلام گواهى مى دهد كه در زمان عيسى و يحيى عليهما السلام مسجد اقصى معمور بود و از آن عصر تا زمان بعثت و معراج و هجرت حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله تا كنون چندين مرتبه تعمير و مرمت شده. «عيد پسح» از اعياد مهمّه يهود و روز 15 ماه نيسان قمرى است و عيد شمردن آن روز را بدين مناسبت است كه بيرون آمدن بنى اسرائيل را به فرمان جناب موسى عليه السلام از مصر و نجات ايشان از فرعونيان در آن روز مى دانند.

ص: 149

ص: 150

در آنجا برگزار نمايند، و همين طور جايى را كه تابوت عهد (1) در آنجا است سالى سه بار زيارت مى كنند و حج به جاى مى آورند، و اكنون چنانكه قبلًا اشاره شد «ديوارى» (2) كه جايگاه گريه مى دانند و آن قطعه اى از ديوار قديم هيكل سليمان عليه السلام مى باشد و در سمت غربى مسجد اقصى واقع است حج بجا مى آورند و آن را براق نيز


1- «تابوت عهد» نام صندوقى است كه جناب موسى كليم عليه السلام در آن الواح احكام خداى تعالى را گذاشته بود و آن را از چوب شمشاد ساخته و به صفحات طلا به صورت روپوشى سطح داخلى و خارجى آن را مزين كرده بودند و بنى اسرائيل آن رادر جنگها با تجليل با خود حمل مى كردند و بعضى آورده اند كه آن نيز همان صندوقى است كه مادر موسى على نبيّنا وآله وعليه السلام او را در آن گذاشت و در دريا افكند و مكان آن را در هيكل، قدس الاقداس مى نامند و كسى حق دخول در آنجا را جز بزرگ احبار ندارد.
2- ديوارى- در سال 587 قبل از ميلاد مسيح عليه السلام بخت النصر هيكل و مسجداقصى را خراب كرده و در سال 70 قبل از ميلاد مجدداً هيرودوس كبير به شكل ساختمان سليمانى بنا نمود و در سال 70 بعد از ميلاد تى تس- تيطس قيصر روم شهر اورشليم را پس از محاصره شديد مسخر كرد و بيش از يك ميليون و يكصد هزار نفر از بنى اسرائيل كشته و اسير شدند و شهر را خراب كرد و آثارى از شهر و معبد مگر ديوارى از هيكل جناب سليمان على نبيّنا وآله وعليه السلام كه از آثار بناى مجدد هيرودوس بود باقى نماند، اتقيا و مقدسين يهود از اطراف قصد اورشليم مى كنند و پاى آن ديوار مى ايستند و براى خرابى بيت المقدس نوحه سرايى و گريه مى كنند و در سال 130 بعد از ميلاد مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام بار ديگر تعمير شد.

ص: 151

مى نامند و گفته مى شود: جايى است كه حضرت ختمى مرتبت صلى الله عليه و آله سوار بر مركب براق شده و از آنجا به معراج رفته است.

نصارى در زمان سابق حجشان منحصر بود به گورهاى مردمان پارسا و صالح سپس متوجه اورشليم شدند و دسته جمعى يا به تنهايى براى زيارت به آن شهر مى روند، و به سوى بيت اللحم كه شهرى است در فلسطين و زايشگاه حضرت مسيح عليه السلام در آنجا است به عنوان حج روى مى آورند و به كليساى قبر مقدس كه به نام «كليساى قيامت» (1) مشهور است حج انجام مى دهند، همچنين به كليسايى كه به نام دو قديس و پارسا (پطرس و پولس) (2) در ايتاليا


1- كليساى قيامت- گويند قبر حضرت مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام درآنجا بود و پس از سه روز از قبر زنده شده است و به آسمان رفته و در تاريخ 326 ميلادى هيلانه مادر امپراطور روم قسطنطين اول كبير كه پايتخت را در سال 330 ميلادى از روم به شهر بيزنطيا انتقال داد و آن را قسطنطنيّه نام نهاد، در جوار مسجد اقصى كليساى قيامت را بنا نموده، و از آن تاريخ، حج مسيحيان جهان به آنجا مرسوم شده و آثار ملى مسيحيت در آنجا است، و هيلانه مادر امپراطور، كليساى پطرس و پولس را نيز در تاريخ 326 ميلادى بنا نموده است.
2- اين دو نفر قديس از حواريين حضرت مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام بوده و درك حضور آن جناب را نموده اند و در خدمت به دين آن حضرت و نشر مسيحيت خصوصاً پطرس رنج فراوان برده اند و پطرس پس از حضرت عيسى على نبيّنا وآله وعليه السلام در شهر روم مسكن گرفت و وسائل نشر دين مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام را در اروپا فراهم كرد و در انجام كار خود موفقيت يافت و بالاخره هردوى آنها در كشور روم به درجه شهادت رسيدند و مادر قسطنطين كليسايى بسيار مجلل و با شكوه كه تا به حال از اطراف جهان مسيحيت بدانجا به حج مى روند و در كوه واتيكان كه مركز پاپ مسيحيان كاتوليكى است و در شمال غربى روم قرار گرفته به نام اين دو قديس بنا نموده است.

ص: 152

است، و به كليساى (تريف) (1) كه در كشور آلمان است و عقيده دارند پيراهنى را كه حضرت مسيح عليه السلام به تن داشته در آنجا است، و به كليسايى كه در شهر لورد (2) در جنوب كشور فرانسه واقع است و بر اين عقيده اند كه حضرت مريم عليها السلام در آنجا براى بعضى از زنان پارسا خود را نمايان نموده، براى حج مى روند واز آب چشمه اى كه در نزديكى اين كليسا واقع است ومعتقدند كه شفا بخش است مى نوشند، و به همه اطراف عالم براى تبرك و شفا مى فرستند.

اما عرب، حج خانه كعبه را در مكه بجا مى آوردند. اسلام حج همان خانه محترم را به نظام خاصى كه مفيد به حال اجتماع است، و در تهذيب نفوس و پيدايش آشنايى و دوستى ميان


1- تريف از شهرهاى پرجمعيت آلمان است و مسيحيان كليساى واقع در آن رابسيار اهميت داده و به حج آن مى روند.
2- «لورد» نصارى بر اين عقيده اند كه حضرت مريم مادر مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام هيجده مرتبه در آن شهر بر زنى به نام برنادت سوبيرو در سال 1856 ميلادى ظاهر شده و او را به بناى كليسا امر فرموده، و امروز اين بنا در ملل مسيحى شهرت جهانى دارد و از اطراف براى زيارت آن معبد به حج مى روند و آن را از كليساى قيامت مهم تر مى دانند.

ص: 153

فرقه هاى مختلف اسلامى تاثير فوق العاده دارد مقرر داشت، و حج اسلامى در اظهار بندگى و فروتنى براى خداى يكتا پس از آنكه براى حضرتش بت هايى را بدون برهان و حجتى شريك قرار داده بودند، بهترين مظاهر عبوديت و شعائر دينى است، و ما بعضى از اين مقاصد را قبلًا شرح داده ايم.

ابرهه نامى كه او را اشرم مى گفتند و حكومت يمن را به فرمان پادشاه حبشه در دست داشت، كنيسه اى در شهر صنعا پايتخت يمن ساخت و خواست كه عرب را به حج آن وادار نمايد، و با سپاه عظيمى براى تخريب كعبه معظمه روانه شد. ليكن خداوند تعالى خانه خود را نگهدارى فرمود و دشمن خويش را تباه كرد.

براى اعراب در زمان جاهليت پرستشگاه ها و مراكز عبادتى بود كه به قصد حج متوجه آنها مى شدند. مانند ساختمانى كه نامش (صعيده) و در كوه احد واقع بود، و ساختمانى كه براى قبيله بنى غطفان بود و آن را لبس نام گذاشته بودند و بتى را كه پرستش مى كردند در آنجا قرار داشت و آن را به كعبه تشبيه مى نمودند تا آن كه زهير بن جناب كلبى با آنها به جنگ در آمد و آن بنا را ويران نمود، و هم چنين براى قبيله بنى خثعم بنايى بود كه آن را كعبه مى ناميدند و بت خود را به نام ذوالخصله در آنجا گذارده بودند، و براى ربيعه خانه اى بود كه بت آنان به نام ذو الكعبات در آنجا بود.

پس حج عملى نيست كه فقط اختصاص به مسلمين داشته باشد. بلكه براى هر ملتى در روى زمين اعم از متمدن و غير متمدّن،

ص: 154

معابد يا مجسمه هايى هست كه به آنها دلبستگى دارند و مقدّسشان مى دانند و با رفتن به زيارت آنها و تبرك به آنها انواع تقربات را مى جويند.

و همچنين اعتقاد به آب زمزم امرى نيست كه اختصاص به مسلمانان داشته باشد، چه هندوها به رودخانه گنج- گنجس كه امروزه آن را گنگ (1) مى گويند و هم چنين به بعضى درياچه ها و حوضهاى بزرگ مصنوعى (2) كه به گمان خود، آنها را وسيله شستن گناهان مى دانند، اعتقادى خاص دارند و در ايام معينى مانند ايام حج براى مسلمانان كه به مكّه معظّمه روى مى آورند آنان نيز متوجه آن امكنه مى گردند، و نصارى در آب اردن كه در حدود بيست كيلومتر از سمت شرقى بيت المقدس دور است اعتقادى عجيب دارند و آن


1- «گنگ» از رودخانه هاى گواراى دنيا است و منبع آن از كوه هاى تبت است وپس از مسافت بسيار در نواحى دهلى از كوهستان ها جدا شده و وارد كشور پهناور هندوستان مى شود، و هندوان به اين رودخانه اعتقاد عظيم دارند و آن را مظهر كل صانع مطلق مى دانند و آب آن را بسيار محترم مى شمارند و مى گويند سرچشمه آن رودخانه از آب هاى بهشتى است و هر ساله چندين هزار زوار براى زيارت آن مى شتابند و در سواحل آن چند روزى توقف مى كنند و عقيده دارند كه هر كه بدن خود را در آن آب بشويد از گناهان پاك خواهد شد.
2- تفاصيل اين درياچه ها و حوض هاى مصنوعى را كه هندوان مقدس مى شمارند و غسل در آنها را عبادت مى دانند و از راه هاى دور به اين قصد متوجه آنها مى شوند با جمله اى از اعتقادات عجيبه آنان درباره آب ها، ابوريحان احمد بن محمّد بيرونى كه از مشاهير است و چهل سال به ديار هند سفر كرده در كتاب تحقيق ماللهند وغير آن نوشته است.

ص: 155

را نهر الشريعه مى نامند و حاجيان آنها به سوى اين آب مى روند و در جايى كه تصور مى كنند حضرت مسيح عليه السلام در آنجا غسل تعميد (1) بجا آورده است تبرك مى جويند. و از آب آن در ظرفهاى مخصوصى بر مى دارند و به كشورها و شهرهاى خويش مى برند و هديه مى دهند. و اعتقاد فرنگيان به آب لورد كه در جنوب فرانسه است و پيش از اين گفته شد كمتر از اعتقاد آنان به آب اردن نيست.


1- غسل تعميد- آب معموديه. اگر كسى بخواهد به دين نصارى در آيد يا از گناه توبه كند كشيش او را چند روزى گوشت و شراب مى خوراند پس از آن او را براى غسلى به نام اقانيم سه گانه پدر و پسر و روح القدس در آب فرو مى برد و پس از بيرون آمدن از آب بر سر او دست مى گذارد و به سر و روى او مى دمد و براى او طلب بركت مى كند و نيز هر كودكى را غسل تعميد مى دهند و بالجمله آب معموديه نزد همه نصارى اولين اسرار دين مسيحيت است، و آورده اند كه جناب يحيى بن زكريا عليهما السلام پس از بعثت خود از بيت المقدس به كنار رودخانه اردن آمده و بنى اسرائيل را به شريعت جناب موسى عليه السلام دعوت مى كرد و هر كسى از امت كه به وسيله اندرز و نصايح او به گناه خود اعتراف مى كرد و به سوى حق بازگشت مى نمود او را در آب اردن فرو برده غسل مى داد و از اين روى آن حضرت را يحياى تعميد دهنده مى نامند و چون حضرت عيسى عليه السلام با مادرش به اردن آمدند به دست جناب يحيى عليه السلام در نهر اردن غسل تعميد داده شد.

ص: 156

فصل بيستم: حقيقت معنوى مناسك

پيش از اين روايتى از كتاب مصباح الشريعه كه منسوب به حضرت صادق عليه السلام است نقل نموديم و پايان آن روايت چنين بود:

«بدان كه خداوند متعال حج را واجب نكرده مگر براى آمادگى و اشاره به مرگ و قبر و خروج از قبر و روز رستاخيز.»

پس كسى كه قصد حج مى كند لازم است در هنگام بيرون رفتن از وطن و توجه به ميقات، مردن و حالات رفتن از دنيا را به ياد آورد و به دل بگذراند، و در بين راه حالات پس از مرگ تا روز قيامت و ترس ها و مواضع دشوارى را كه خواهد ديد متذكر شود، و از جدايى و مفارقت كسان و اهل منزل خود، تنهايى و اندوه سفر آخرت را ياد نمايد، و در ميقات و موقع غسل نمودن و دو جامه پوشيدن، از پوشش كفن آگاه گردد، و هنگام احرام و تلبيه به خاطر بياورد كه اين ها پاسخ است دعوت خداوند متعال را: «در ميان مردم

ص: 157

براى اداى حج بانگ برآور»، (1) و ترسناك باشد از اينكه به او گفته شود: پذيرفته نيستى و نيك بختى ندارى.

به فضل و كرم خداوند تعالى قبولى حج خود را آرزومند، و در عين حال از خشم خداوند، به سوى حضرتش گريزان باشد و به او پناه برد.

نيكوترين مزد و ثواب را از درگاه او اميد داشته باشد. بلكه به پيروى اهل ولاء و سالكان راه حضرت كبريا همه شهوات را در حقيقت از خود دور كند، و جامه هاى خوشى و آسايش را بيفكند، و به طريقه طالبان كمال عقبى و عاشقان جمال مولى، در درياى بى آلايشى مطلق غسل كند و احرام يكتا پرستى حضرت حق را در تن گيرد، تا در برابر اين اظهار مسكنت و اداى مراسم عبوديت سر او را خلعت ربوبى پوشانند، و از آلايش عالم خاكى به آرايش ارائك پاكى رسانند، و هنگام بانگ ها و بلند شدن آوازها براى تلبيه، خروج مردم را از قبور هنگام دميدن در صور متذكر شود و حالت هجوم آوردن آنان را براى اجابت نداى حضرت حق تعالى- و نداند كسى كه از قبول شدگان و تقرب يافتگان است يا از راندگان و دورشوندگان كه پروردگار عالميان نظرى به سوى آنان نخواهد فرمود- يادآور گردد.

موقع دخول در شهر مكه متذكر شود كه در حرم محترم خداوند متعال در آمده است. و از جهتى ترسناك باشد كه مبادا از


1- حج، آيه 27

ص: 158

جمله زيانكاران و راندگان از رحمت الهى به شمار آيد و از جهتى خود را از شكنجه و خشم حضرت پروردگار در امان ببيند. رفت و برترى آن زمين مقدس را متوجه باشد، چه احترام آن شهر حتى در زمان جاهليت نيز معمول و مرسوم بوده و ترسناك از دشمن در آنجا در امان بوده است. و شخص خوار و بيچاره به آنجا پناهنده مى شده، و آئين اسلام بر تعظيم و احترام آن افزود و اجر انجام دهنده هر حسنه اى را صد هزار برابر مقرر داشت. و شكار كردن و بريدن درختان را در آنجا تحريم فرمود و جز اينها از تشريفاتى كه به زمين مكه و حرم اختصاص داده.

هنگام تشرف به زيارت خانه فزونى شرافت و احترام آن خانه و بزرگوارى صاحب آن را يادآورد، و در همه اوقات اميد لطف و رحمت حضرت آفريدگار بر او غالب باشد. هرگاه به خانه نگاه مى كند خداوند متعال را سپاسگزارى نمايد و از ذات محامد آيات اقدسش در خواست كند كه از كسانى باشد كه ايشان را پذيرفته اند و بار داده اند و حجشان را قبول و عمل آنها را پسنديده اند و پاداش خواهند داد و گناهشان آمرزيده خواهد بود. چه شرافت خانه خدا بسيار و پروردگار صاحب خانه بخشنده و بزرگوار، و روى آورنده و رسيده به خانه اش را محروم نخواهد فرمود.

براى خداوند سبحان و صفات مقدسه او در هر عالمى از عوالم وجود جلوه ها و نمايش ها و منزل ها و نشانه هايى است كه به آنها شناخته مى شود، و چنان كه قلب آدمى اشرف اعضاى بدن و

ص: 159

بهترين جايگاه روح ايمانى و معرفت حضرت پروردگار است اگر به نور معرفت منور و روشن شد خانه خداوند متعال خواهد بود. بر همين قياس كعبه معظمه اشرف امكنه و بقعه هايى است در زمين كه در آنها پرستش حق تعالى مى شود، و به راستى كعبه اولين خانه خداست كه براى عبادت نمودن بندگان در بسيط خاك نهاده شده، و بدين جهت كه در آن عبادت او انجام مى گيرد و نام حضرتش بر زبان ها مى آيد به حقيقت، خانه خداوند متعال است.

چون شروع به طواف نمايد دل و جان خود را جلوه گاه تعظيم و دوستى و ترس و اميد قرار دهد. و بداند كه در حال طواف شبيه به فرشتگان مقربين شده كه در اطراف عرش الهى و بيت المعمور طواف مى نمايند. و بداند كه مقصود اصلى از طواف و روح و حقيقت آن طواف دل است در حضرت ربوبيت و طواف خانه معظمه مثال و نمونه ظاهرى است از عالم غيب در اين عالم جسمانى، و چنانكه در ظاهر طواف را از خانه شروع مى نمايد و به خانه ختم مى كند هم چنين توجه به حضرت پروردگار و روى آوردن به درگاه حضرتش را به دل ابتدا كند و به آن ختم نمايد.

هنگامى كه به مستجار (1) چسبيده به او پناه برد و از خداوند


1- مستجار- پشت خانه مباركه كعبه، كه برابر در خانه است واقع مى باشد ومستحب است در شوط هفتم طواف، دست ها را بر ديوار آن بگشايد و رو را به آن بگذارد و پهلو و پيشانى را بدان بمالد و به گناهان خود اعتراف نمايد و آن مكان شريف محل استجابت دعا است.

ص: 160

متعال خلاصى از آتش را خواستار گردد و از گناهان خود توبه و استغفار نموده و با كمال جديت و شوق، تقرب پروردگار را خواهان باشد، و چون نزد حجرالاسود و ركن يمانى آيد كه آنها را ببوسد يا به دست اشاره كند، از تيمن وتبرك جستن به آنها بلكه به همه اركان و هر جزيى از خانه مباركه براى خوشبختى و سعادت غفلت نكند، و تقرب به خداوند متعال را نيز طلب كند، و به وسيله بوسيدن و دست ماليدن افزونى محبت و شوق را به خانه و صاحب آن خواهان باشد، و متذكّر اين عقيده شود كه حجرالاسود به جاى دست خداوند سبحان است در زمين و در استلام او با خداى تعالى مى خواهد بر بندگى و فرمانبردارى بيعت كند.

چون چنگ در دامن پرده خانه زند نيت كند دست در دامن خداوند جل شأنه آويخته، و طلب مغفرت و امان مى كند. مانند مقصر بيچاره اى كه هيچ ملجأ و پناهى ندارد جز اينكه دست در دامن بزرگى زند و با خوارى و زارى به او پناه برد، و بداند كه اگر از آمرزش و امان الهى محروم شود بازگشت او در دنيا به هلاكت و نابودى و در آخرت به حسرت و گريستن و فرياد و آه بر آوردن است، و گرفتار شكنجه و آتش جهنم خواهد گشت، و در ميان دركات جهنم و تألّمات گوناگون هر چه فرياد زند يارى كننده و آسايش دهنده اى براى او نخواهد بود.

چون به سعى صفا و مروه مشغول مى شود در هر رفت و بازگشت، خود را بين خوف و رجا افكند. و چنين داند كه آنجا شبيه

ص: 161

به ميدانى است كه دربارگاه پادشاهى است، و بنده اى خدمت پادشاه رسيده و بيرون آمده و نمى داند كه پادشاه در حق او چه حكمى خواهد فرمود پس در درگاه خانه رفت و آمد مى كند شايد مورد ترحم واقع شود.

هنگام هروله نيت كند كه از پيروى خواهش هاى نفسانى به سوى خداوند متعال گريزان است، و با همه نيرويى كه دارد خود را فردى نظامى براى انجام فرمان الهى بشناسد.

در آن هنگام كه به عرفات حاضر شد و ناله و تضرع محرومين و زارى هاى بلند ايشان را به زبان هاى مختلف شنيد، عرصات قيامت و ترس هاى آن روز و پراكندگى مردمان را در حال حيرانى و سرگردانى متذكر گردد و اينكه آن روز روزى است بسيار هولناك و همه مردم گرفتار و وحشتناك هستند و آشكار است كه حضور چندين گروه از مردم در يك سرزمين در حالى كه از لباس هاى هميشگى خود برهنه شده و از دلبستگى هاى دنيا خود را رها نموده اند و بيم از بدى عاقبت را شعار خود ساخته و جملگى از وضيع و شريف و مطيع و معصيت كار هم آهنگ گشته اند و به جز خواستار شدن مغفرت و اميد رحمت از آفريدگار متعال قصد و آرزويى ندارد، روز قيامت و بزرگترين ترس ها را به رساترين وجهى به ياد مى آورد.

بداند كه عرفه روز شريفى است و بيابان عرفات موقف عظيم، و بندگان از اطراف زمين اجتماعى را فراهم نموده، و دل هاى آنان

ص: 162

به سوى خداوند سبحانه و تعالى روى آورده است، و همه همت ها متوجه او گشته، و همگى چشم ها را به سوى كرم او انداخته و از در رحمت او انتظار عفو و لطف دارند، و دست هاى همه به درگاه حضرت بى نيازش بلند است، و آن پروردگار بخشنده و مهربان همه خوارى ها را مى بيند، و البته چنين موقفى از نيكان و اهل دل و ابدال و اوتاد و پرهيزگاران و بندگان مخلص خالى نيست.

در عرفات از زارى نمودن به سوى خداوندمتعال و خوار شدن و حاجت خواستن از درگاهش كوتاهى نكند، و به واسطه حضور بندگان شايسته و دارندگان دل هاى پاك و نفوس شريفه و ارواح قدسيه كه ديدگان را به طرف آسمان گشوده و گردن ها را به طلب رحمت الهى كشيده اند، اميدش را استوار و محكم كند و گمانش را به لطف پروردگار خود نيكو نمايد.

زنهار زنهار از نوميدى در آن روز، چه خداوند ذوالجلال با آن صفت رحمانيت و درياى بى پايان لطفش كسانى را كه با هزار اميدوارى راه دور را پيموده و خانه و فرزند را رها كرده اند، از رحمت خود بى بهره نخواهد فرمود و رنج و كوشش آنان را ضايع نخواهد ساخت و ايشان را از رسيدن به آرزوهاى خود محروم نخواهد نمود، و حال اينكه در ميان آن جمعيت مردمانى هستند كه به زيور معرفت و حقيقت ايمان آراسته و براى بخشايش و آمرزش شايسته اند، و از اين جهت در كتب حديث آورده اند:

«بزرگترين گنهكار از اهل عرفات كسى است كه از آن مكان

ص: 163

شريف برگردد و گمان كند آمرزيده نشده».

بدان كه براى طلب رحمت خداوند سبحان، نظير و مانندى براى درخواست هاى اجتماعى و اتحاد قلوب و هم آهنگى دل هاى بندگان در يك وقت و در يك مكان، در سرعت اجابت نيست.

چون از عرفات روانه گردد و به زمين مشعر رسد، مانند پارسايان خدا ترس، خويشتن را آگاه سازد، و در آن هنگام متذكر شود كه پس از خروج از زمين حرم خداوند تعالى دوباره او را اجازه دخول در حرم خود داده است. چه مشعر از زمين حرم و عرفات خارج از آن است، واز اين اذن دخول در حرم براى بار دوم تفأّل زند كه خداوند متعال او را به خود نزديك فرموده، و بر او خلعت قبول پوشانيده و او را از عذاب و دورى، پناه وامان داده و از اهالى بهشت و مقربان محسوب داشته است.

چون به منى آيد و متوجه رمى جمرات گردد، نيتش در افكندن سنگ ريزه ها اظهار بندگى و انقياد و امتثال فرمان خداوند تعالى باشد، و اينكه مانند حضرت خليل الرحمان سنگ ريزه ها را به سوى دشمن خود شيطان مى افكند، و در نهاد خويش به ترك شهوات و كردار زشت و پليد و نكوهيده تصميم قطعى بگيرد.

چون به قربانى بپردازد، يادآورد كه اين ذبح اشاره به آن است كه حلقوم آز و هوس و خواهش هاى نفسانى را به سبب حجى كه انجام داده بريده است و به حقيقت پرهيزگارى ملتزم شود تا در اين اشاره صادق باشد و نيز يادآور شود كه براى پيدايش تقرب به درگاه

ص: 164

حضرت پروردگار از روش ابراهيم خليل عليه السلام در اراده كشتن فرزند و ميوه دلش پيروى مى كند.

چون سر خود را تراشيد، در دل بگذراند كه همه عيوب آشكار و پنهانى خود را مى تراشد و از پليدى هاى روانى خود را پاكيزه مى كند و اميدوار باشد كه خداوند متعال توبه او را قبول فرموده و از گناهان در آمده و مانند روزى گشته كه از مادر متولد شده

(ان شاء اللَّه تعالى).

هنگامى كه به مكه باز مى گردد و به طواف خانه معظمه مشغول مى شود آگاه باشد كه با انجام وظيفه در عرفات و مشعر و منى مشمول رحمت خداوند تعالى شده، و اكنون براى تجديد عبادت و طاعت او و فزونى تقرب به مقام اقدس حضرتش طواف مى كند و در پناه و سايه آفريدگار جليل درآمده، و در اين طواف تا مى تواند از اظهار خوارى و فروتنى در پيشگاه بلند صاحب خانه و يادآورى از بزرگى و پادشاهى او كوتاهى ننمايد، و بداند كه بايد در بقيه زندگانى هميشه چنين باشد و به پيمانى كه با پروردگار خويش بسته تا هنگام مرگ و تا روز قيامت كه روز ملاقات خداوند متعال است وفا كند، و به حالاتى كه در آن اماكن مقدسه داشته و نيت هايى كه به دل مى گذرانده پايدارى ورزد، و فراموش نكند كه خداوند تعالى بر نامه اعمال او دانا و بر سريره و قلبش آگاه است.

ص: 165

فصل بيست و يكم: حج آزمايش بزرگ الهى

در كتاب كافى تأليف شيخ كلينى رحمة اللَّه عليه دارد:

«روايت شده است كه اميرالمومنين عليه السلام در يكى از خطبه هاى خود فرموده: اگر خداوند مى خواست، مى توانست زمانى كه پيامبران خود را برانگيخت براى آنان گنج هاى زر و كان هاى طلاى ناب و پاكيزه و باغ هاى با انواع ميوه ها و درختان فراهم نمايد، و مرغان آسمان و جانوران زمين را با ايشان همراه سازد و جمع فرمايد، و اگر چنين مى كرد هر آينه آزمايش بندگان ساقط مى شد و پاداش طاعت ها باطل مى گرديد و همه مردم فرمان پيامبران را با ميل و رغبت گردن مى نهادند و انجام مى دادند و فرقى ميان پيروان حقيقى و گردنكشان وجود نداشت و هر آينه براى گويندگان حق و ايمان آورندگان مرزهاى آزمايش شدگان ثابت نمى شد، و گروندگان را اجر و مزدى كه براى نيكوكاران از راه مجاهده با نفس و شيطان مقرر شده نمى رسيد و مسمى شدن به مومن و پرهيزگار و مطيع و

ص: 166

مانند اين ها بر معناى حقيقى لازم نمى شد، واز اين راه راست كه اگر خداوند از آسمان آيتى مى فرستاد گردنكشان در برابر آن مطيع و منقاد و خوار مى شدند، و اگر پيامبران را با شوكت و توانايى قرار مى داد يا با ايشان آيتى از آسمان مى فرستاد هر آينه امتحان از همه ساقط مى شد.

ولى خداوند سبحان پيامبرانش را در اراده و نياتشان قوى و توانا گردانيد، و در آنچه ديده ها در حالاتشان مى نگرند ضعيفان و ناتوانان قرارداد، چه قناعت و رضايت ايشان به اندك چيزى به مرتبه اى بود كه بى نيازى به آن چشم ها و دل ها را پر مى ساخت (چون هر كس كه توجّهى كند خواهد دانست كه از ناكامى، دل خوش بودند و اندوهى نداشتند) و درويشى و تنگدستى ايشان به حدّى بود كه آزار و رنج آن، گوش ها و چشم ها را پر مى كرد. (زيرا هر آن كه تنگدستى و ظاهر حال ايشان را مى ديد يا مى شنيد افسرده مى شد و غرق حيرت و تعجب مى گشت.)

اگر پيامبران داراى نيرو و قوّتى بودند كه كسى قصد تسلط بر ايشان نمى كرد، و عزت و سطوتى داشتند كه ستم و نقصان در آن راه نداشت يعنى هميشه ايشان غالب بودند، و داراى پادشاهى و سلطنتى بودند كه گردن هاى مردم به سوى آن كشيده مى گشت، و به قصد ديدار آن سلطنت گره پالان مركبان بسته مى شد، و از هر طرف به واسطه داشتن عظمت به سوى آنان سفر مى كردند، هر آينه اين حالت براى پذيرفتن مردم ايشان را آسان تر و از تكبر و گردن كشى

ص: 167

و سرپيچى خلق از ايشان دورتر بود، و از جهت ترسى كه بر مردم غالب مى شد يا از راه رغبت كه ايشان را مايل مى گردانيد ايمان مى آوردند، پس نيت ها در گرويدن به ايمان و تصديق پيامبران غير خالص براى خداوند سبحان و آميخته به رغبت و رهبت بود و حسنات و طاعات مردم به چند قسم مى گشت بعضى از راه ايمان حقيقى و بعضى از راه رغبت و رسيدن به خواهش ها و بعضى به واسطه خوف و ترس بود.

ولى خداوند سبحان چنين خواسته كه پيروى از پيامبران او و گرويدن به كتاب هايش و فروتنى براى ذات يگانه اش و تسليم شدن در مقابل حكمش و گردن نهادن براى فرمانبردارى حضرتش امورى باشد مخصوص ذات بى زوال او، و آنها به چيزى از رغبت و رهبت و رياء و خودنمايى آميخته نباشند.

هر اندازه امتحان و آزمايش بزرگتر باشد ثواب و پاداش بيشتر خواهد داشت. آيا نمى بينيد كه خداوند متعال مردم گذشته را از زمان آدم صفى الله عليه السلام تا آخرين نفر از اين جهان، به سنگ هايى كه نه زيان مى رسانند و نه سود مى بخشند و نه مى بينند و نه مى شوند امتحان فرمود. (1) پس آن سنگ ها را خانه محترم خود ساخت و حرمت آن را واجب فرمود و آن را پايه زيست و امان و مايه خير دو جهان


1- مقصود سنگ هاى ساختمان كعبه مقدسه است.

ص: 168

گردانيد و آن رادر دشوارترين نقاط زمين كه سنگستان است و از جهت كلوخ بسيار و عدم صلاحيت براى كشت زار پست ترين جاى زمين، و تنگ ترين دره براى زندگانى و دشوارترين محل از حيث كمبود آب است، بنا نهاد، و آن را ميان كوه هاى ناهموار و ريگزار و چشمه هاى كم آب، و آبادى هاى پراكنده، و از يكديگر دور افتاده، و مكان هايى كه به واسطه ريگ هاى فراوان و كوه هاى سخت فقط مختصر اثرى از سيل و بارش آسمان را دارا است و از آب و گياه در آن نشانه اى نيست، قرارداد، و بدين جهت نه اشتر آنجا فربه مى شود و نه گاو و نه گوسفند و نه اسب و استر.

پس خداوند جهان، آدم و فرزندان او را فرمود كه به سوى آن متوجه گردند.

خانه كعبه محل رفت و آمد براى سود بردن در سفرهايشان و مقصدى براى بار اندازى امتعه و كالاى آنان گرديد. و ميوه هاى دلها (1) به سوى آن خانه مشتاق مى گردد.

از بيابان هاى بى آب و گياه متصل به يكديگر و دور از آبادى و جزيره هاى درياها كه بر اثر احاطه درياها از زمين جدا شده و از بلندى هاى دره ها سراشيب (يعنى از ميان كوه هاى دورافتاده با سختى بسيار كوچ كرده) به سوى آن خانه مى شتابند،


1- ميوه دل سويداى دل است و در اين كلام استعاره لطيفه است كه در توضيح كلمات آن حضرت بيان خواهد شد.

ص: 169

تا اينكه دوش هاى خود را در آنجا از روى خوارى و فروتنى بجنبانند.

در اطراف خانه به تهليل گفتن، خداوند را مى خوانند، و با خضوع و خشوع براى كسب رضاى حضرت معبود بر پاهاى خويش شتابان مى روند و هروله مى كنند، در حالى كه جامه احرام به تن پوشيده و لباس هاى خود را پشت انداخته اند، و با برهنه نمودن سر، موهاى بلندى را كه گرداگرد سرهاى ايشان را گرفته آشكار و نمايان ساخته اند.

اين گونه حالات آزمايشى است بزرگ و بسيار سخت و كامل و فرمانبردارى و فروتنى و تواضعى است آشكارا، واين امتحان را خداوند تعالى در پيرامون خانه خود سببى براى رحمت خود و دست آويزى به سوى بهشت خود، و بهانه اى براى آمرزش خود، و امتحانى براى مردم به لطف و رحمت خود قرار داد.

اگر خداوند تبارك و تعالى خانه محترم خود و اماكن بزرگ عبادتش را ميان باغ ها و جوى ها و زمين هاى نرم و هموار با درخت هاى بسيار و ميوه هاى زودرس و مرغوب و گياهان درهم پيچيده و آبادى هاى بهم پيوسته و داراى گندم خوش رنگ و مرغزار سبز و كشت زارهاى پرگياه و زمين هاى شاداب و مزارع خرم و راه هاى آباد و بوستان ها و درختان بسيار قرار مى داد، هر آينه مقدار پاداش را به تناسب كمى امتحان، اندك كرده بود در صورتى كه حضرتش خواهان تضعيف ثواب و تخفيف عذاب براى

ص: 170

بندگان است.

اگر پايه اى كه خانه بر آن نهاده شده يا سنگ هايى كه به آنها بنا گشته از جنس زمرد سبز و زيبا و ياقوت سرخ خوش نما و نور و روشنايى بود، هر آينه چنين ساختمانى نبرد شك و جنگ باآن را در سينه ها تخفيف مى داد و كارزار با شيطان را از دل ها برطرف مى كرد و اضطراب و نگرانى را از مردمان دور مى نمود.

وليكن خداوند جليل و عزيز بندگان خود را به انواع سختى ها آزمايش مى كند، و از آنان در رنج و كوشش هاى گوناگون، بندگى مى خواهد و ايشان را براى بيرون كردن تكبر و بزرگ منشى و گردن كشى از دل ها و جايگزين شدن فروتنى و تواضع حقيقى به اقسام دشوارى ها مى آزمايد، تا بگرداند آن را درهايى به سوى فضل و انعام خود و سبب هايى روشن براى آزمايش هاى خود، چنانكه در كلام مجيد فرموده:

«آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم، رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟ و به يقين، كسانى را كه پيش از اينان بودند آزموديم، تا خداوند آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغ گويان را نيز معلوم دارد.» (1) آنچه در كتاب كافى بود نقل كرديم و آن قسمتى از سخن


1- سوره عنكبوت، آيه 1

ص: 171

حضرت و تمام خطبه را سيد رضى عليه الرحمة (1) در نهج البلاغه به نام خطبه قاصعه نقل نموده.


1- دانشمند هوشيار و سيد بزرگوار، ابوالحسن محمد فرزند احمد فرزند ابى احمد حسين فرزند موسى فرزند محمد فرزند موسى فرزند ابراهيم فرزند امام همام حضرت ابى ابراهيم موسى كاظم عليه السلام كه به شريف رضى ذوالحسبين خوانده مى شود و اين لقب را بهاء الدوله ديلمى، از پادشاهان آل بويه، به او داد و او را به شريف اجل خطاب مى نمود، در سال 359 هجرى قمرى در بغداد متولد شده و در روز ششم محرم از سال 406 وفات نموده، در تشييع جنازه و نماز بر او فخر الملك وزير و همه اعيان و اشراف و قضاة حاضر شدند، و برادرش سيد مرتضى- رحمة اللَّه عليه- به واسطه ناشكيبايى بر فوت او از بغداد به مشهد جدش امام موسى كاظم عليه السلام رفت چه نمى توانست تابوت و دفن او را ببيند و فخر الملك ابو غالب وزير، بر او نماز خواند و خودش در آخر روز به مشهد شريف كاظمين رفت وسيد مرتضى را به خانه خويش برگردانيد. سيد رضى در وثاقت و جلالت و علم و ادب و زهد مشهورتر از آن است كه احتياجى به بيان داشته باشد. و فاضل باخرزى در دمية القصر و همچنين ثعالبى در يتيمة الدهر و ابن خلكان در وفيات الاعيان كه هر سه از اهل تسنن هستند و جز اينان حالات او را نوشته اند، و براى او كتاب هايى است و ديوان شعرى دارد و از گزيده شعر او ابياتى است كه براى قادر باللَّه ابى العباس احمد پسر مقتدر به اين مضمون نوشته است، اى دارنده امارت و سلطنت با ما مهربانى كن چه هر دوى ما از تنه يك درخت بلندى رسته ايم و در ميدان بزرگوارى ميان ما فرقى نيست و هر دوى ما را بلندى قدر و منزلت يكسان است مگر مقام خلافت كه من از آن بركنار و براى تو فراهم و استوار. عَطْفاً امِيرَ الْمُؤمِنِين فَانَّنا فِي دَوْحَةِ الْعَلْيا لا نَتَفَرَّق ما بَيْنَنا يَوْمَ الْفِخارِ تَفاوُة ابدَأ كِلانا فِى الْمَعالِى مُغْرَقُ الَّا الْخِلافَةَ مَيَّزَتْكَ فَانَّنِي انَا عاطِل مِنْها وَانْتَ مُطَوَّقُ

ص: 172

فصل بيست و دوم: تاريخ بناى كعبه و احترام آن

خداوند تعالى فرموده است: «در حقيقت، نخستين خانه اى كه براى عبادت مردم، نهاده شده، همان است كه در مكّه است و مبارك، و براى جهانيان مايه هدايت است.» (1) آنكه بنياد كعبه را آغاز كرد و پيرامون آن طواف نمود تا اينكه مشعر عمومى براى پرستش حضرت پروردگار باشد آدم عليه السلام بود و بعد از او شيث عليه السلام آن را ساخت. و هميشه آباد و مقدس بود، و بندگان شايسته آهنگ آن مى نمودند و خداى تعالى در آن پرستش مى شد، تاهنگام طوفان در زمان نوح عليه السلام اثر آن پنهان گشت.

هنگامى كه خداوند متعال ابراهيم عليه السلام را به رسالت مبعوث فرمود: به او امر كرد تا به كمك فرزندش اسماعيل عليه السلام پى هاى آن را بالا بردند، و پس از آن نيز بارها دچار ويرانى شده، و عرب بر همان پى هايى كه ابراهيم عليه السلام ساخته بود ساختمان خانه را تجديد كرد به


1- سوره آل عمران آيه 96

ص: 173

شرحى كه آن را در جاى خود ياد نموده ايم.

عرب در همه دوره زندگانى، كعبه را يادگارى از ابراهيم عليه السلام براى پرستش خداوند متعال و تعظيم شعائر او شناخته است، و با اينكه اعراب در برخى از قرون بت هاى خود را در آنجا نهادند، و گمراهى آنان دين پاك و يگانه پرستى حقيقى ابراهيم عليه السلام را آلوده كرده بود تا آنجا كه بر اثر رقابت در قوميت، و از روى حسادت بردن بر موجبات شرف، هر كدام براى اينكه پيرو قبيله ديگر نباشد بت مخصوصى را مى پرستيدند، معذالك هميشه قبول داشتند كه اين خانه را ابراهيم عليه السلام ساخته است، و تاريخ ساختمان و احترام آن از ميان نرفت و همچنين جمله اى از اعمال و مناسك حج خانه باقى مانده بود و انجام مى گرفت، و همه اين ها به نام ابراهيم عليه السلام و به عنوان پيغمبرى او ياد مى شد يادگار رسول خدا جناب ابراهيم عليه السلام و تاريخ ساختمان خانه كعبه در جزيرة العرب پايدار مانده، و با اينكه چندين بار دستخوش حوادث گشته و انديشه هاى گوناگون در آن راه يافته اين يادگار جاويدان مانده است، و هواپرستى بت پرستان و غبار خيرگى اسرائيلى ها و تعصب نژادى قحطانى ها (1) تاريخ مشعشع آن را از يادها نبرد و انوار آن را خاموش نكرد واگر در تاريخ با شكوه و


1- «قحطان» پدر قبائل عرب يمنى است در برابر عدنان كه پدر قبائل عدنانيان وجد اعلاى حضرت رسالت صلى الله عليه و آله است و نسبتش به اسماعيل على نبيّنا وآله وعليه السلام منتهى مى شود.

ص: 174

افتخار بنيادش به عنوان خداپرستى ضعيف ترين ترديدى بود عرب هاى قحطانى بدان عقيده مند نمى شدند، و نمى گذاشتند فرزندان اسماعيل عليه السلام پيشرفت كنند و بر همه عرب افتخار نمايند و سرافراز گردند.

خانه كعبه مانند مسجد بيت المقدس است كه سليمان عليه السلام براى خداپرستى ساخت، و ديرى نگذشت كه مركز بت ها گرديد، در آغاز سلطنت منسّى پسر حزقيا (1) معبدى بزرگ پر از بت ها و تمثال ها و قربانگاه بت ها گرديد، و بت پرستى در شهر اورشليم و در يهود شايع شد ولى اين پيش آمد حقيقت تاريخ آن را كه سليمان عليه السلام براى خداپرستى ساخته بود از ميان نبرد.

خلاصه: اينكه خانه كعبه براى خداپرستى ساخته شده و پايه هاى آن بالا رفته است، و هميشه به نام افتخار معمارى و بناى حضرت ابراهيم و اسماعيل عليهما السلام و نشانه جلالت و شرافت مكان وجاى عبادت نگهدارى شده و پايدار آمده.

عرب از اين جهت كه هر قبيله بت مخصوصى داشت و فقط بت خود را مى پرستيد، بت هايى چند بر كعبه معظمه نهادند تا اينكه در اطراف آن 365 بت نهاده شده بود، نخستين كسى كه بت پرستى را در مكه معمول كرد و بت ها را در خانه كعبه قرار داد عمرو پسر


1- «منسّى» سيزدهمين پادشاه يهود است كه در 344 سال قبل از ميلاد جناب مسيح على نبيّنا وآله وعليه السلام از دنيا رفت.

ص: 175

لحىّ سرور خزاعه (1) بود هنگامى كه كليددار خانه كعبه شد، چه او به شام سفر كرده و از آنجا بت پرستى را به مكه ارمغان آورد، خصوصاً از ثمودى ها كه هبل و لات و منات و ديگر بت ها را مى پرستيدند و نقش هاى موجود بر آثار آن گواه است، و قبائل عرب در بت پرستى از عمرو بن لحىّ پيروى كردند و هر تيره اى بت خود را آوردند و در كعبه نهادند. و با اينكه بت پرستى ميان عرب شايع شد از بت پرستى ديگر اقوام ضعيف تر بود زيرا عرب بت ها را مانند بت پرستان چين و هند و روم و مصر و ديگران معبود اصلى نمى دانستند بلكه پرستش بتان را وسيله تقرب به خداى متعال مى دانستند. خانه كعبه پيوسته بر اين وضع بود تا اينكه رسول خدا صلى الله عليه و آله در سال هشتم هجرت مكه را فتح كرد و وارد مسجدالحرام شد و على عليه السلام را فرمود به شانه او برآيد و بتهايى را كه بر كعبه بود بيفكند و آن جناب به شانه هاى آن حضرت بر آمد و بت ها را برانداخت.


1- خزاعه پسر عمرو و پدر قبيله بزرگى از عرب جنوب بوده، ساليان درازامارت مكه معظمه و كليددارى خانه با قبيله جرهم بود و ايشان عرب يمنى بودند، و دختر مضاض بن عمرو جرهمى كه زوجه جناب اسماعيل عليه السلام است از اين قبيله است، تا اينكه بنى خزاعه از يمن آمده و پس از جنگى سخت شهر مكه و كليددارى خانه را متصرف شدند، و بالاخره شرافت كليددارى و امارت از ايشان به قصى ابن كلاب ابن مره بزرگ قريش انتقال يافت، در ايام سرورى بنى خزاعه هنگامى كه نوبت به عمر و بن لحى رسيد و آن در حدود 370 سال قبل از اسلام است، خداپرستى و دين پاك ابراهيم خليل عليه السلام و احترام خانه را آلوده كرد.

ص: 176

خانه كعبه در روزگار جاهليت چنان كه گفته شد مقام بلندى داشت، و منزلت آن از حدود جزيرة العرب هم تجاوز كرده و در دل همه ملل راه يافته بود، و به زيارت آن دلبستگى داشتند و به مقدس بودنش معتقد بودند، مصريان قديم شهرهاى حجاز را بلاد مقدسه مى ناميدند و يهود و نصاراى عرب آن را محترم مى دانستند و درآن مراسم عبادت را به كيش خود انجام مى دادند.

اين بود مقام خانه كعبه پيش از ظهور اسلام. احترام خانه در زمان جاهليت مانند ندارد و در عالم وجود بى نظير است، جز بيت المقدس كه مورد احترام مسلمين و يهود و نصارى است، گرچه در آنجا براى هر يك جايگاهى مخصوص براى عبادت است، با اين تفاوت كه امروز خانه كعبه بر دين بانى و معمار و پايه گذار خود (حضرت ابراهيم عليه السلام) كه دينش يكتاپرستى و توحيد حقيقى است احترام مى شود، و گمراهى بت پرستان و تصرفات هواهاى نفسانى در آن رخنه ندارد، در صورتى كه بيت المقدس از صورت ها و مجسمه ها پر است.

پس از پيامبر خدا عيسى عليه السلام، در مدتى كوتاه ابطال شريعت توحيد و خواندن ملت به خدايان سه گانه و سرّ اثانيم و صورت و مجسمه پرستى پديدار شد، نصارى آنها را در معابد خود به نام مسيح مى گذارند، و ديگر چيزى از يگانه پرستى و ديانت و رسوم شريعت آن حضرت را همراه ندارد.

ص: 177

فصل بيست و سوم: مشكلاتى كه در گذشته حاجيان داشتند

راه حاجيان به سوى كعبه معظمه، تا ده ها سال پيش داراى سختى و خطر فراوانى بود و از ناهموارى راه وطول سفر رنج ها مى بردند، و از اعراب نجد و حجاز و اشرار آن سامان گرفتار فجايع و هراس ها مى شدند كه جا داشت كودكان از ديدار آن پير گردند، و تصور آن بسيار ناگوار و دشوار است، در راه حج گرفتارى هاى سفر و سختى هاى طبيعت چنان بود كه بسيارى از حاجيان را به علت سوزش گرماى تابستان و سردى زمستان و خشكيدن آب چاه ها در آن بيابان سوزان باد فنا مى گرفت و بسيار اتفاق مى افتاد كه سيل هاى ناگهانى ايشان را فرا گرفته و گروهى رااز ميان مى برد و از آن جمله است سيلى كه درسال 1196 قمرى نيمى ازحاجيان مصرى را در ميان مكه و مدينه با خود برد و نابود كرد، و منازل بين راه طولانى بود و رنج و زحمت بسيار داشت و موجب بيمارى، و مرگ آور بود، و اين منازل را با شترسوارى مى پيمودند، در حالى كه زير دست

ص: 178

كسانى بودند كه به ايشان رحم نكرده و از كشتن آنان باك نداشتند و خون و مال حاجيان را حلال مى دانستند.

چون حاجى از خانه خود براى حج خارج مى شد با خانواده اش چنان وداع مى كرد كه گويى آخرين ديدار ايشان است، و در بيابان هاى عربستان و حجاز بر مال و جان و آبرو و ديگر جهات خود ايمن نبودند.

هنگام كوچ كاروان و بار افكندن ايشان، از طرف شترداران دزدى بسيار مى شد، و بسيار اتفاق مى افتاد كه شتردار يك حاجى با شتردار حاجى ديگر تبانى مى كردند و با هم قرار مى گذاشتند كه يكى حاجى خود را به جار و جنجال مشغول كند و ديگرى مال او راببرد، و حاجيان هم سفر مى بايست شب ها به نوبت براى حفظ جانشان پاسدارى كنند، پاسدار مى بايست در آن هنگام پيوسته سخنانى مانند «دور شو، دور شو» با صداى بلند و با فرياد بگويد.

بيشتر اوقات حاجيان در ميان همان جايگاه خود قضاى حاجت مى كردند، و كسى كه به كنارى مى رفت بايد رفيقى در هنگام قضاى حاجت او را پاسبانى كند وگرنه اتفاق مى افتاد كه عربى با عصايى محكم و كوتاه بر سر او مى كوفت كه جان از كالبدش خارج مى شد، و در آن هنگام او را برهنه مى كرد، يا اينكه هميان او را از كمر يا بازويش جدا مى نمود و مى برد و همين كه يارانش متوجه نبودن رفيقشان مى شدند به جستجو بر مى خاستند و پس از مدتى جنازه او را مى يافتند و همانجا به همان حال به خاكش

ص: 179

مى سپردند يا اينكه او را بيهوش مى يافتند و به درمانش مى پرداختند، و كمتر كسى بود كه از آن ضربت نجات يابد و جان به سلامت برد، بسا شترداران شترانى را در ميان راه از صف كاروان به عنوان اصلاح هودج و بار آنها جدا مى كردند و همين كه كاروان دور مى شد شترها را مى خوابانيدند و ناگهان به جان حاجيان مى افتادند، و آن بيچارگان هر چه فرياد مى زدند فريادرسى نبود، و هر چه را حاجيان داشتند ربوده و به غارت مى بردند و بسيار مى شد كه ايشان را مى كشتند و شترهايشان را برداشته به هر جا كه مى خواستند فرار مى كردند.

محمد لبيب بتنونى در سفرنامه حجاز خود، به مناسبت گفتارش در گرد آمدن حاجيان در وادى عرفه و بسيارى جمعيت و تزاحم آنان به نحوى كه رفتن به هر سمتى كه انسان بخواهد اگر چه براى قضاى حاجت باشد دشوار است؛ با اينكه آن صحرا پهناور است و همه حاجيان مى توانند با كمال آسايش اقامت كنند، چنين آورده است:

«بسا اين تزاحم را سبب ديگرى است و آن ترس از عربهايى است كه از وسعت آن مكان براى چپاول و ربودن و غارت كردن، سوء استفاده مى كنند».

ناامنى به حدى بود كه اهل مدينه منوره هرگاه قصد حج مى كردند ناچار بودند به صورت دسته جمعى درآيند و هر دسته اى كاروانى شده و در پناه يكى از بزرگان شايسته خود روانه مى شدند، و بر همين قياس گروهى ديگر اين كار را انجام مى دادند، و هر

ص: 180

كاروانى را رَكب مى ناميدند، و مى گفتند ركب فلان كس در فلان روز وارد مكه شد يا از مكه كوچ كرد و بازگشت، و حال اهل مكه هنگامى كه در ماه رجب يا اندكى پيش از رسيدن آن به زيارت مدينه مى رفتند بر همين منوال بود، چه مردم مكه در اين ماه به مدينه منوره توجه كامل دارند و گروه زيادى براى زيارت به آنجا مى روند. و بسيار مى شد كه اختلافى ميان اشراف مكه، يا جنگى ميان عشاير نجد، يا جنگى ميان ايشان و اشراف مكه، يا اختلافى در ميان پيروان مذهبى و مذهبى ديگر از مذاهب چهارگانه رخ مى داد، بدين سبب پس از آنكه حاجيان با هزاران اميد و آرزو نزديك مكه يا مدينه مى رسيدند درها بروى ايشان بسته مى شد، و بر سختى هايى كه در سفر به ايشان رسيده بود دشوارى هاى ديگرى اضافه مى گشت، و ناچار با عدم موفقيت در انجام مناسك حج يا زيارت حضرت رسالت صلى الله عليه و آله به شهرهاى خود باز مى گشتند، البته در صورتى كه از دست آن مردم آشوبگر و در هم ريخته و غارت و چپاول آنها جان و مال خود را نجات مى دادند.

نخستين چيزى كه براى حاجيان هنگام رفتن به سوى مكه معظمه و انجام فريضه حج اهميت داشت همانا آماده كردن اسلحه براى امنيت و آرامش خود بود، چنانكه گويى به دار الحرب مى روند نه بدان خانه اى كه خداوند متعال به احترام آن بر جان انسان و حيوان وگياه و درخت امان بخشيده است.

بتنونى درباره حاجيانى كه از راه مصر در زمان قديم به حج

ص: 181

مى رفتند گفته است:

«همه پيش از ماه مبارك رمضان در قاهره اجتماع مى كردند و از راه بيابان يا از راه رودخانه نيل (1) به قوص (2) مى رفتند و 640 كيلومتر راه را در مدت بيست روز طى مى كردند، سپس كاروان هاى حاجيان از آنجا در بيابان عيذاب (3) پانزده روز ديگر مى رفتند و 120 كيلومتر راه را طى نموده تا به قصير (4) كه در كنار درياى سرخ است مى رسيدند، و قصير در سابق بندرگاه مصر شرقى بود و اهميت آن به اندازه بندرگاه سوئز (5) بود و قصير در تصرف عرب بجاه (6) بود، كه شتردار و متصدى حمل حجاج در صحراى عيذاب مى شدند، و بى اندازه بد اخلاق و پست خو و بى رحم و جفاكار بودند، و بسا زشت كارى و پليدى آنان به اين حد بود كه مجراى آب را از راهى كه كاروان مى رفت تغيير مى دادند تا ايشان از تشنگى هلاك شوند و


1- نيل» رودخانه مصر و سودان است در افريقاى شرقى
2- «قوص» از شهرهاى قديم كشور مصر است.
3- «عيذاب» بندر گاهى است در ساحل درياى سرخ در جنوب مصر.
4- «قصير» از سابق مركز تجارت بوده و امروز جمعيت آن بيش از دوهزار نفرنيست.
5- «سوئز» شهر بزرگى است كه در ابتداى جنوبى كانال سوئز در كنار درياى سرخ قرار گرفته.
6- «بجاه» قبايلى هستند سياه پوست در ميان نيل و درياى سرخ و در بيابان هاى مصر و سودان و خود را از بنى حام و از نسل حام پسر نوح على نبينا وآله وعليه السلام مى دانند.

ص: 182

هر چه همراه آنان بود متصرف مى شدند.

حاجيان مدت يك ماه در عيذاب در انتظار فلكه ها كه ايشان را به جدّه مى رسانيد مى ماندند، و فلايك آن را جلابا نيز مى گويند و مفرد آن فلكه و جلبه است كشتى هاى كوچكى هستند كه ساختمانشان سست و غير محكم است و بادبان بيشتر آنها از بوريا بوده و صاحبان آنها به حاجيان ستم مى نمودند. و بيشتر از ظرفيت كشتى سوار مى كردند، و اكثر اوقات آن كشتى ها ميان دريا با سرنشينان خود غرق مى شدند و قربانى مطامع آن اشرار مى گرديدند، و هر كس كه عمرش باقى بود پس از دو هفته به جدّه مى رسيد، و در اين مدت گرفتار تحكّم ناخدايان و وزش بادهاى سخت و امواج خروشان آب و دگرگونى وضع هوا بود.

اين راه از قرن اول پيوسته تنها راه حجاج مصر بود تا اينكه در سال 645 قمرى شجرةالدّر (1) با كاروان حجاج براى اولين بار از راه


1- شجرة الدر يگانه زنى است كه بر سرير خلافت و پادشاهى در كشوراسلامى مصر نشست، او زوجه ملك صالح نجم الدين ايوب نوه ملك عادل سيف الدين ابوبكر برادر سلطان صلاح الدين ايوبى است، در يكى از جنگ هاى صليبى لويى نهم پادشاه فرانسه به دمياط كه يكى از شهرهاى مصر در كنار رود نيل است حمله آورد و ملك صالح ايوب در آن روزها كه با آنان به جنگ پرداخته بود در سال 647 قمرى وفات نمود، يگانه فرزندى داشت به نام توران شاه و ملقب به ملك معظم كه در هنگام فوت پدر در نواحى شام بود، شجرةالدّر كه زنى با شجاعت و تدبير بود خبر وفات شوهر را پنهان كرد تا اينكه از همه سران لشگر براى فرمانروايى پسرش سوگند گرفت و مدتى نگذشت كه توران شاه كشته شد، و شجرةالدر خودش بر سرير سلطنت نشست و سكه را بنام خود زد و در منابر و مساجد براى او دعا مى كردند، و ملقب به مستعصميه شد يعنى خادمه خليفه مستعصم در بغداد، و در سال 655 هجرى او را از سلطنت خلع كردند و كشتند. و پس از وفات ملك صالح فرانسويان شكست فاحش خوردند و بسيارى از آنان كشته شدند و آنان كه نجات يافتند با كمال خوارى فرار كردند و لويى و سران لشگر اسير گشتند.

ص: 183

عقبه (1) به مكه سفر كرد، و اين راه اهميت پيدا كرد و از اين راه مدت چهل روز به مكه مى رسيدند. تا اينكه راه آهن قاهره به سوئز كشيده شد، و كانال سوئز حفر گرديد، وعبور كشتى هاى بخارى در درياى سرخ فراوان شد.

امروز حج رونده مصرى با راه آهن به سوئز مى رود و از آنجا از راه دريا به جده مى رسد و با كمال راحتى در كمتر از يك هفته وارد مكه مى گردد.»

جده كه مرز ساحلى و در كنار درياى سرخ واقع است مسافت آن تا مكه حدود 40 كيلومتر و بسيار گرم و سوازن است.

اين شرح حال مختصرى از وضعيت حجاج مصرى بود، و از اين بيان احوال مردمان شهرهاى دورتر را كه از غير راه مصر به مكه مى رفتند مانند مردم ايران و افغانستان و تركستان خصوصاً از قسمت هاى شرقى و شمالى و مردم ساير شهرها را با آن دشوارى ها و ناامنى و انحصار مركب به چهارپايان به نظر آوريد.


1- «عقبه» بندرگاهى است در كشور اردن هاشمى در كرانه درياى سرخ.

ص: 184

به هر حال سختى ها و رنج هايى كه به روندگان حج از هر كشورى در سرزمين نجد و حجاز مى رسيد قابل تحمل نبود، و از شقاوت و كردار زشت و پليد اعراب آن منطقه تعجب مكن، چه اينكه رَضْوى از كوه هاى معروف عربستان است و شعرا نام آن را در اشعار خود آورده اند، و در اشعار پيشينيان از عرب بسيار ياد شده است، و در دعاى ندبه هم آمده است، و پيوسته بسيارى از عرب ها به نام اين كوه طرب انگيزى مى كنند و سرود مى خوانند چنانكه به نام «جبلى نعمان» (1) مى سرايند، و رَضْوى كوهى است كه در مقدارى از راه مدينه به سوى ينبع (2) امتداد دارد.

محمد حسين هيكل كه در زمان حكومت وهابى ها در حجاز، در سال 1355 قمرى به حج رفته، در سفرنامه حجاز خود چنين مى گويد:

يكى از آشنايان در حجاز برايم داستانى درباره رَضْوى ياد كرد كه هراس بى پايان در من برانگيخت، و آن داستان اين است كه وزير دارايى وهابى ها چند سال پيش به رَضْوى رفت، و نيروى نظامى هم با خود برد تا اينكه به قله كوه رَضْوى برآمدند و چيز


1- «جبلى نعمان» دو كوه است كه گشادگى ميان آن نامش نعمان به فتح نون است و در راه طايف به سوى عرفات واقع است و آن را نعمان الاراك گويند.
2- «ينبع» به فتح ياء و سكون نون و ضم باء قلعه و آبادى بزرگى است داراى چشمه هاى بسيار كه در ساحل غربى جزيرةالعرب و در هفت منزلى مدينه منوره واقع است.

ص: 185

عجيبى ديدند! در آنجا ديدند مردمى وجود دارند كه در تمام عمر خود از كوه فرود نيامده اند، و پائين آمدن از كوه را گناه و شرمسارى بزرگى مى پندارند، و اگر به چيزى در دشت محتاج شدند بايد پيروان و زيردستان ايشان از كوه فرود آيند، و همچنين مشاهده كردند در بالاى كوه مانند درندگان در شكاف ها و غارها زندگى مى كنند و اگر يكى از ايشان به شكارى يا پاره اى از كشتارى دست مى يافتند آن را ربوده وبه غار مى گريخت و پناه مى جست، مانند حيوان درنده اى كه شكارى يافته، به خوردن آن مى پرداخت و كسى كه مى خواست در آن شكاف وارد شود مانند گرگ و پلنگ با پا به او لگد مى زد و از خود دفاع مى كرد، آيا كسى چنين زندگانى را در نزديك شهر مدينه باور مى كند و در لوح ذهن تصور مى نمايد؟ با اينكه مدينه و حدود آن به محيط تمدن بيش از بسيارى از مناطق نجد وحجاز پيوستگى دارد.

يكى از وقايع اسف انگيز و حزن آور حادثه اى است كه در كتاب نامبرده نوشته شده است و آن اين است كه در سال 1200 هجرى اميرالحاج مصرى برخى از دزدان حرب (1) را در مدينه دستگير كرد و گونه آنها را داغ نمود و فرياد آنها بلند شد، قبايل حرب به آنها پيوستند و بر امير الحاج يورش بردند، او با قشون خود


1- «حرب» قبيله بزرگى است داراى چندين شعبه كه از يمن آمده و در بيابان حجاز و نجد سكونت دارند.

ص: 186

گريخت، و حاجيان اسير آنها شدند و تا آخرين نفر ايشان را كشتند و هر چه را داشتند از جامه و ذخيره به يغما بردند.

اين همه پيش آمدهاى ناگوار و دلخراش براى روندگان به زيارت خانه محترم خداوند تعالى وجود داشت، ليكن مسلمين به واسطه كمال يقين و نيروى ايمان و دين از حج باز نمى ايستادند و از آن دست بر نمى داشتند و آن سختى هاى جانسوز كه نمونه اى از آنها ذكر شد مانع ايشان نمى شد، و از صدر اسلام تا كنون شنيده نشده كه مسلمانان در انجام اين عبادت مهم مسامحه نموده باشند.

نقل شده است كه در سال (645 ق) فتنه و آشوبى بين اشراف مكه براى امارت و فرمانروايى آنجا به پا شد و بدان سبب كسى موفق به حج نگشت.

امروز، همه وسائل آرامش و آسايش و بهداشت براى حجاج فراهم است، و از هر نقطه زمين وسائل نقليه از انواع ماشين و هواپيما و كشتى و خطوط راه آهن مهيا و آماده است، و از هر جهت قابل مقايسه با مركب هاى سابق نيست.

پرچم امن را مشاهده مى كنى كه در سراسر آن بلاد مقدسه گسترده و در حال اهتزاز است، و امروزه رونده به سوى حج را مى بينى كه در آن سرزمين با كمال اطمينان جان و مالش در امان است، و عمل واجب خود را در حالى كه دلش از آرامش و قرار آكنده و روانش شاد و سرشار است انجام مى دهد.

ص: 187

فصل بيست و چهارم: انتظار از دولت هاى اسلامى

اشاره

همانا سفر براى حج و رسيدن به حرمين شريفين مكه معظّمه و مدينه منوّره- اگر چه امروزه آسان شده، و به هيچ وجه شباهتى ميان وضعيت امروزه و گذشته نيست- ولى نظر به اينكه شايد گاهى مشكلات عمومى و خصوصى ديگرى پيش بيايد كه موجب فتنه ها و نگرانى ها شود و باعث بر افروختن آتش هاى كينه و برانگيختن دشمنى هاى بيجا گردد، انديشه استوار و عاقبت بينى مقتضى است كه براى هر آشوبى پيش از وقوع آن تدبير نمود و جلوگيرى كرد.

از همه حكومت هاى كشورهاى اسلامى انتظار و اميد داريم كه در تنظيم كاروان هاى حاجيان، و شئون زيارت كنندگان خانه محترم الهى با هم كمك كنند، و آنچه مايه آسايش و بهداشت آنان است زير نظر گيرند، و بر آن همت گمارند و قيام نمايند و جداً مراقبت كامل داشته باشند، و براى اين امر مهم اشخاص با تقوى و خير انديش و مهربان انتخاب كنند، كه پاكدامن و از هرگونه آزار و اذيتى

ص: 188

نسبت به حاجيان بركنار باشند و بدخوى و بدزبان و سنگدل نباشند، حكومت ها بهترين سپر آهنين و حصار پولادين هستند كه مسلمانان در راه انجام فريضه حج بدان پناه مى برند، و ايشان بايد با تمام نيروى خود از حقوق آنان دفاع كنند، و در نوازش و آرامش ملت بسيار دقيق و ساعى باشند و از عطوفت و خشم خداوند توانا هيچ گاه غفلت نورزند.

امروز روح غرب زدگى و فرنگ مآبى در ملوك مسلمانان و امراء و فرماندهانشان نفوذ كرده، و اين روح پليد وظايف شريفه را از وجودشان سلب نموده و آنان را از يكديگر پراكنده و بيگانه ساخته و احساساتشان را خاموش و عواطفشان نابود گشته است.

نيرنگ هاى بيگانگان آن ها را به پراكندگى كشانيده، و خوش نمايى ها و ظاهرهاى فريبنده شان اين جماعت را تهديد نموده و كور و كر ساخته است.

به همين جهت روح استقامت از جماعت مسلمانان رخت بر بسته، و ستون هاى ايمانشان سست گشته، چون مردم پيرو بزرگان خود هستند.

مسلمان غيرتمند چون بنگرد و سرپرستان خود را ببيند كه مانند بندگان و شكست خوردگان باشند، با اينكه گذشتگان ايشان فرمانده و سرور بودند، افسوس ها در سينه اش انباشته و دريغ ها در دلش به فشار آمده و دانه هاى اشك از ديدگانش روان مى گردد.

ص: 189

به پروردگار عزيز سوگند، اكنون قلم در دستم مى لرزد و اشكم روان و سينه ام از اندوه سوزان است چه خوب و شايسته است كه فرمان روايان اسلامى و كسانى كه افتخار سرورى بر مردم مسلمان دارند، از خواب غفلت بيدار بوده و پرده سياه بى خبرى را به كنارى افكنده و همه با دل هاى پاك و بى آلايش در راه خداشناسى و يكتاپرستى گام بر دارند، و براى يارى و نگهدارى و پشتيبانى از حريم مقدس و به دست آويزى كه گسيختگى نيست متمسك شوند، و عنايت بى پايان خداوند مهربان و لطف حضرت پروردگار بينا و توانا، در كالبد ايشان جانى نيرومند بدمد كه همتشان را بيدار و همه را هم آهنگ سازد و حس غيرت و گردن فرازى آنان را برانگيزد، و انديشه ايشان را روشن و قوى و چراغ سينه شان را فروزان نمايد، تا زمام و رشته مصالح امور ملت را بادلى لبريز از شوق و عشق و عزمى استوار در دست بگيرند، و امتهاى اسلامى را از محنت ها و گرفتارى هاى فعلى نجات دهند، و از آنچه رنج مى برند رهائيشان بخشند و مجد و ارجمندى ديرين خود را بازگردانند.

آرى چه خوب است كه از اين ورطه هولناك در آيند، و مردانى داراى شرف حقيقى و احساس روحى گردند، و به رهبرى حق گرويده و از حريم آن دفاع نمايند، و با دشمنان حق كه شب و روز براى تيره كردن انوار آن و ويران نمودن بنياد آن مى كوشند مبارزه كنند، آن دشمنانى كه هيچ درى براى فريفتن مردم نمانده

ص: 190

مگر اينكه آن را كوبيده اند و هيچ برجى براى آزار و دشمنى نمانده مگر اينكه بر آن بر آمده اند.

آرى چه خوب است اگر با ساز و برگ ايمان مسلح شوند، و به ستون هاى اخلاص متكى و خود را استوار و نيرومند گردانند، تا چنان يارى و پشتيبانى شوند كه به وهم نيايد و قابل توصيف نباشد، و ببينند چگونه الطاف الهى نصرت و فيروزى به ايشان مى بخشد و اسباب عزت و آبرومندى بر ايشان مهيا مى كند.

آرى چه خوب است اگر انديشه راستى و درستى و روح عدالت در نهادشان دميده مى گشت تا اعتقاد آنان به خداى تعالى قوت گرفته و در خدمت به اسلام كه دين رستگارى و يگانه پرستى است علاقمند و كوشا گردند.

در اين صورت خواهيد ديد كه چگونه پرچم اسلام افراشته و درخشندگى دين نمودار و سازمان حق كامل مى گردد، و خواهيد ديد كه چگونه عناصر پراكنده اين امت فراهم و پيوست و يگانه باشند، و مركز اجتماع و وعده گاهى در بلد الامين براى نمايندگان حقيقى ملل اسلامى به منظور مقاصدى كه به نحو تفصيل يادآورى شد به وجود آيد، و در ميان ملل توحيد كه از يكديگر دور و جدا و پراكنده هستند وسيله ايجاد وحدت كامل گردد، چنانكه گويى با آن همه دورى از يكديگر بهم آميخته و فشرده و به منزله اعضاى يك تن مى باشند، و در اين صورت خواهيد ديد كه چگونه همه ارجمند و داراى شأن و عظمت خواهند بود «و به سوى خدا است مرجع

ص: 191

هر امرى» (1) در خاتمه اين رساله همه مسلمانان را مخاطب قرار داده و سخنانى چند عرضه مى دارم:

همانا محمد صلى الله عليه و آله پيغمبر خداوند تعالى است، پروردگارش به راستى او را فرستاده و بزرگ ترين معجزه و فرخنده ترين طالعش اين بود كه مومنين و گرويدگان به خداوند يكتا را چون سازمانى آراسته پيوسته و فراهم ساخت. و هر كه در اين سازمان، اندك خللى پديد آورد مانند كسى خواهد بود كه قرآن كريم را پشت سر انداخته و با خدا و رسولش دشمنى كرده. اسلام براى گروهى به خصوص نيامده و امتى را مخصوص خود نگرفته و قرآن براى قومى در برابر قوم ديگرى نازل نگشته، اسلام حقيقى منكر جدايى ها و بدعت ها و مخالف با عصبيت هاى خشك و بى مزه است. تمايلات و امتيازات زيان بخش و ساز و برگهايى كه از بوالهوسان بر اركان دين و مذهب مقدس اسلام افزوده شده زشت مى شمارد. قرآن براى هم آهنگى و توحيد كلمه در يگانه پرستى حضرت سبحان نازل گشته است.

از بزرگترين تعليمات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اين است كه: مردمى بر مردمى و هم چنين عرب بر عجم بر يكديگر برترى ندارند و سفيد پوست و سياه يكسانند و كسى را بر ديگرى امتيازى جز به پرهيزگارى و كردار نيك نخواهد بود: «همانا گرامى ترين شما نزد


1- سوره هود، آيه 123.

ص: 192

خداى تعالى پرهيزگارترين شما است» (1) اين وحدت كلمه براى ملل توحيد همان نكته اساسى و گوهر سياست اجتماعى است كه بايد آن را نگه داشت، ويكديگر را در راه آن كمك و يارى كرد و براى آن كوشيد و قيام نمود.

اى بندگان خدا از خدا بترسيد و با خدا باشيد در همكارى براى حفظ جامعه توحيد، و تمسك به رشته هاى محكم و متين قرآن مجيد و استفاده كامل از دستورات آن، و در برافكندن عادت هاى زشت عصر جاهليت و عصبيت هاى پليد، و چشم پوشى از اختلافات ساده و تشعّبات عرضيّه بى اهميت همت گماريد و خدا را منظور داريد، اى بندگان خدا و اى جامعه اسلام و پيروان قرآن وحدت كلمه داشته باشيد، و هدف هر مسلمانى را يگانه پرستى حضرت پروردگار سبحانه و تعالى بدانيد، و از دشمنى و جدايى بپرهيزيد و قدر نعمت را دانسته و آن را دريابيد، چه همانا دين همه ما اسلام، و كتاب همگى قرآن كريم، و قبله همه كعبه معظمه، و پروردگار همه ذات اقدس يكتايى است كه شايسته پرستش جز حضرت او نيست، مقدس است نام هاى او و برتر است سرورى و بزرگواريش، اين است پند و نصيحت من ومنتهى آرزو و اميدى كه از هر مسلمان دارم.


1- سوره حجرات آيه 13

ص: 193

درخواست از حضرت منان

اى پروردگار همه پرورش دهندگان، اى سيد و مولاى همه بندگان، اى گرداننده دل ها و ديده ها كه به آنچه بخواهى مى گردانى.

اى پديدآورنده شب ها و روزها كه هريك را از ديگرى بيرون مى آورى.

اى بخشنده و مهربان بر آفريدگان، اى خدايى كه در كمينگاه ما هستى، و مى شنوى و مى بينى و از فراز در منظر اعلى مى نگرى، اى برآورنده و پاسخ گوى درخواست هاى بيچارگان، اى پناه نيازمندان و بينوايان.

اى پروردگار خانه محترم و هر زمينى كه زيارت كنندگان خانه ات در آنجا احرام مى بندند يا از احرام بيرون مى آيند.

اى پروردگار مواضعى كه عبادتگاه حاجيان است و به مزيد شأن و منزلت مخصوص فرموده اى، اى آفريننده منى و عرفات و مشعرالحرام، اى خداى ركن و مقام، اى خداى بهترين رهبران و جهانيان، محمد صلى الله عليه و آله خاتم همه پيامبران.

بار خدايا مسلمانان را در راه حق و هدايت يارى فرما و دل هاى آنان را در پيرامون كلمه توحيد متّحد بنما، و به هر چه نزديكتر به تقوى است ايشان را موفق دار.

خدايا پراكندگى آنان را جمع كن و به اصلاح آور، و خون و ناموس شان را به لطفت حفظ فرما، و رسيدگى به كارهايشان را به

ص: 194

نيكانشان واگذار و فرماندهى آنها را به دست بهترين شان بسپار.

بار خدايا ايشان را نيرو و شوكت عطا فرما و دشمنانشان را خوار و نابود نما، اى معبود به حق و چاره ساز بندگان، خواسته ما را اجابت كن و ما را به مسؤول خود برسان.

پروردگارا از فقدان پيغمبرمان به درگاهت شكايت مى نمائيم، و از فشار ناملايمات زمان، سختى روزگار بر ما، و پيدايش آشوب ها و حوادث ناگوار، و بسيارى دشمن داخلى و خارجى و كمى جمعيتمان به تو پناه مى آوريم.

پروردگارا به گشايشى در مشكلات ما، اندوه را از ما دور ساز، و به نصرتى كه به نور جلالت پشتيبانى شود ما را خوشنود فرما، بار خدايا از نيرنگ هاى دشمنان و بندهاى فريب دهندگان و دام شيطان صفتان ما را برهان، و كسى كه با ما مكر كند با او مكر كن، و اثر بدانديشى به ما را متوجه خود بد انديشان نما، و دل هاى ايشان را بترسان و قدم هايشان را بلغزان.

پروردگارا آنان را به انديشه ها و كردارهاى بدشان آشكارا وناگهان گرفتار و نابود گردان، تا هر حقى به جلوه در آيد و عدلى نباشد مگر اينكه بدرخشد و پرچم دادپرورى گسترش يابد.

خدايا ما را كافى و بس است كه تو سرپرست ما باشى و يار و ياور ما گردى، كه تو بهترين مولى و يارى كننده هستى.

جملات ذيل منسوب به جناب عبدالمطلب است هنگام آمدن ابرهه سمت مكه به قصد خرابى خانه كعبه:

ص: 195

خداوندا، معبودا، بنده تو نگاهدارنده بار و بنه خود است، آستان هايت و فرودآمدگان در آنها را كه در فرودگاه مهر و لطف تو زانو به زمين زده اند، تو خود نگهدار و حمايت فرما، مبادا صليب و چليپاى ترسايان و نيرو و توانايى دشمنان بر نيروهاى تو چيره شود و غالب گردد.

بار خدايا تو را سوگند مى دهم و به حرمت سرور پيغمبران و شريف ترين گذشتگان و آيندگان و برگزيده ات از همه بندگان، به تو توسل مى جوئيم آنكه او را چراغ درخشان هدايت، و بشارت و بيم دهنده و امين بر وحيت، و براى مسلمانان نعمت و براى همه عالميان رحمت قراردادى. تو را به حق او و به عترت و خاندانش آنانكه داراى مقام عصمت و مطلع انوار محبت و هدايت و سرچشمه جويبار و صايت و امامتند (صلوات تو بر او و ايشان باد) و به آبرويى كه در پيشگاه تو دارند.

بارالها زيارت خانه محترمت و زيارت قبر پيغمبرت صلى الله عليه و آله را نصيب ما فرما و ما را از حاجيانى كه حجشان مقبول و سعيشان مشكور و گناهشان آمرزيده و سيّئاتشان از دفتر اعمال زدوده شده محسوب نما، و ما را از شكر گزاران نعمت هايت و يادكنندگان الطافت بگردان، و از آستانه ات نااميد برمگردان، و از ما به اعمال زشتمان در روز قيامت بازخواست نفرما، و ما را از باران رحمت و مغفرتت بهره مند ساز و به لطف عميمت ببخشاى.

اى پروردگار بزرگ و بخشنده، اى خداوند كريم و آمرزنده.

ص: 196

اى تكيه گاه استوار، اى همسايه نزديك و يار و دلدار، اى معبود به حق و يقين، اى پروردگار خانه آزاد و نخستين (1)، اى خداى مهربان و غمخوار بندگان، ما را از گرفتارى ها و پريشانى ها برهان و بندهاى دشوار آن را بگشا، و آنچه كه توانايى آن را نداريم ما را كفايت نما، واز هر اندوه و بيچارگى و سختى احوال نجات ده و رها فرما، اى آفريدگار با عظمت و يكتا، اى خداى بخشنده و دانا.

ستايش خداى تعالى را در آغاز و انجام ستايشى پاينده و سپاس حضرتش را سپاسى جاويد و پيوسته، به اتمام رسانيد آنچه را كه در نظر داشت از بيان فلسفه حج بنده محتاج به لطف و عنايت الهى.

محمد بن محمد على امامى نجفى خوانسارى

شب يكشنبه 12 جمادى الاولى

1368 قمرى


1- اشاره است به معناى البيت العتيق از نامهاى كعبه مقدسه مذكور در سوره حج، آيه 29.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109